به گزارش
جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم، مولفههای پژوهشگران این حوزه در اثبات بیتفاوتتر شدن جامعهایرانی چیست؟ چه شاخصهایی باعث شده حالا آنها هشدار بدهند موج بیتفاوتی جامعهایرانی را فراگرفتهاست؟ فارغ از این شاخصها اتفاقات و اخبار چند سال اخیر پیرامونمان هم نشان از تایید نظر جامعهشناسان است.
بارها شده در نزاعی - که حالا خیلی هم عادی شده- تنها نقش تماشاگر را داشتهباشیم در حالی که شاید پیش از این به عنوان یک کنشگر وارد مهلکه و دلیلی بر پایان آن میشدیم. اما آیا دوباره ما مقصریم؟ اینکه خسته و دلزده شدهایم دلیل درستی بر این بیتفاوتی نیست؟
اینکه سختی در تامین معیشت روزانهمان باعث شده از کنار دیگر اتفاقات به آرامی بگذریم، توجیه نادرستی است؟ اگر این دلایل موجهی است پس آنچه را که قرار است خروجی این گزارش باشد، همینجا اعلام میکنیم مقصر این بیتفاوتی شهروندان نیستند. هرقدر هم با خواندن آمارهای منفی و پژوهشها سری به حسرت تکان بدهیم، هر چقدر هم این نتایج را با کشورهای دیگر مقایسه کنیم باز هم آنچه واضح است اینکه شهروندان حداقل در این یک زمینه مقصر نیستند!
آنچه مورد قبول جامعهشناسان هم هست اینکه تغییرات در کاهش بیتفاوتی جامعهایرانی اتفاقی است که به نوعی از بالا به پایین سرایت کردهاست، به این مفهوم که این تغییرات در بدنه تصمیمگیر و سیاستگذار بوده که باعث شده حالا ما به عنوان شهروندان این جامعه نسبت به اتفاقات و معضلات بیتفاوت شویم. برخی از آموزش نادرست و قوانین ناکارآمد حرف زدهاند و برخی دیگر معتقدند این موضوع برخاسته از گذار جامعه به سمت مدرنشدن است و از این اتفاق گریزی نداریم. اما هر چه هست فاصله گرفتن ما از مفاهیمی همچون تعهد، مسؤولیت و سلامت اجتماعی و گرفتاری در بند آفتی به نام بیتفاوتی پیامدهای بسیار جبرانناپذیری را میتواند به همراه داشتهباشد.
پدیدههای اجتماعی تک علتی نیستند، برای تعریف آنچه «بیتفاوتی اجتماعی» مینامیم باید به معلولهای پیشین آن هم پرداخته شود، خلاصهاش این که وقتی امنیت اجتماعی به واسطه گسترش آسیبهای اجتماعی همچون فقر، اعتیاد، سرقت و... کاهش مییابد باعث افت شاخصی به نام تعهد اجتماعی میشود؛ و از بین رفتن تعهد اجتماعی هم موجب پدید آمدن وضعیتی میشود که آن را «بیتفاوتی اجتماعی» مینامیم. تعریف ساده این بیتفاوتی از نگاه جامعهشناسان «حس و وضعیتی است که در آن فرد نسبت به سرنوشت دیگر افراد جامعه بیتفاوت میشود.» در وضعیت بیتفاوتی، فرد احساس تعلق گروهی ندارد و نفع جمعی را به نفع فردی ترجیح نمیدهد، این در حالی است که فرد، خود عضوی از جمع است و نفع جمع نفع خود وی را هم شامل میشود.
چرا ما بیتفاوت شدهایم؟
اما برچه اساسی استدلال میکنیم که جامعهایرانی بیتفاوتتر از گذشته شدهاست؟ پژوهشهای بسیاری در دو دهه اخیر در این زمینه صورت گرفتهاست، تازهترینشان مربوط به مطالعهای است که موسسه مطالعات و تحقیقات رسانه در فصلنامه اخیر خود منتشر کرده و در سال ۱۳۹۷ با جامعه آماری شهر تهران صورت گرفتهاست. فارغ از شاخصهای این مطالعات مشاهدات پیرامونی خود ما هم حکایت از کاهش شاخصی به نام تعهد اجتماعی دارد. اتفاقی که در سال ۸۸ در میدان کاج سعادتآباد تهران رخ داد و با درگیری بین دو رقیب عشقی یکی از آنها از پا درآمد و حاضران با تهدید مهاجم جرات دخالت پیدا نکردند و تنها به فیلمبرداری و پخش آن در شبکههای اجتماعی بسندهکردند یکی از مصداقهای تلخ و فراموشنشدنی این موضوع است. واقعه دیگر که به یاد مانده از پا درآمدن دختر جوانی با ضربات چاقو روی پلمدیریت تهران در پیش چشم عابران بسیار بود، فریادهای زنی در خیابان پاسداران که توسط همسرش به قتل رسید هم از دیگر مصداقهایی است که به دلیل انعکاس گستردهاش در رسانهها از یاد نرفتهاست. البته نمونههای این بیتفاوتی تنها در جنایتهای اینچنین آشکار نمیشود.
گاهی این بیتفاوتی اجتماعی را به صورت یک امر معمول هم مشاهده میکنیم. معطلی بسیار بیماران در مطب پزشک و دیر حاضر شدن پزشک بر سر کار خود یکی از این نمونههای عادی شدهاست. به نظر میرسد وقت بیماران برای پزشک کمترین اهمیت ممکن را دارد و پزشک به عنوان فردی تحصیلکرده درباره این موضوع بیتفاوت است. معضل کهنه و تکراری آلودگی هوا هم قابل تامل است، معضلی که با بیتفاوتی از کنار آن میگذریم، همچنین از سهشنبههای بدون خودرو استقبال کمی میکنیم و کمتر کسی از ما حاضر است در روزهای سهشنبه از بیرون بردن خودروی شخصی صرف نظر کند.
پیامدهای بیتفاوتی چیست؟
فهرست دلایل بیتفاوتی در پژوهش صورت گرفته توسط موسسه تحقیقات و رسانه بیش از اینهاست. آنطور که در این فصلنامه آمده مولفههایی از جمله مهاجرت، گسترش شهرنشینی، گسترش سبک زندگی مدرن، ضعف نهادها و اعتقادهای مذهبی، از بین رفتن هویتهای گروهی و محلی از دید کارشناسان با مساله بیتفاوتی ارتباط دارند. جامعهشناسان معتقدند این پدیده نشانههایی هم دارد، هر چند به برخی مصداقهای آن اشاره شد، اما آنطور که سالار اجتهد میگوید نشانههای آشکار این مساله را میتوان دلسردی، کنارهگیری مدنی، تفکیک افراطی منافع شخصی از خواستههای عمومی و نهایتا بیاعتنایی نسبت به رخدادهای اجتماعی و سیاسی دانست.
جایگزینی بیتفاوتی با خشم
نکتهای که اغلب کارشناسان اجتماعی در آن اشتراک نظر دارند بروز پیامدهای تلخ افزایش بیتفاوتی است. اغلب آنها معتقدند این بیتفاوتی باعث حرکت خاموش شهروندان به سمت تامین حداقلهای زندگی خواهد شد و این موضوع پیامدهای اجتماعی ناگواری به همراه خواهدداشت. سالار اجتهد میگوید: «این نوع رفتارها در مشکلات باعث تقلیلگرایی افراد میشود، چیزی که با ادامه این روند و در صورت ناتوانی در کسب همان حداقلها تبدیل به یک خشم خواهدشد.» رد این نگاه را حتی میتوان در جامعه اطراف خودمان هم ببینیم. اینکه در مواجهه با هر مساله کوچکی تابآوری خودمان را از دست میدهیم و آن را با خشمی عجیب جایگزین میکنیم. یکی دیگر از دلایل چرایی افزایش بیتفاوتی در جامعه ایران را بسیاری به اعتراض خاموش به حکومت تعبیر میکنند. آنها معتقدند طنازی در برابر همه مشکلات توسط شهروندان به نوعی هشدارآمیز است و گام ابتدایی این بیتفاوتی است.
ریشههای بیتفاوتی را بخشکانیم
مصطفی اقلیما، جامعهشناس
نباید فراموش کرد که بیتفاوتی اجتماعی معلول برخی مسائل است و علتهای بسیاری در شکلگیری و افزایش آن در جامعه نقش دارد؛ بنابراین برای حل این موضوع باید همه علتها را برطرف کرد. نکته مهمتر به منظور یافتن راهی برای جلوگیری از بیتفاوتی مردم این است که بدانیم این راهکارها زمانبر است، وقتی ما حدود سه دهه توجهی به مولفههای موثر در شکلگیری بیتفاوتی اجتماعی نداشتیم برای حل این موضوع به بیشتر از سه دهه زمان نیاز داریم. تغییرات اینچنینی در یک جامعه همواره از سوی بالا به پایین بوده است و برای حل آن هم باید به سراغ تغییر رفتار حاکمیت برویم، وقتی مسؤولان و تصمیمگیران درباره برخی مسائل خلفوعده میکنند، وقتی برخی مدیران ریاکار نهتنها محکوم نمیشوند بلکه دوباره پست میگیرند به این ترتیب باید برای بهبود حال جامعه و کاهش بیتفاوتی اجتماعی از برخی مدیران ناکارآمد شروع کرد.
بیتفاوتی و چند راهکار
در مرحله اول باید بدانیم بیتفاوتی ریشه روانشناسی اجتماعی دارد. به این مفهوم که اگر شهروندان احساس کنند طی چند دهه برای سیاستگذاران و مسؤولان اهمیتی ندارند و آنها تنها به دنبال کسب منافع شخصی خودشان هستند به این شکل شهروندان هم نسبت به موضوعات جامعه بیتفاوت میشوند. حجم بالای بازداشتها و برخوردهای قضایی با اعضای نهادی مثل شورایشهر مصداق بارز این موضوع است، هر چه حجم فسادها بیشتر شود مردم هم نسبت به موضوعات آن جامعه بیتفاوتتر خواهند شد. وقتی با چنین مسالهای روبهرو هستیم راهکار آن هم مشخص است؛ اینکه باید مسؤولانی را بر سر کار گذاشت که نسبت به مسائل مربوط به مردم دلسوز باشند. علاوه بر این، میتوان با نظارت دقیق بر عملکرد مسؤولان و برخورد مناسب و فراجناحی با متخلفان، شهروندان را به نوعی دلگرم و امیدوار به حل مشکلات کرد. راهکار دیگر برای کاهش بیتفاوتی شهروندان به ورود مستقیم حاکمیت برمیگردد، به این مفهوم که حاکمیت باید با گسترش نهادهای مدنی و سازمانهای مردمنهاد راه مشارکت و تاثیرگذاری شهروندان در مدیریت جامعه را هموار کند.