برای آنها زندگی به قبل و بعد از این اعداد تقسیم میشود. به قبل و بعد از وقوع زلزله ساعت ۲۲ و۵ دقیقه شامگاه ۲۹بهمن که زمین زیر پایشان با زلزله ۶.۵ ریشتری لرزید.
حالا بعد از گذشت ۱۰ ماه از وقوع زلزله آثار زلزله در کالبد خانه آنها وجود دارد اما زخم زلزله از این هم عمیقتر است.
هنوز دلشان از پسلرزه ها میلرزد و هنوز زمانی که از آن شب تعریف میکنند، بغض میکنند. هرچند که خیلی زود لبخند می نشانند روی لبهایشان و بغض را می خورند اما زخم زلزله عمیق و کاری است. خانه ها قد علم کرده اند و کمتر تلی از خاک دیده میشود.
حالا زندگی دوباره در شهرستان دنا جریان دارد. وام های ساخت خانه پرداخت شده است. کمیته امداد، گروه های جهادی و بنیاد مسکن بسیاری از خانهها را با وجود افزایش قیمت مصالح ساختهاند.
با این وجود اما مشکلات ریز و درشتی وجود دارد. برخی خانه ها انشعاب آب و برق و گاز ندارد و برخی دیگر هم امکانات اولیه برای زندگی. با این حال اما دل مردان و زنان سیسختی خوش است.
حالا لبخند روی لبان بیشترشان دیده میشود و مهربانانه با دستانی پر از پینه و خوشبرخورد مهمانان را به درون خانههایی که بوی نویی میدهد دعوت میکنند. این روزها پس از گذشت ۱۰ ماه از وقوع زلزله زندگی، در کوچهپسکوچه های شهرستان دنا جریان دارد.
از بالای بام شهرستان سی سخت هم می شود دید که زندگی در جریان است. آسمان آبی و پاک شاید اولین منظره باشد بعد اما کوه بلند خود را نشان می دهد که خانه هایی را در آغوش گرفته است. خانهها عمدتا دوطبقه اند و از این ارتفاع هم می شود فهمید که بسیاری از آنها در حال ساخت است.
زمانی که به نزدیکتر و محلی که بناها جا خوش کرده اند میرسیم، جزئیات بیشتر به چشم میآید. دیوارهای ترکخورده، درهایی که دیگر روی پاشنه نمیچرخند و خانههای که سقف ندارند، اینها وجه مشترک بیشتر بناهای شهرستان سیسخت است.
صبح زود است و گنجشکها آواز میخوانند و آفتاب دست و دلباز گرما و روشنایی را روی دست گرفته و به اهالی هدیه میدهد.
از همه مردم ایران ممنونم
خانه طیابه نه در دارد و نه دیوار. از کوچه میتوان بدون در زدن وارد حریم خانه شد. طیابه اما تا غریبه ها را می بیند می خندد و به استقبال می آید. از شب زلزله که میپرسیم لبخندش محو می شود و به یکباره بغض میکند و حتی اشک می نشیند در چشمهایش.
میگوید که آن شب مهمان خواهرش بوده است و در مهمانی زمین زیر پاهایش لرزید. زلزله اصلی اما زمانی بود که او به خانه آمد و دید که سقف خانه ریخته است. آن زمان دل طیابه لرزید زمانی که دید بیخانه و کاشانه شده است. از آن زمان که میگوید شانه هایش میلرزد، نه از اشک که از سوز سرد آن شبهای بی خانمانی، انگار که سوز سرما در کالبد جانش خانه کرده است. حالا اما پس از ۱۰ ماه خانه طیابه ساخته شده، این بخش داستان بخش خوش داستان زلزله است.
طیابه حالا میخندد و تعریف میکند: «دو هفته است که در خانه جدید ساکن شدهایم.» خانهای که نو است و مانند خانه قبلی او کهنه نیست. خانه اما هنوز آب، برق و گاز ندارد و طیابه برای شستن ظرفها و غذا پختن باید به حیاط برود. گوشه حیاط آشپزخانه کوچک اوست. آشپزخانهای که یک ظرفشویی دارد و ظرفهای مختصر او درون یک سبد گذاشته شده است. گوشه حیاط، کانکس و چادر طیابه هنوز پابرجاست.
میخندد و میگوید: «چند روز دیگر قرار است بیایند و کانکس و چادر را با خود ببرند.» طیابه این را که میگوید نفس راحتی میکشد سبکبال و میگوید: «ممنونم... از همه مردم ایران ممنونم...» و دست میبرد و از بلوطهایی که گوشه حیاط برای خشکشدن زیر آفتاب گذاشته تا بعد با آنها نان بلوط بپزد، تعارف میکند؛ تمام داشتههایش را.
حالا آب گرم هم داریم
خلیل با جعبه شیرینی به استقبال میآید. چشمهایش میخندد و ما را دعوت میکند به خانه نوسازش. به خانه ای که ۱۰ ماه پیش روی سر خود و همسرش آوار شد حالا اما خانه خوش رنگ و لعاب و نو در بلندای روستا ساخته شده است.
همسرش حتی برای اولین مهمانان خانه اسپند هم دود میکند. خلیل میگوید که برای ساخت خانه، ۵۰ میلیون تومان وام بلاعوض از کمیته امداد گرفته و ۱۸۵ میلیون تومان هم وام از بنیاد مسکن گرفته است. ۵۵ میلیون تومان از وام بنیاد مسکن بلاعوض است و برای بازپرداخت ۱۳۰میلیون تومان باید هر ماه مبلغی را پرداخت کند.
او خود تحت پوشش کمیته امداد است و برای پرداخت وامهای بنیاد مسکن باید قسط دهد. قسطی که ماهی ۴۰۰ هزار تومان است و از مستمری که هر ماه از کمیته امداد به او میدهند کسر میشود. با این حال اما راضی است.
دستهای پینهبسته و پیرش را بالا میبرد و شکر میکند. همسرش هم خدا را شکر میکند و با لبخند میگوید: «تا قبل از این آب داغ نداشتیم حالا اما در خانه جدید آب داغ هم داریم.» این را که میگوید میخندد و دندانهای یکی بود و یکی نبودش را نشان میدهد و دوباره خدا را شکر میکند. بالای خانه خلیل یک تابلوی کاشی آبیرنگ نصب شده که روی آن نوشته است: «الحمدلله».
منظره خانه ماهبستان زیباست. از لای پنجره خانه نوسازش دستان درختان سیب پیداست. درختان سیب باغ همسایه خانه او را احاطه کرده است. پیرزن لبخند میزند و با لباس زیبای محلی با ردا و دامن پرچینش، در خانه راه میرود. ماهبستان اما تا دو هفته پیش این قدر خوشحال نبود. او تا آن زمان در خانه پسرش زندگی میکرد چراکه در زلزله از خانه و کاشانه اش تنها تلی از خاک مانده بود. او حالا خانه ای نو دارد. میگوید: «کمیته امداد و بنیاد مسکن، خانه ام را ساختند.»
نمیتوانیم از خانه استفاده کنیم
دود از خانه ماهگل و تابان که هر دو همسر یک مردند، بلند شده است. تا غریبه ها را در روستا میبینند به خانه دعوتشان میکنند. هر دو لباس خوش رنگ و لعاب محلی پوشیده اند و زیبا میخندند. تنور را روشن کرده اند تا نان بلوط بپزند. از حال و روز این روزهایشان که میپرسیم اما دردلشان باز می شود. ماهگل و تابان ۱۰ ماه پیش را، زمانی که زلزله خانهشان را خراب کرد به یاد دارند. هر دو ترسیدند و سریع خود را به حیاط رساندند بعد اما جلوی چشمهای هر دو خانه آوار و خراب شد و هر دو مجبور شدند تا در اتاقی قدیمی زندگی کنند.
بعد اما یک گروه جهادی وارد عمل شد و برای ساخت خانه اعلام آمادگی کرد. آنها خوشحالاند از این که خانهشان دوباره ساخته شده است اما خانه تک طبقه نه پله دارد تا آنها بتوانند واردش شوند و نه گاز دارد. خانه قدیمی ۹۰ متر بود و خانه نو ۷۰ متر است. ماهگل میگوید: «ما نمیتوانیم در یک خانه کوچک ۷۰ متری زندگی کنیم.»
ماهگل و تابان خانهای بزرگ میخواهند، خانهای به اندازه رویاهایشان. همین باعث شده است تا خانه نو بلااستفاده بماند. ماهگل و تابان به اینجای حرفهایشان که میرسند آه میکشند و میگویند که هیچ کسی نیست تا از آنها حمایت کند. آنها بعد از فوت همسر هنوز با هم زندگی میکنند و روزگارشان را با ۴۰۰هزار تومان حقوق ماهانه بیمه روستایی میگذرانند. میگویند که نه فرزندانشان و نه هیچ ارگان دیگری برای ساخت کامل خانه همراهیشان نمیکند. آنها دوست دارند تا از خانه نو استفاده کنند اما چطور میشود در خانه ای که هنوز امکانات اولیه هم ندارد، زندگی کرد؟
با درهای قدیمی چوبی در و دیوار ساختهاند برای حیاط خانه. یک راه عبور باریک تنها راه برای ورود به خانه است. از پشت درهای چوبی و بلوکهای قدیمی، خانه ای نو خود را نشان میدهد. محمد ۱۲ سال بیشتر ندارد اما گوشه حیاط ایستاده است و دقیق به خانه نوسازشان در شهرستان پاتاوه نگاه میکند.
خانه ای که بوی نویی می دهد و برگهای جوان درخت گوشه حیاط خود را انداخته است در آغوش دیوار سفید رنگ خانه. چشمهای محمد میخندد. او به یاد دارد شب زلزله را، زمانی که خانه کوچکشان خراب شد. هرچند که میگوید اصلا از زلزله نترسیده اما میتوان لرزش لبهایش را دید.
از زلزله که میگوید دستهای کوچکش را در جیبهای کاپشنش پنهان میکند و حتی قوز میکند. بعد اما با لبخند همه ترسش را میپوشاند. حالا اما خانه ای نو دارد. با مهربانی به دستان پینه بسته پدر سالمندش نگاه میکند.
میگوید پدرش با وام کمیته امداد و بنیاد مسکن خانه را ساخته است. هرچند خانه نو هنوز در ندارد اما محمد و پدر و مادر سالمندش خوشحالند و با غرور از خانه جدیدشان میگویند.
هنوز در چادریم
درست است که حدود ۹۵درصد از خانههای شهرستان دنا در بخشهای پاتاوه و سیسخت پس از زلزله ساخته شده است و بیشتر خانوادهها یا اسکلت بنا را علم کردهاند یا این که در خانه های نو ساکن شدهاند با وجود این هنوز میتوان خانوادههایی را در خیابانها و کوچه ها دید که درون چادر یا کانکسها ساکنند. از دلیل اسکان در چادر و کانکس که میپرسیم با لهجه لری میگویند: «توان ساخت نداشتیم.»
با اینکه همان سال ۹۹ مصوب شد تا به خانواده هایی که خانه هایشان در زلزله آسیب دیده بود وام ۱۸۵میلیونی پرداخت شود اما باز هم بسیاری از خانوادهها اقدام به دریافت وام نکردهاند. ۵۵ میلیون تومان از وام ۱۸۵میلیون تومانی بلاعوض است اما ۱۳۰ میلیون باقیمانده باید بازپرداخت شود.
بسیاری از کمکها هم به صورت آجر و سیمان در اختیار اهالی قرار گرفت اما سال ۹۹ و ۱۴۰۰ سال تورم بود این تورم گریبان مصالح ساختمانی را نیز گرفت.
شاید به همین دلیل است که محمد، مرد سیاهچرده بعد از ۱۰ماه هنوز با چهار فرزند و همسرش در چادر هلالاحمر زندگی میکند.
او میگوید که توان ساخت خانهاش را ندارد و با حقوق کارگری فقط میتواند شکم خانواده شش نفره اش را به سختی سیر کند.
لیلا شوقی - جامعه / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد