لواسانی کتاب دیگری دارد به نام «خون انار گردن پاییز است» که ۵ سال پیش منتشر شد ولی به گفته خودش کتاب شعر نیست اما توجهها را به خود جلب کرده بود و به نظر میرسید شاید در آینده، بار دیگر کتابی از همان جنس را از این مجری تلویزیون شاهد باشیم. اما او در این چند سال مجموعه شعری برای انتشار آماده کرد و به این ترتیب اولین مجموعه شعرش به بازار کتاب آمد. در روزگاری که مردم کمتر کتاب میخرند و کمتر شعر میخوانند، در ماههای جولان ویروس کرونا، اولین مجموعه شعر لواسانی مورد استقبال قرار گرفت و طی چند ماه به چاپ هشتم رسید. این گفتوگو فرصتی است برای شنیدن حرفهای مژده لواسانی درباره شعر و تجربههای شعری او در کتاب «به چهل سالگیات رسیدهام.»
مجموعه شعر «به چهل سالگیات رسیدهام» یک مجموعه رمانتیک است. قبول دارید؟بله. طبیعتا یک مجموعه شعر عاشقانه محسوب میشود.
تعریف شما از این مجموعه شعر عاشقانه چیست؟
من سالهاست شعر مینویسم و در کتاب اولم «خون انار گردن پاییز است» اصلا داعیه شعر نداشتم و در مقدمه کتاب هم نوشته بودم که هیچ کدام از فصلهای کتاب شعر نیست. مجموعهای از نوشتههای موضوعی بود، فصل اولش عاشقانه بود، فصل دوم مذهبی، فصل سوم تهراننگاری و فصل چهارم هم یادداشتهایی برای شهدا. از سال ۱۳۹۵ که آن کتاب منتشر شد تا سال ۱۳۹۹ که «به چهل سالگیات رسیدم» منتشر شد، خیلی بیشتر خواندم، خیلی بیشتر تلاش کردم و مجموعه شعرهایی که نوشته بودم را به استادانی چون اسماعیل امینی، محمدرضا عبدالملکیان و خانم کردبچه دادم که بخوانند و نظر بدهند. شعرهایی که از نظر این استادان خوب نبود را از کتاب حذف کردم و در نهایت شعرهای مورد تائید باقی ماند و تبدیل شد به کتاب «به چهل سالگیات رسیدهام» که سپردم به انتشارات نگاه. کتاب در شورای این انتشارات بررسی و در نهایت آذر ۱۳۹۹ منتشر شد. حالا تعریف من از این کتاب، مجموعهای است که دیگر ترسی ندارم بگویم شعر است. همیشه دوست داشتم مجموعه قابل قبولی در حوزه شعر منتشر کنم و این راه را ادامه بدهم که حالا قدم اول را برداشتهام.
به نظرم هنوز محتاطانه درباره شعر بودن این مجموعه حرف میزنید. نوعی احتیاط را از لحن شما احساس کردم!
درباره شعر بودن مجموعه «به چهل سالگیات رسیدهام» اصلا محتاطانه حرف نمیزنم؛ این کتاب شعر است و در مجموعه شعرهای سپید انتشارات نگاه هم منتشر شده.
فکر نمیکنید مخاطب با شناختی که از شما به خصوص در برنامههای تلویزیون دارد، توقع یک مجموعه شعر عاشقانه را ندارد. در این باره بازخوردی نگرفتهاید؟
همیشه این مشکل وجود داشته است؛ کسانی مثل من که مردم تصویر بیرونی ما را میبینند معمولا با دو بازخورد مواجه میشویم: یکی اینکه اگر کسی مجری، بازیگر یا کارگردان است، خدا نکند که به وادی ادبیات ورود کند؛ اولین واکنش این است که خواستهای از شهرت سوءاستفاده کنی. درباره خودم به طور قطع و به یقین میتوانم بگویم شعر همیشه از هر چیزی برایم مهمتر بوده است. پیش از آنکه مجری بشوم و حتی در دوران کودکی شعر گفتن برایم مهم بوده و شعر میسرودم. ۱۲ ساله بودم که شعرم در هفتهنامه «دوچرخه» روزنامه همشهری چاپ شد و به عنوان بهترین شعر ارسالی از سوی نوجوانان، مورد تقدیر رئیسجمهور وقت قرار گرفت.
برای من شعر همیشه جدی بوده و مدتهاست به صورت مرتب در کارگاههای شعر گروس عبدالملکیان شرکت میکنم، آنجا شعر مینویسم و شعرهایم نقد و بررسی میشود. منظورم این است که بعد از مجری شدن به این فکر نیفتادهام که شعر بنویسم و منتشر کنم تا کتابم فروش برود. برای من اصالت همواره با شعر است و دنیای ادبیات، دنیایی است که بسیار به آن علاقهمندم.
افرادی مثل من زیر تیغ انتقادها قرار میگیریم پیش از آنکه حتی نوشتهها و سرودههایمان را بخوانند. مثلا میگویند اگر کتاب لواسانی به چاپ هشتم رسیده به خاطر شهرت اوست و ربطی به خود کتاب ندارد.
دومین واکنش، رفتاری است که باعث ترس میشود و همان طور که شما متوجه شدید، ترسی که منجر به احتیاط میشود. کسانی مثل من، گاهی طوری مورد قضاوت قرار میگیریم که من با ترس برخی از کارهایم را منتشر میکنم یا حتی دست به سانسور میزنم یا حتی حذف میکنم. من همیشه گفتهام که مجموعهای که از من منتشر نشده خیلی بهتر از مجموعههایی است که از من منتشر شدهاند.
مخاطب به این فکر نمیکند که شعر احوال شخصی من شاعر نیست که اگر یک شعر تلخ و گزنده سرودم به این معنا باشد که خودم تلخ و گزنده هستم یا اگر شعر عاشقانه سرودم، لزوما عاشق هستم. این قضاوتها باعث میشود من خودم را خیلی سانسور کنم در حالی که شعر سانسور را نمیطلبد. دلیلی ندارد شاعر به این فکر کند که برداشتها چگونه است اما کسی مثل من که شهرتی دارم، باید بترسم که مبادا هر لحظه مورد قضاوت نادرستی قرار بگیرم. مثل کارگردانی که نگران است مخاطب گمان کند اعتقاد شخصی او متناسب با فلان سکانس فیلمی است که ساخته. در حالی که شاید آن سکانس ضرورت فیلم باشد نه لزوما اعتقاد یا نظر کارگردان.
این احتیاطها به وضوح در اشعار شما دیده میشود. مثلا در شعر «از سایه بیرون بیا...» که درباره مرگ است، قید «حالای من» انگار اضافه شده که مبادا مخاطب گمان کند شما همیشه به مرگ فکر میکنید!
من حتی در اینستاگرام هم تکمله مینویسم که شعر احوال شخصی نیست. باید بابت کلمهها و اشارات توضیح بدهم؛ مثلا مدتها گرفتاری من این بود که اسم کتابم را تشریح کنم؛ «به چهل سالگیات رسیدهام» اشاره به شخص خاصی نیست؛ اصلا درباره شخص نیست، درباره بلوغ و رسالت شخصی است با اشاره به اینکه پیامبر(ص) در چهل سالگی مبعوث شدهاند و اینکه چهل، سن بعثت است؛ سنی که آدمها باید مبعوث شوند و اگر مبعوث نشوند، شاید هرگز رسالتشان را به انجام نرسانند.
سوالی که درباره توقع مخاطب از شما پرسیدم، ارتباطی به شهرت نداشت. سوال من از این بابت بود که مخاطب توقع ندارد از مژده لواسانی اشعاری عاشقانه درباره عشق زمینی بخواند.
وقت انتشار «خون انار به گردن پاییز است» از من میخواستند که بخش عاشقانهاش را جدا کنم از بخشی به اسم «مرثیهای برای آب و آبرو» که تقدیم شده بود به حضرات معصومین(ع). پاسخ من از همان وقت این بود که من بیشتر از آن که دوست دارم عاشقانه بنویسم، متعلق هستم به اعتقاداتم ولی دلم میخواهد اینها در کنار هم باشند. من احتمالا تنها مجری تلویزیون هستم که بیشترین متنهای ادبی احساسی را درباره ائمه و بخصوص امام حسین(ع) نوشتهام، اجرا کردهام و به صورت نرشین گفتهام. من هم آدمی هستم که زندگیام و شخصیتم وجوه مختلفی دارد؛ به همان اندازه که از یک سو محکم و جدی پای اعتقاداتم ایستادهام، از سوی دیگر ادبیات برایم جدی است و اگر عاشقانه مینویسم تلاش میکنم که روز به روز بهتر باشد. به این منظور مطالعه میکنم، شعر شاملو را میخوانم، فروغ را، منزوی را. انگار نگاه تک بعدی به آدمها، روال جامعه ما شده است اما من اصولا آدمی تک بعدی نیستم؛ گاهی حتی جمع اضداد هستم.
ولی وارد بازی مخاطب و درگیر قضاوتهای او شدهاید؛ چون احتیاط میکنید و به گفته خودتان مراقب هستید که مبادا به شما برچسب بزنند!
بله. من به وضوح مجبورم مراقبت کنم چون در کامنتها و اظهارنظرها میبینم که چطور کنجکاو میشوند بدانند مخاطب شعرهای عاشقانه من چه کسی است و چگونه به دنبال رد و نشانه کسی در دنیای واقعی میگردند. در حالی که اگر قرار بود هر شاعری توضیح بدهد که شعر عاشقانهاش را برای چه کسی گفته که دیگر اسمش شعر نبود! مگر میشود از حسین منزوی پرسید این همه غزل را برای چه کسی سرودهای، چرا این را دربارهاش گفتهای یا چرا آن طور توصیفش کردی یا اینجا که از مرگ نوشتهای یعنی افسرده هستی و هزار سوال و قضاوت دیگر. شاید اگر من مژده لواسانی تلویزیون نبودم، خیلی راحتتر میتوانستم کار کنم و شعرهایم را منتشر کنم.
به نظرم در استفاده از واژهها هم محتاط عمل کردهاید. به عنوان یک فرد رسانهای میتوانستید از نمادها و نشانههای امروزی بیشتر بهره بگیرید؛ نمونههایی مثل جوکر و نولان میتوانست در شعر شما خیلی بیشتر باشد اما نیست.
به استفاده از نمادهای مدرن معتقدم و اگر قرار باشد تعریفی از «به چهل سالگیات رسیدهام» ارائه کنم این است که این روابط احساسی کسی در دنیای امروز است. من در به کار بردن واژهها و نمادهای امروزی محتاط نبودهام. هر جایی که زبان شعر اجازه داده از آنها استفاده کردهام مثل خیابان ولیعصر یا همین جوکر و نولان که به آنها اشاره کردید. اگر به نظر شما تعدادشان کم است به مختصات شعر بر میگردد که خیلی جاها به من این اجازه را نداده است. مثلا شعر «به چهل سالگیات رسیدهام/ به جای تو/ من مبعوث شدهام/ به ویرانی» اشارهای است به بعثت و موضوعاتی از این دست که نمیشود در آن خیلی از واژهها و نمادهای مدرن بهرهبرداری کرد. واقعا دراینباره محتاط نبودهام ولی درباره نگاههای بیرونی و قضاوت آدمها بسیار محتاط بودهام و بسیار هم ضربه خوردهام.
بخش زیادی از شعرها بیزمان و بیمکان هستند؛ نشانهای از زمانه و جغرافیای زیست شاعر در آنها دیده نمیشود و به همین دلیل در دایره محدودی از واژهها مثل انار، پنجره، دریچه، پاییز، بهار و تابستان و... دور میزند.
فصل برای من المان مهم و پررنگی است؛ مثل نخ تسبیحی است که اشعارم را به هم مرتبط میکند. درباره بیزمانی و بیمکانی هم باید بگویم اساسا معتقدم شعر همین است. وقتی شعری بیزمان و بیمکان باشد، قرنها بعد از شاعر ادامه خواهد داشت مثل «در کوی تو معروفم و از روی تو محروم/ گرگ دهن آلوده یوسف ندریده/ ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند/ افسانه مجنون به لیلی نرسیده». هنوز بعد از ۸۰۰ سال گرگ دهنآلوده یوسف ندریده، تعبیری جذاب و شگفتانگیز است در حالی که مربوط به عصر و زمانه سعدی نبود بلکه قرنها پیش از او داستان یوسف در قرآن آمده بود. معتقدم برای شعر نباید زمان و مکان قائل شد اما چیزی که شما میگویید تحت عنوان استفاده از المانهای مدرن و متعلق به عصر کنونی، یعنی اشاراتی که نشان میدهد شاعر در چه زمانهای زندگی میکرده، به اندازهای که زبان شعر اجازه بدهد، از آنها بهره میگیرم. به هر حال شعر راه خودش را میرود و من هم همراهش میشوم.
قبول دارید که تحت تاثیر شعرهای فروغ هستید؟
من از بچگی شعرهایش را خواندهام اما نمیتوانم بپذیرم که تحت تاثیر او هستم. اینکه تحت تاثیر اشعار او باشم، نمیتواند خیلی درست باشد. من شعرهای او را زیاد میخوانم و گاه ناخودآگاه ممکن است احساس درونی شعرهای فروغ روی قلم من تاثیرگذاشته باشد اما اینکه بگویم میخواهم مثل فروغ شعر بگویم، اصلا صحت ندارد؛ نه تواناییاش را دارم و نه میخواهم که این کار را بکنم. به صورت ناخودگاه طبیعی است که این اتفاق بیفتد.
مجموعه شعر بعدی شما چه تجربیاتی از این مجموعه به ارث خواهد برد؟
همیشه سعی کردهام در حوزه شعر و حتی اجرای تلویزیونی متفاوت باشم و بازخوردهایی که این روزها از برنامهام میگیرم بیشتر از هر چیز به تفاوت در اجرا مربوط است چون اصولا معتقدم یا باید حرف جدیدی داشته باشم یا نباید کتابی از من منتشر شود یا برنامهای با حضور من روی آنتن برود. بنابراین از زمانی که کتاب «به چهل سالگیات رسیدهام» منتشر شده تا الآن به جز کارگاههای شعر آقای عبدالملکیان و نقدهایی که ایشان روی شعرها دارند، بسیار درباره شعر آموختهام. بنابراین به نظرم کار بعدی من خیلی متفاوت باشد. کما اینکه «به چهل سالگیات رسیدهام» با قلم من در «خون انار به گردن پاییز است» فرق دارد. حداقل این است که میخواهم تلاشم رو به جلو باشد، درجا نزنم و بدون شک مجموعه شعر بعدی من به این زودیها نخواهد بود.
چه بازخوردهایی از این کتاب گرفتهاید که به کار شاعری بیاید و برای مجموعههای بعدی مورد استفاده قرار بگیرد؟
بازخوردهای زیادی گرفتهام اما به طور مشخص باید به مخاطبان جوانتر کتاب اشاره کنم که دانشآموز هستند و شاید با شعرهای کمی دشوارتر و مفهومیتر ارتباط نگیرند. مثلا این طیف از مخاطبان «خون انار...» را بیشتر دوست داشتند اما من نمیتوانم خودم را به چیزی که این دوستان میپسندند، خلاصه کنم و جایی که آنها دوست دارند، متوقف شوم. تلاشم این است که بتوانم به شعری برسم که با خیال راحت پشتش بایستم و از آن دفاع بکنم؛ شعری که نمونه خوبی از شعر سپید باشد، چه مخاطبم دوستش داشته باشد چه دوستش نداشته باشد.
در حوزه شعر بازخوردهای عمومی خیلی برایم اهمیتی ندارد و برایم بازخوردهای تخصصی تعیینکننده است. مثلا نظر بیست نفر از شعرایی که به آنها اعتقاد دارم را مد نظر قرار میدهم.
شاعرانی که شعر شما را خواندهاند چه نظری داشتند؟
میگفتند کاملا معلوم است که وقت گذاشتهام، شعر خوانده و تمرین کردهام. معتقد بودند نسبت به کتاب قبلی رو به جلو حرکت کردهام و به همین دلیل تلاشم این است که این نوع از سلیقه شعری را راضی نگه دارم.
آذر مهاجر - ادبیات و هنر / روزنامه جام جم