مصائب و چالش‌های بدلکاری در سینمای ایران در گفت‌ و‌ گو با اکبر اصفهانی و آرش یزدانی

بازی با مرگ

یادبودی برای ارشا اقدسی در گفت‌و‌گو با دوستان و همکارانش

آرامش یک زندگی پر شور

«پر از زندگی بود» این جمله‌ای است که همه دوستان و اطرافیان ارشاخان اقدسی از آن می‌گویند، جمله‌ای که حتی خیلی به گفتن هم نیاز ندارد و می‌شد آن را از چشم‌هایش و کارهایی که هر کدام را با عشق انجام می‌داد، خواند البته نمی‌شود بدلکار باشی و به مرگ فکر نکنی اما این مرگ‌اندیشی هم برای او عین زندگی بود و به خانواده‌اش هم سپرده بود که بعد از رفتنش اعضایش را اهدا کنند.
«پر از زندگی بود» این جمله‌ای است که همه دوستان و اطرافیان ارشاخان اقدسی از آن می‌گویند، جمله‌ای که حتی خیلی به گفتن هم نیاز ندارد و می‌شد آن را از چشم‌هایش و کارهایی که هر کدام را با عشق انجام می‌داد، خواند البته نمی‌شود بدلکار باشی و به مرگ فکر نکنی اما این مرگ‌اندیشی هم برای او عین زندگی بود و به خانواده‌اش هم سپرده بود که بعد از رفتنش اعضایش را اهدا کنند.
کد خبر: ۱۳۳۰۶۸۱

شاید برایتان جالب باشد که بدانید اقدسی در طول زندگی‌اش با سه ترس خود یعنی سرعت، تاریکی و ارتفاع همراه شد و به قول خودش با آنها ارتباط برقرار کرد.

نتیجه آن هم شکل گرفتن کارنامه بلندبالایی بود که در جریان همکاری‌اش با کارگردانان مختلف ایرانی و بین‌المللی رقم خورد. اما حیف که این داستان ادامه پیدا نکرد و او 13 مرداد در 39 سالگی زمانی که سر صحنه یکی از کارهایش در بیروت بود، قصه‌اش را ناتمام گذاشت. در ادامه ما با برخی از دوستان او گپ و گفتی داشتیم و از ارشا اقدسی گفتیم و شنیدم.

جنس غم رفتن او با بقیه فرق داشت

شاهین جمشیدی، مجری: یکی از ویژگی‌هایی که در بین دوستان ارشا اقدسی مشترکا قابل بیان است، پرانرژی و پر از شور زندگی بودن ارشا بود. او پر از انرژی و هیجان بود که دوست داشت در چالش‌های مختلفی که برای خودش تعریف می‌کند همیشه پیروز باشد. او در زندگی شخصی و ارتباطات دوستانه‌اش بسیار عمیق و اهل مطالعه بود و دوست داشت چیزهای جدید را ببیند و یاد بگیرد. اگر بخواهم باز هم از او بگویم باید گفت او فردی بود که واقعا کم‌فروشی نمی‌کرد، جریانی که هم در ارتباطات دوستانه و بین رفقایش وجود داشت و هم در کارش. او همیشه تلاش می‌کرد بهترین باشد و همه جوانب را بسنجد به همین دلیل کارهای خطرناکی می‌کرد و ما مدام می‌گفتیم تو چطور نمی‌ترسی یا مثلا این کار ریسک بالایی دارد. اما او همیشه برای ما توضیح می‌داد همه جوانب را سنجیده‌ام. اصلا یکی از ویژگی‌های شخصیتی او بود که هیچ کاری را شوخی و سرسری نمی‌گرفت و برای هر کاری فکر و ایده داشت. خبر فوت و رفتن او بسیار غم‌انگیز بود تا جایی که می‌توانم بگویم در این یکی‌دو سال اخیر ما هنرمندان و چهره‌های زیادی که مردم با آنها خاطرات زیادی داشتند و رفتن‌شان غمگین‌مان می‌کرد مثل علی انصاریان و... را از دست دادیم اما غم ارشا اقدسی جنس متفاوتی داشت و خیلی برای من سنگین بود. امیدوار هستم روح او همیشه در آرامش باشد.

شاهد یکی از آخرین بدلکاری‌ های ارشا بودم

حامد آهنگی، مجری و کمدین: ارشا دوست خوب من و هنرمندی پرانرژی بود. شاخصه بارز و مهم او این بودکه هیچ وقت پشت سر کسی حرف نمی‌زد و قضاوت نمی‌کرد، به همین دلیل همیشه او را با انرژی مثبت می‌دیدیم. او اتفاقا چند وقت پیش مهمان برنامه شب‌آهنگی بود و بعد از آن به من پیام می‌داد آن قسمت کی پخش می‌شود؟ چون در آن قسمت آنقدر اتفاقات عجیب افتاد که در یک تاک‌شو سابقه نداشته‌است. اما متاسفانه در حالی که هیچ کدام از ما اصلا فکرش را نمی‌کردیم، عمر او به دنیا نبود که اجرای خودش را ببیند و من بابت این اتفاق خیلی ناراحت هستم. این روزها هم احتمال دارد تا قبل از محرم، گروه ما با خانواده او صحبت کنند تا در صورت رضایت آنها، این قسمت به یاد ارشاجان زودتر پخش شود. او در این قسمت مثل همیشه که در همه برنامه‌ها با ایده می‌آید و به کار فکر می‌کند، با کلی نقشه و برنامه آمد. اما در کنار اینها از همه مهم‌تر اخلاق او بود چرا که با او همیشه حال آدم خوب بود
و هیچ وقت انرژی منفی نداشت. در این برنامه او قرار بود با آتش وارد شود آن هم در حالی که همه بدنش آتش گرفته‌بود. این اتفاق افتاد و آنقدر این آتش شدت گرفت که نزدیک بود آتش به سقف بزند و آنقدر دود و بوی سوختگی در استودیو پیچید که ناچار شدیم برنامه را تعطیل کنیم و او آنقدر برای همین ورود مایه گذاشته بود که حد ندارد و باعث شد در دو قسمت برنامه او را ضبط کنیم. این یکی از آخرین بدلکاری‌های ارشا بود که افتخار داد و آن را در این برنامه اجرا کرد و خاطره بسیار زیبایی را برای همه ما ساخت. امیدوارم روح او شاد باشد که قطعا همین‌طور است و حالش از همه ما در این شرایط بهتر است.

از ارشا عذرخواهی می‌کنم

سپند امیرسلیمانی، بازیگر: در این‌که ارشا بسیار مهربان و پرانرژی بود، هیچ تردیدی نیست و مطمئن هستم همه درباره این ویژگی‌های او زیاد صحبت کردند، به همین دلیل می‌خواهم از دیگر خصوصیات او بگویم. ارشا هوش بسیار عجیبی داشت. به یاد دارم در مسابقه شوتبال حضور داشتیم. با این‌که اولین بار بود با فضای این مسابقه آشنا می‌شد اما خیلی سریع قلق مسابقه دستش آمد و به بهترین شکل من را از دور خارج کرد. این در حالی بود که من مدعی فوتبال بودم و فکر می‌کردم از ارشا می‌برم اما دقیقا برعکس شد. ارشا واقعا تواضع عجیبی در کارهایش داشت. نمی‌خواهم بگویم او زمینی نبود اما بسیار خاص بود و وقتی او را می‌دیدم کاملا انرژی می‌گرفتم. ضمن این‌که باعث می‌شد کنارش احساس آرامش و هیجان توامان داشته باشیم. سخت است فردی این دو حس را کنار هم داشته باشد، ولی ارشا هم آرامش می‌داد و هم کنار او بودن هیجان خاصی به دیگران منتقل می‌کرد. می‌خواهم در همین نوشته روزنامه جام‌جم از ارشا عذرخواهی کنم. زیرا وقتی من به خاطر جراحی در بیمارستان بودم، مرتب پیگیر حالم بود و در تماس بودیم. آخرین پیام او را جواب ندادم و گفتم سر صبر با او صحبت می‌کنم و حالا ناراحتم که چرا آخرین پیام او را بی‌جواب گذاشتم. به همین دلیل می‌خواهم از همین جا از او عذرخواهی کنم.

از او کار یاد می‌گرفتم

علیرام نورایی، بازیگر: ابتدا به جامعه هنری و سینما بابت از دست دادن یک پتانسیل و مهره ارزشمند و حرفه‌ای تسلیت می‌گویم. چهره‌ای که در سال‌های حضورش کمک بسیاری به این عرصه کرد و می‌توانست بسیار بیشتر از این حرف‌ها کمک‌کننده باشد. تقریبا یک هفته درگیر اخبار ضد و نقیض این عزیز بودم که از بیروت می‌آمد؛ درنهایت هم مجبور شدم بعد از اخباری که برخی رسانه پیش از فوت او منتشر کردند، با یکی از دوستان بازیگری که در لبنان هستند تماس بگیرم و لایوی را برگزار کنیم که آن خبر را تکذیب کنیم. در همان روزها در فضای مجازی هم از مردم خواستم برای ارشا دعا کنند و همه دست به دعا برده بودیم اما او در فضایی بود که آن طرف را به برگشت و این دنیا ترجیح داد. من سال‌ها پیش در سریال 125 برای اولین‌بار ارشا و تیمش را دیدم و با هم رفیق شدیم. آن روزها ارشا حال خوبی نداشت و من ساعت‌ها با او حرف زدم چون این جریان بعد از اتفاق دردناک از دست دادن پیمان ابدی عزیز بود. از آن روز رفاقت ما با هم شروع شد و همیشه حالم در کنارش خوب بود. سر هر کاری که با او همکاری داشتم، همیشه تعامل فوق‌العاده‌ای با هم داشتیم و قبلا هم گفته بودم او همیشه برای من وقت می‌گذاشت و می‌گفت علیرام می‌تواند در گروه بدلکاری خودش کارش را انجام دهد، به همین دلیل حمایت بسیاری از من می‌کرد تا آن لحظه و اتفاق را خودم جلوی دوربین انجام دهم. این روزها هم واقعا حال و روز خوبی ندارم چون یک برادر، رفیق، انسان شجاع و کاربلد را از دست دادیم. برای او آرزوی آمرزش دارم.

فاطمه شهدوست - فاطمه عودباشی - رسانه / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها