هوشنگ عطاپور_ روزنامهنگار
این بحران ، یک موضوع شعاری و انتخاباتی نیست؛ بلکه بر اسناد و شاخص های اقتصادی و اجتماعی تکیه می کند و به همین دلیل هم فصل مشترک خواست و آمال مردم و مسوولین هم می توان دانست!
اما هنوز هم علیرغم این وحدت نظری و خواست مشترک، آنگونه که باید و شاید؛ غبار محرومیت از سینمای استان زدوده نشده است و شکاف توسعه ای و محرومیت همچنان وجود دارد.
بدون آن که در این یادداشت ماهیتی حقیقی یا حقوقی را مقصر بدانم - که البته مقصر وجود دارد_ می خواهم به یک زیرساخت نظری برای چشم انداز توسعه در استان اشاره بکنم. اگرچه در تعارضات موجود بین علم و عمل ، در فضای کم تحملی حاصل از فشارهای اقتصادی، نظریه پردازی ، مقهور عملگرایی می شود، اما بدیهی است ، بدون داشتن ایده و آرزوی توسعه، هیچ توسعه ای در عالم واقع اتفاق نمی افتد.به همسن دلیل هم شاید مهمترین نقص در راه وصول به آرمان توسعه آذربایجان غربی هم ما از فقر نظریه پردازی در این حوزه رنج می بریم که شاهد مثال، همین سند آمایش است که نتوانسته چشم اندازی از آینده آذربایجان غربی توسعه یافته برای مدیران و شهروندان تبیین بکند.
ذات سخن نگارنده هم ، در اصل توجه به همین نقص و ایراد اساسی است که اصلا منظور از توسعه آذربایجان غربی چیست؟ آیا صرف خروج از بحران محرومیت و عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی، استان ما را تبدیل به یک جمعیت_سرزمین توسعه یافته می کند؟ یا ؛ توسعه خاصیت و ماهیت دیگری را به ما می بخشد؟
در یاداداشت های پیشین هم به فلسفه توسعه اشاره ای کردم و همیشه معتقدم در کشور ما مفهوم توسعه با رشد خلط شده است و به همین دلیل ما اگرچه بر مبنای شاخص های اقتصادی رشد یافته ایم و دولت ها بر همین اساس استان ما را رشد(توسعه) یافته می دانند؛ اما براساس شاخص های اجتماعی ، ما هنوز با توسعه و بهبود کیفیت زندگی در اقصاء نقاط استان بسیار با شاخص های ملی فاصله داریم. نگاهی به آسیب های زیست محیطی، اجتماعی، فرسایش خاک، از بین رفتن منابع طبیعی، جنگل ها، زمین های زراعی، باغی ، و برداشت بی رویه از معادن، و ... نشان می دهد ، هزینه های این نوع رشد اقتصادی بر حوزه اجتماعی و محیط زیست استان تحمیل شده است و ما شاهد یک رشد ناهمگون و تشکیل مناطق جمعیتی بدون فراهم سازی زیرساخت های اجتماعی و اقتصادی زندگی با کیفیت برای شهروندان بوده ایم.این که روستاهای استان از جمعیت تخلیه شده، اراضی کشاورزی و باغی تخریب گزدیده، دریاچه ارومیه خشک و استان با بحران آب در حال حاًضر روبروست ، نشان می دهد ما یک رشد با ناپایداری را تجربه می کنیم.
چه باید کرد؟
واقعیت این است که هر استانی ویژگی های اقتصادی و اجتماعی خاص خود را دارد. آذربایجان غربی ظرفیت ها و قابلیت های اقتصادی و اجتماعی لازم برای رشد متوازن و توسعه پایدار را دارد. مهم آن است که ما بدانیم الان در کجا قرار گرفته ایم و چرا در این جایگاه هستیم، و می توانیم به کجا برسبم؟
جایگاه فعلی ما که با عدد و رقم و شاخص مشخص و معین است. اما ، برای رسیدن به جایگاهی که استحقاق آن را داریم، باید زه توافق برسیم. در گذشته ، معمولا استان را با محوریت کشاورزی ، به توسعه رهنمون می ساختند، اما کشاورزی در هیچ منطقه ای نمی تواند پیشران توسعه باشد.دلیل مشخص و شفاف دارد. کشاورزی منابع محدود با اشتغال محدود و ارزش افزود محدود دارد. البته تولید استراتژیک می کند، و بسیار مهم است، اما نمی تواند سهم قابل ملاحظه ای در تولید ناخالص ملی داشته باشد.
برای سایر محورهای توسعه، مانند حمل و نقل و ترانزیت، صنعت، گردشگری، بازرگانی ، و هم باید گزاره های مختلف مطرح و بحث شود. یعنی پایه نظری توسعه استان در بین صاحب نظران مطرح و مورد بحث و گفتگو قرار بگیرد. باید اتاق های فکر مختلف برای توسعه استان شکل بگیرد و راهبردهای مختلف توسعه ای مورد بررسی قرار بگیرد در همه این مباحث مرزی بودن استان و ارتباط آن با سه کشور بسیار ارزشمند می باشد. امروز کریدورهای مختلف شمال_جنوب برای ارتباط کشور و حتی کشورهای همسایه مطرح است که آذربایجان غربی در گلوگاه این کریدورها قرار دارد. به ویژه در صورت شکل گیری همکاری کشورهای حوزه قفقاز( ۳+۳) ، استان آذربایجان غربی جایگاه بی بدیلی در این عرصه اقتصادی خواهد داشت. همین فرصت اقتصادی پیش رو می طلبد بخش های دولتی و خصوصی از همین حالا دست به کار شده و با برگزاری نشست های علمی و تخصصی ظرفیت های آذربایجان غربی را برای داشتن نقش اول در این همکاری، شناسایی و معرفی بکنند. یعنی اکنون زمان پرداختن به نقش استان در همکاری های اقتصادی منطقه ای _ ملی است.