به گزارش جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم ، معترضان هنوز هم هستند. خسته نمیشوند، حتی اگر فقط یک هفته تا پایان المپیک باقی مانده باشد. امروز هم بودند. میشد باانگشت شمردشان.
۵ نفر. با یک پلاکارد بزرگ که روی آن ژاپنی نوشته بودند. از راننده که سوال کردم گفت:«اینها تا آخر پارالمپیک هستند. بلندگو میآورند و به برگزاری المپیک و پارالمپیک معترض هستند. اما کارشان نتیجه نمیدهد!»
فشار برای نوشتن. از تهران میگویند المپیک است دیگر؛ مگر میشود خبری نباشد؟ هست اما نه آن طور که فکرش را میکنید. المپیک ریو را تجربه کردهام. اولین المپیکم. روزهای اول قفل بودم. بدون تعارف جو المپیک مرا گرفته بود! اینجا اما داستان متفاوت است. یک جستوجوی ساده در اینترنت و نوشتن کلمه توکیو زیر و بم این شهر را میریزد روی دایره. دیگر نیازی نیست از این نوشت که اینجا شهر بدون سطل زباله است، ماشینها بوق نمیزنند، فرمان اتومبیلها سمت راست است، آسمان آبی است وقامت منارهها(برجها) به راحتی مشخص.
ایران مقابل ژاپن. اگر شرایط طبیعی بود، اگر کرونا نبود و هزار و یک اما و اگر دیگر... حالا ژاپنیها نشسته بودند با آن بادکنکهای دراز مخصوصشان. به هم میکوبیدند و یک صدا جیغ میزدند.اگر کرونا نبود ایرانیهای مقیم ژاپن کر کننده شیپور میزدند. بدون شک تعدادشان کم میشد اما به قول رضا مقدم که لیدرشان است:«هر یک نفر ماه
۱۰ نفر آنهاست.» با این حال تنها عاملی که باعث شده بود این بازی جذاب باشد نبرد برای صعود بود.هر کسی میبرد صعود میکرد. فقط همین یک عامل و بس. مهم شده بود برایمان و مهم شده بود برایشان. روز سختی بود
حرص آدم در میآید از این همه سکوت و آرامش! مگر میشود بدون مشکل بود؟ بدون تعارف این طور نبوده که ظاهر بسازند و روی خوب شهر و کشورشان را نشان بدهند. هر چه داشتهاند، هر چه بودهاند همین را به نمایش گذاشتهاند. اگر قرار باشد در کلمه توصیفشان کنم باید بگویم «متحد» دیروز که باد زد و تکه کاغذی از دستم افتاد فداکاریشان برای نیفتادن آن روی زمین ستودنی بود. بدون توقع، بدون تکبر و بدون هیچ...واژهها گم شدند!
قرار بود ربات بسازند اما خودشان ربات شدهاند! میلیونها مورچه پرکار، قرار گرفته در یک سیستم مشخص با شاخصهای کلی به نام نظم. دیکته شده و یکنواخت اما در عمل نتیجهگرا. داشتم به این فکر میکردم که این سیستمها در ایران جواب نمیدهد. علی اصغری خودمان را عشق است!
مهربانی. این بلاشک بهترین توصیف از مردم کف خیابان در ژاپن است. شنیدهها را کنار بگذارید؛ اینکه میگویند عصبانی هستند، با کسی حرف نمیزنند و ... اتفاقا مهماننواز هستند، هر کاری از دستشان بر بیاید برای شما میکنند و فقط کمی خجالتیاند.
تقریبا روزی سه چهار زلزله توکیو را میلرزاند. گاهی احساس میکنی و گاهی هم نه. اما دل کسی نمیلرزد! اینجا که باشی هزار و یک سوال ذهنت را مشغول میکند و وقتی میخواهی قیاس کنی پوزخندی میزنی و میگویی:«نه بابا؛ نمیشود، یعنی نمیخواهیم و نمیتوانیم مثل ژاپنیها باشیم. ما خود ایرانیمان باشیم، خود خود خودمان همه چیز بر وفق مراد است.» راستی چند وقت است خود خودمان نبودهایم؟
دارم به برگشت به ایران فکر میکنم. به تهران گرم. به همه حاشیههایش. به قطعی اینترنت. به زلزلهای که هر روز در شهر و کشورم هست. یک روز قطعی آب، یک روز قطعی برق و روز دیگر اینترنت. راستی چه شد؟ قطع میشود یا نه؟ اهمیتی ندارد. واقعا دیگر اهمیتی ندارد. چشم امیدمان به تغییرات است. دولت جدید، رگ جدید، خون جدید؛ خدا کمکمان کند.
بازی ایران و ژاپن شروع شد، تمام شد و بچههای ایران نتیجه را واگذار کردند، نه فقط نتیجه را که از گردونه رقابتهای المپیک هم کنار رفتند. راستش را بخواهید حقمان باخت نبود. جان سخت بودند ژاپنیها قبول، نمیخواستند در خانه بازنده باشند قبول. آنها میجنگیدند گویی که واقعا جنگ است. هر چه بود باختیم و صعود نکردیم. تمام شد. مقابل ژاپنیهای اصیل آن هم در خانهشان. در خانهشان باختیم؛ اورجینال اورجینال. راستی یک چیزی،بچهها که به ایران برگردند خیلی از این نسل دیگر نیستند. سعید معروف، موسوی و ... خیلیهایشان خداحافظی میکنند اما ما قدردانشان خواهیم بود و چراغها را تا همیشه برایشان روشن نگه خواهیم داشت.
مرتضی رضایی - گروه ورزش / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد