شعرگفتن برای بزرگان دینی چیزی نیست که ما اختراعش کرده باشیم. پیش از ما بسیار شاعران بزرگ درباره بزرگان آیین ما و وقایع مهم آیینی سخن گفتهاند، اما دریغ است که آدمیزاد فراموشکار است و همیشه در هر کاری فکر میکند نفر نخست است. همانطور که مثلا توجهنکردن به پیشینه آبخیزداری در کشور ما بحران و فاجعه میآفریند. پیوند نداشتن شاعران آیینی با سنت شعر آیینی و مدح و رثای بزرگان دین هم منشأ بسیاری از آسیبهای شعر دینی است. بسیاری گفتهاند که شعر در موضوعات دینی ممکن نیست یا اینکه بهناچار به شعار میگراید، اما حقیقت این است که این همه شعر خوب در طول تاریخ برای موضوعات و رجال دین سروده شدهاند پس بنا به آن مثل مشهور هر عیب که هست از مسلمانی ماست.
شعر آیینی باید شعر آیینی باشد نه اینکه آیینی شعر. بسیاری از شاعران که در حوزه آیین و مذهب کار میکنند صرفا به ارادت به اهلبیت (ع) بسنده میکنند و اینگونه است که نوعی از دلینویسی در شعر آیینی راه میافتد که مایه ایجاد شعرهایی میشود که با هیچ نگاهی نمیتوان آنها را پذیرفت. شعری که صرفا در حوزه نیت شاعر آیینی است شعر آیینی نیست. کلمه نوکری هم یکی از کلمات غلط انداز این حوزه است. برخی شاعران وقتی با نقد مواجه میشوند یا حتی پیش از مواجهه با نقد ادبی برای دفع دخل مقدر تاکید میکنند که ما ادعای شاعری نداریم و صرفا نوکری میکنیم. حال آنکه شعرهای آیینی مخصوصا آنها که با نوای خوش خوانده میشوند بههرحال اثرگذارند و گاهی بسیار بیشتر از شعرهای رشید ادبیات ما، تصویر مردم از شعر را میسازند و ذهنیت جامعه را از شعر شکل میدهند. چون خوانده میشوند و بسیار شنیده میشوند بر زبان مردم و نیز بر فرهنگ بسیار موثرند و متاسفانه گاهی موجب وهن اهلبیت (ع) و تخفیف و تحقیر موضوع خود میشوند.
این است که شاعر همانقدر که اهل ارادت و نوکری و دلبستگی به اهلبیت (ع) است همانقدر باید در شاعری هم بکوشد و تلاش کند تا شاعر بهتری باشد. خواندن مداوم بهترین آثار ادبی و ارتقای زیباییشناسی شاعر مهمترین ویژگی ادعای شاعری است که شاعر باید بر این ماجرا مراقبت و مداومت داشته باشد و پشت کلمه آیینی پنهان نشود. در حوزه آیین هم شناخت و مطالعه دقیق موضوعی که شاعر میخواهد از آن سخن بگوید شرط لازم ادعای شاعرآیینیبودن است. صرف ارادت و محبت به اهلبیت (ع) نمیتواند ما را از مطالعه و شناخت دقیق معاف کند. دلیل شعاریشدن برخی شعرهای آیینی و نگاه تقلیدی به موضوعات مختلف آیینی در همین دو بعد که ذکر شد نهفته است. بخشی از ماجرا در ندانستن هنر شعر و نشناختن شکلهای شعر است و بخش دیگری از نشناختن موضوع حکایت دارد. همانطور که شاعر نمیتواند درباره معشوقی که ندیده و نام و نشانی هم از او نشنیده است شعری عاشقانه بگوید بههمینگونه شاعر نمیتواند با اکتفا به شنیدهها در محافل مذهبی درباره اولیای الهی و زندگیها و شهادتهایشان سخنی متمایز خلق کند. القصه، پشت نامهایمان حق نداریم پنهان شویم اگر میخواهیم شعر آیینی بگوییم باید هم آیینی باشیم و هم شاعر.