گفت‌وگو با مجید قیصری، نویسنده رمان «شیرنشو» که داستانش را در ارتباط با تعزیه روایت می‌کند

رمــان هنر ترکیب است

گفت‌ و گو با نویسنده کتاب تحسین شده «حوض خون» ناگفته‌های زنان اندیمشک از دفاع مقدس

بیرون کشیدن روایت‌های پنهان جنگ

تصویری که تا امروز درباره هشت سال جنگ ایران و عراق در ذهن خود ساخته‌ایم و هر آنچه در این سال‌ها از دفاع مقدس شنیده، دیده یا خوانده‌ایم، پازلی است که یک تکه فراموش‌شده یا حتی گمشده دارد.
کد خبر: ۱۳۴۶۱۹۰
روایت زنان از آنچه در ایام جنگ بر آنها گذشته، بخش مهمی از تاریخ شفاهی به شمار می‌رود که با وجود گذشت سه دهه، هنوز هم گمنام باقی مانده‌است. این بار هم یک نویسنده زن، پرچم خاطرات زنان را در سال‌های اوایل انقلاب بلند کرد؛ فاطمه‌سادات میرعالی سراغ این تکه فراموش شده از جنگ رفته و ۶۴ روایت‌ ناگفته‌ و ناشنیده را به نگارش درآورده‌ است. روایت زنان اندیمشک از ساعت‌ها شستن لباس و ملحفه و پتوهایی که حوض خانه‌هایشان را «حوض خون» می‌کرده‌ است...
بیرون کشیدن روایت‌های پنهان جنگ
کتاب حوض خون از زاویه جدیدی به سال‌های جنگ نگاه کرده‌ است؛ درباره سوژه‌ای که انتخاب کردید، نحوه روایت داستان و بخش‌های مختلف کتاب بگویید.
همان‌طور که در مقدمه هم آمده، این کتاب ۶۴ خاطره از زبان زنانی است که در زمان جنگ در چه موقعیتی و با چه شرایطی زندگی می‌کرده‌اند. در واقع محوریت این خاطرات، رختشویی زنان در زمان جنگ ایران و عراق است. آنها در همان شرایط سخت، لباس رزمنده‌ها و مجروحان جنگی را می‌شسته‌اند، البته در کنار موضوع رختشویی به موضوعات دیگری در زمان جنگ هم پرداخته شده‌است. این زنان حتی در روزهای اول جنگ که دشمن تا چند کیلومتری مرکز شهر می‌رسد از شهر بیرون نرفتند؛ فرزندان خود را زیر موشکباران و بمباران اندیمشک در خانه به خدا امانت می‌سپردند و به بیمارستان‌ها رفته و هر کمکی از دستشان برمی‌آمده انجام می‌دادند. آنها که سواد داشتند و تا حدی کارهای امدادی را بلد بوده‌اند، سر و صورت مجروحان را تمیز می‌کرده‌اند و در مراقبت از آنها کمک حال کادر پزشکی بوده‌اند و برخی هم در کارهایی مثل همین رختشویی کمک می‌رسانده‌اند. شرایط در زمان جنگ طوری بوده که اگر این زنان لباس‌ها و ملحفه‌ها را نمی‌شستند، بیمارستان‌ها قادر نبودند مجروحان را پذیرش کنند.آنها حتی در منزل‌های شخصی‌ خود پتو ، لباس‌ و ملحفه‌های خونی را می‌شویند و خشک می‌کنند و باز به بیمارستان‌ها و رزمنده‌ها می‌رسانند. اندیمشک هم موقعیت حساسی در منطقه داشته، هم به خاطر ایستگاه راه‌آهن و هم به خاطر دروازه ورودی خوزستان از سمت شمال، بنابراین اولین جایی که مجروحان را به آن می‌رسانده‌اند، اندیمشک بوده‌است. از طرفی هم دشمن از غرب تا نزدیکی اندیمشک می‌رسد، حجم زیادی از مجروحان وارد شهر شده‌اند. خانم‌های اندیمشک خودشان تشت و شیلنگ و تاید و صابون می‌برند، روی زمین خاکی می‌نشینند و ساعت‌ها لباس و ملحفه‌های خونی را می‌شستند. البته فقط هم کار شست‌وشو نبوده، این زنان بخش‌های بیمارستان را نظافت ‌می‌کرده‌اند، در خانه‌ها غذا و نان می‌پزند، کمک‌های مردمی را جمع می‌کنند و خلاصه هرطور که می‌توانند مشغول کمک می‌شوند.

تا امروز به موضوع رختشویی زنان اندیمشک پرداخته نشده‌ بود. چه شد که شما به این سوژه رسیدید و آن را انتخاب کردید؟
کسانی که در مناطقی مثل اندیمشک و بقیه شهرهایی که جنگ‌زده هستند، زندگی کرده‌اند اینها را از نزدیک دیده‌ یا دست کم شنیده‌اند.

خودتان هم اهل اندیمشک هستید؟
بله. ما که در این شهرهای جنگ‌زده هستیم این موضوعات را دیده‌ایم. من در بسیج دانشجویی فعال بودم و در فعالیت‌ها سراغ خانواده شهدا می‌رفتیم؛ این افراد را می‌دیدیم و پای صحبت آنها می‌نشستیم. به این فکر افتادم که این حرف‌ها چرا هیچ‌جا گفته نشده‌ است. تا این‌که سال ۱۳۹۳ که یک مجتمع فرهنگی - پژوهشی در شهر شروع به کار کرد، آنجا به این موضوع رسیدیم که به نقش اندیمشک در دفاع‌مقدس بپردازیم. البته هدف فقط اندیمشک نبود؛ ما از اندیمشک شروع کردیم و سراغ بقیه مناطق هم رفتیم. حتی بیرون از استان کار را جلو می‌بریم. در این مجتمع با جبهه مطالعات فرهنگی انقلاب اسلامی مرتبط شدیم. دفتر مطالعات هم به دنبال کارهایی از دل مردم بود، کارهایی که دیده نشده‌باشند. کم‌کم سوژه مشخص شد و در جست‌وجوها به آدم‌های داستان رسیدیم و خودمان دیدیم که چه موضوع بکر و جذابی است. این موضوع نقش زنان را در دفاع‌مقدس به‌خوبی نشان می‌دهد. کاری که این زنان اندیمشکی انجام داده‌اند با روحیه زنان سازگار نیست، کاری که دائما با خون زیاد و تکه‌های پیکر مجروحان و شهدا سر و کار داشته‌ است.

آن هم در شرایطی که عزیزان خودشان در جبهه حضور داشته‌اند ... .
دقیقا. همین ناگفته‌های جنگ خیلی خوب می‌تواند نقش زنان در ایام دفاع‌مقدس را بیان کند. زنانی که با همه ابعاد خود، یعنی مادر بودن، همسر بودن یا فرزند بودن در صحنه حضور داشته‌اند و نه‌ تنها نسبت به جامعه و اطراف خود بی‌تفاوت نبوده بلکه کمک‌رسان بوده‌اند. متأسفانه این موضوع یکی از موضوعاتی است که به آن پرداخته نشده‌ بود؛ این همه سال از جنگ ایران و عراق می‌گذرد و تازه این حرف‌ها عنوان می‌شود و این جای تأسف دارد.

در مسیری که این سوژه را پیدا کردید، به موضوعات دیگری در حوزه دفاع مقدس رسیدید که تا امروز به آنها پرداخته نشده‌ باشد؟ موضوعی که شاید بعد از حوض خون بخواهید آن را در کتابی دیگر روایت کنید؟
بله؛ در حال‌ حاضر خودم و دیگر محققانی که آنها هم در پروژه حوض خون فعال بودند، روی موضوعاتی کار می‌کنیم که کاملا ناشناخته و بکر هستند. مثلا نقش اصناف مختلف در زمان جنگ؛ کارخانه‌های یخ، نانوایی‌ها، دامداری‌ها و این قبیل فعالیت‌هایی که در زمان جنگ به جبهه‌ها کمک‌رسانی می‌کردند. موضوعات این‌چنینی قابلیت این را دارند که به آنها پرداخته شود و سوژه‌های نابی می‌توان از دل آنها بیرون کشید.

روایت‌ها و خاطرات را چطور جمع‌آوری کردید؟ راویان این خاطرات را چطور پیدا کردید؟
اکثر آنها هنوز ساکن اندیمشک هستند. چند نفری هم به شهرهای دیگر رفته‌اند؛ ولی همه گفت‌ و گوها به‌ صورت حضوری انجام شد. اگرچه پیدا کردن‌شان کمی سخت بود و در برخی موارد سخت توانستیم از آنها مصاحبه بگیریم اما همه آنها برای انقلاب جان می‌دهند و از سیل و زلزله گرفته تا کرونا پای کار بوده و هستند. همان زمان جنگ هم بدون چشمداشت کار کردند. بعد از جنگ هرگز دیده نشدند و امروز هم اگرچه شاید وضع زندگی خیلی خوبی نداشته‌ باشند اما هنوز به فعالیت‌های جهادی خود ادامه می‌دهند.

طبق آنچه در کتاب آمده تعدادی از این زنان، به واسطه کار طولانی‌ مدت با مواد شوینده، دچار مشکلات پوستی و تنفسی شده‌اند. توقعی برای کمک‌های درمانی داشتند و در گفت‌وگو با شما دراین‌باره گله یا درخواستی کردند؟
علی‌رغم این‌که دچار مشکلات تنفسی و پوستی شده‌اند و از لحاظ تنفسی و پوستی درد زیادی را تحمل کرده و می‌کنند، درد عمیق آنها این مسائل نیست؛ چشمداشت یا توقع مالی ندارند. تنها توقع آنها این بود بیمارستانی که در سال‌های جنگ در آن کار می‌کردند، به هر شکلی حفظ می‌شد. مثلا تحت عنوان موزه امداد و نجات جنگ؛ ولی متاسفانه بیمارستان رها شده‌است. این روزها وقتی با آنها گفت‌وگو می‌کردیم، موضوع جبهه مقاومت در برابر داعش همه دغدغه‌شان بود. در جریان مصاحبه به من التماس می‌کردند که یک وقت نگویید فلانی کمردرد دارد یا مشکل جسمی دارد؛ خواهش می‌کردند که ما را به سوریه بفرستید تا لباس رزمنده‌ها را بشوییم؛ هنوز دست‌هایمان سالم است. خواهش می‌کردند آنها را بفرستیم تا آب به دست رزمنده‌های جبهه مقاومت بدهند. در حد حرف هم نبود؛ با همه وجود و ملتمسانه اینها را می‌گفتند.

بیمارستان چه شد؟
وقتی در جریان جمع‌آوری مطالب و تحقیقات با زنان اندیمشکی می‌خواستیم وارد بیمارستان شویم و از نزدیک آنجا را ببینیم، باید هزار ترفند به کار می‌بستیم تا ما را راه بدهند و از حراست شرکتی که الان آنجاست، عبور کنیم. خانم‌ها را راه نمی‌دادند همین خانم‌هایی که هشت سال از بهترین لحظات زندگی‌شان را که می‌توانستند به شهر بروند و آرامش داشته باشند، در التهاب و اضطراب در شهر خود باقی ماندند و کار کردند. آنها که در سال‌های جنگ تکه‌های پیکر شهدا را از لابه‌لای ملحفه‌ها و لباس‌ها بیرون کشیدند در محوطه این بیمارستان دفن کردند، الان نمی‌توانند به آنجا بروند. این زنان آن بیمارستان و محوطه‌اش را مقبره شهدای گمنام می‌دانند ولی متأسفانه امروز بیمارستانی که می‌توانست بزرگ‌ترین موزه امداد و درمان دفاع مقدس باشد رها شده و در حال تخریب است. بزرگ‌ترین غصه و اندوه زنان کتاب حوض خون همین است.

کدام‌یک از روایت‌های کتاب، جذابیت بیشتری برای خودتان و مخاطبان داشته‌ است؟
از صاحب‌نظران حوزه ادبیات پایداری و دفاع مقدس و فعالان حوزه مستند و فیلم‌ و سینما با من تماس گرفتند و گفتند کتاب را خواندند و به دنبال خروجی‌های دیگری از آن هستند. آنها گفتند این روایت‌ها خیلی بیشتر از اینها قابلیت پرداخت دارد. خیلی از آنها می‌تواند یک فیلم‌سینمایی خیلی عالی باشد. مثلا روایت «گوطلا تجدد» که ۱۰سال بعد از پایان جنگ یادش رفته جنگ تمام شده و به رختشویی می‌رود؛ هم برای من و هم برای مخاطبان خیلی تأثیرگذار بود و شاید بیشترین بازخورد را داشته‌است. یکی دیگر از روایت‌های تکان‌دهنده داستان خانم اسلامی‌پور است که یک فرزندش شهید شده و دو فرزند دیگرش در رختشوی‌خانه سقط می‌شوند و از بین می‌روند؛ تصور تحمل همه این سختی‌ها برای یک زن خیلی دردناک است.

در مسیر تحقیقات و جمع‌آوری اطلاعات، چه چیزی درباره راویان برایتان جالب بود؟
یکی از این خانم‌ها که برای مصاحبه انتخاب کرده‌بودم، قبول نمی‌کرد خاطراتش را تعریف کند؛ می‌گفت: «برای خدا کار کرده‌ است» رفتم خانه‌اش. خیلی مهمان‌نواز بود. اصرار کردم:«بیا دفترم را ببین! من هم جای دخترت، بیا ببین من کجا کار می‌کنم» قبول کرد. وسط راه ناگهان ایستاد؛ فکر کردم پشیمان شده‌است. گفت: «به هرکس می‌گویم من را می‌پیچاند، تو که دستت در کار است می‌توانی صدای ما را به جایی برسانی ما را ببرند سوریه؟» اول فکر کردم برای زیارت می‌خواهد برود، گفتم: «مادر، این مدت سوریه امنیت ندارد؛ اوضاع که بهتر شد برای زیارت می‌روی.» جواب داد: «نه! آرزوی زیارت دارم ولی می‌خواهم بروم لباس رزمنده‌ها را بشورم؛ شب و روز ندارم؛ کسی هست کمک‌شان کند؟ من با خانم‌هایی که سال‌های جنگ با هم لباس می‌شستیم صحبت کردم، همه‌مان می‌خواهیم برویم کمک کنیم!» یعنی تیمش را هم تشکیل داده‌ بود و فقط دوست داشت هر طور شده برای کمک راهی سوریه شود. این روحیه برایم خیلی جالب بود.

رهبر معظم انقلاب هم حوض خون را خوانده‌اند و درباره کتاب صحبت کرده‌اند...
بله! حوض خون اولین کتاب من بود و این هم اولین بار بود از طرف رهبر معظم انقلاب این واکنش را دریافت کردم و خیلی خوشحال شدم؛ البته معتقدم سوژه کتاب یعنی مجاهدت‌های خالصانه زنان اندیمشکی باعث این واکنش‌ها شده‌است. هرکدام از این زنان که می‌شنود رهبر انقلاب کتاب را خوانده‌اند تماس می‌گیرد، به من می‌گویند خیلی خوشحالیم که رهبری می‌‌دانند چه سربازهایی داشته و دارند.

نظر رهبر انقلاب درباره «حوض خون»
کتاب «حوض خون؛ روایت زنان اندیمشک از رختشویی در دفاع‌مقدس» با تدوین و نگارش فاطمه‌سادات میرعالی اواخر فروردین امسال به بازار نشر آمد و چاپ دومش نیز مهرماه به بازار عرضه شد.
آیت‌ا... خامنه‌ای، رهبر انقلاب در دیدار روز پنجشنبه ۶ آبان با دست‌اندرکاران کنگره شهدای استان زنجان به این کتاب اشاره کرده و گفتند: «من اخیرا کتابی خواندم به نام «حوض خون» البته من در اهواز دیده بودم؛ خودم مشاهده کردم آنجا را که لباس‌های خونی رزمندگان را و ملحفه‌های خونی بیمارستان‌ها و رزمندگان را می‌شستند؛ [اینها را] دیدم که این کتاب تفصیل این چیزها را نوشته؛ انسان واقعا حیرت می‌کند؛ انسان شرمنده می‌شود در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند در طول چند سال و چه زحماتی را متحمل شدند؛ اینها چیزهایی است که قابل ذکر کردن است…»
این‌ سخنان باعث استقبال بیشتر از این‌کتاب و عرضه چاپ سوم و چهارم آن شد.
 
زینب رجایی - ادبیات و هنر / روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها