به گزارش
جام جم آنلاین، تحقیقات پلیسی در این پرونده با گزارش مرگ پسر جوانی در یکی از بیمارستانهای استان تهران آغاز شد. در تحقیقات مشخص شد، این پسر در یک درگیری در جشن عروسی در پیشوا مصدوم و به بیمارستان انتقال یافته بود که به دلیل شدت صدمات به سرش جان باخت.
تحقیقات پلیسی ادامه پیدا کرد و ماموران دریافتند، مقتول به دلیل گمشدن کفشهایش با پدر و پسری درگیر و مجروح شده بود. یکی از شاهدان درگیری به ماموران گفت: در جشن عروسی بودیم که داد و فریاد مقتول بلند شد. او مدعی بود، پدر و پسری به نامهای بهروز و بهرام کفشهای او را سرقت کردهاند. پدر و پسر زیر بار نمیرفتند. بهرام را ندیدم، اما پسرش بهروز با مقتول درگیر شد. وقتی دوستمان روی زمین افتاد، او را به بیمارستان بردیم، اما به دلیل ضربههایی که به سرش اصابت کردهبود جان باخت.
با شکایت اولیای دم پسر جوان، ماموران بهرام را دستگیر کردند، اما از پسرش خبری نبود. با تکمیل تحقیقات، پرونده بعد از شش سال به دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد. پرونده در شعبه دوم دادگاه کیفری رسیدگی شد و در ابتدای دادگاه، مادر قربانی درخواست دیه کرد.
مادر مقتول گفت: پسرم آن شب به عروسی رفتهبود، اما کفشهایش را دزدیدند. به همین دلیل با پدر و پسر درگیر شدهبود و او را با سنگ و چوب زدند. شش سال از قتل پسرم گذشته و داغ او برایم تازه است. نمیخواهم مادر دیگری داغدار شود و از قصاص به شرط دیه گذشت میکنم. بهرز هم باید دستگیر و زندانی شود تا تاوان کاری را که کرده بدهد.
سپس بهرام در جایگاه ویژه ایستاد و منکر مشارکت در قتل شد و گفت: پیمان به دلیل گمشدن کفشهایش به من و پسرم مشکوک بود و داد و فریاد راه انداخت. من هیچ ضربهای به او نزدم و ندیدم پسرم هم او را زدهباشد. تصور من این است که فرد دیگری پیمان را زده است. به دلیل اینکه پسرم فرار کرده، مرا دستگیر کردند.
رئیس دادگاه: پسرت کجاست؟
متهم: ما هم نمیدانیم کجا رفته و ارتباطش را با ما قطع کردهاست.
پس از دفاعیات متهم، قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند.
منبع: تپش روزنامه جام جم