از کشتی‌گیران کرمانشاهی بود که در جریان عملیات مرصاد مقابل منافقین ایستاد و به شهادت رسید. در این عملیات وقتی منافقین با پیکر بی‌جان شهید مواجه شدند، به پیکر شهید هم رحم نکردند و آن را قطعه‌ قطعه کردند.
کد خبر: ۱۳۲۸۸۲۱

به گزارش جام جم آنلاین، پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ دیگر انتظار نمی‌رفت رژیم بعث عراق حمله‌ای به ایران داشته باشد، اما ارتش صدام طی عملیات مشترک با منافقین در مرداد ماه سال ۶۷ حمله‌ای گسترده از غرب به کشور را داشت که با ایستادگی رزمندگان اسلام این حمله با شکست مواجه شد.

در این عملیات تعداد زیادی از رزمندگان از جمله شهید «نصیر احمدی» به شهادت رسیدند؛ شهیدی که از ۴ فرزندش دل برید و رفت. رفتنی که بعد از رجعتش حتی سری بر بدن نداشت تا برای آخرین بار همسر و فرزندانش صورتش را ببینند.

در ادامه بخشی از زندگی شهید «نصیر احمدی» را می‌خوانیم.

ساخت مسجد با پای برهنه

شهید نصیر احمدی متولد ۱۳۲۹ در کرمانشاه بود؛ او سال ۱۳۵۰ با دختر یکی از اقوام که مؤمنه و محجبه بود، ازدواج کرد. آن‌‌ها در ۹ سال نخست زندگی صاحب ۴ فرزند شدند.

این شهید که در آن زمان تا شش کلاس تحصیل کرده بود، مغازه الکتریکی داشت و از همین راه امرار معاش می‌کرد. این شهید کرمانشاهی، هم کشتی‌گیر بود، هم برق‌کار.

آقا نصیر در اوایل زندگی مشترکشان از کسانی که مشکل مالی داشتند، دستگیری می‌کرد؛ وقتی می‌دید جوانی می‌خواهد ازدواج کند هر کمکی از دستش برمی‌آمد دریغ نمی‌کرد.

قبل از انقلاب قرار بود مسجد حضرت رسول (ص) در محله‌ کرمانشاه ساخته شود، شهید احمدی با شش کلاس سواد توانست نقشه ساخت مسجد را بکشد، مسجدی که تا امروز هم پابرجاست.

او حتی برای ساخت مسجد پا برهنه کار می‌کرد، معتقد بود: مسجد حرمت دارد و نمی‌شود کفش پوشید و مسجد ساخت.

برگزاری جلسات پنهانی در منزل شهید

با آغاز فعالیت‌های انقلابی مردم کرمانشاه، شهید احمدی هم به جمع انقلابیون پیوست. شب‌های جمعه او به همراه دوستانش در قالب هیأت مذهبی دورهم جمع می‌شدند و درباره صحبت‌های امام خمینی (ره) و انقلاب با هم بحث و گفت‌وگو می‌کردند.

این جمع یک جمع عادی نبود و حتی کسانی که رغبتی برای شرکت در تظاهرات و فعالیت‌های انقلابی نداشتند وقتی به این جمع می‌آمدند در مسیر انقلاب قرار می‌گرفتند البته در این دوران شهید احمدی و دوستانش چند بار از سوی مأموران امنیتی رژیم پهلوی تهدید شده بودند که دیگر در منازلشان هیأت برگزار نکنند، اما آن‌‌ها به صورت مخفیانه و هفتگی برنامه‌هایشان را برگزار می‌کردند. این فعالیت‌ها ادامه داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

از جبهه دل نمی‌کَند

شهید احمدی از ابتدای جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران تا پایان جنگ به عنوان نیروی بسیج مردمی در جبهه حضور داشت.

بلایی که منافقین سر رزمنده کشتی‌گیر آوردند (+عکس)

اولین‌بار که به جبهه رفت قرار بود آخرین بار هم باشد و یک بار دین خود را ادا کند، اما این رفت و آمدها تا پایان جنگ ادامه داشت؛ وقتی که همسر شهید به او می‌گفت: من و ۴ فرزندمان را می‌گذاری و به جبهه می‌روی، نصیر پاسخ می‌داد: نگران چیزی نباشید، خداوند مراقب شما هست.

خوردن نان کپک‌ زده در جبهه

شهید احمدی در این رفت و آمدها به جبهه، برای خانواده‌اش از گرسنگی‌های طولانی مدت در جبهه و خوردن نان‌های کپک‌زده‌ مانده در کنج دیوار و سنگر و نیش حشرات موذی تعریف می‌کرد و می‌گفت: چاره‌ای نیست، باید برای آسایش مردم برویم و جبهه را خالی نگذاریم.

در ایامی که نصیر در جبهه بود، همسر و خانواده‌اش هم آرام نمی‌نشستند و با زنان کرمانشاه در حسینیه و خانه‌ها قند می‌شکستند و نان و خوراکی‌های دیگر را بسته‌بندی کرده و با نامه‌های خداقوت به رزمندگان راهی جبهه می‌کردند.

قایم شدن زیر ملحفه از ترس صدام

کرمانشاه از جمله شهرهایی بود که در دوران جنگ چندین بار توسط صدامی‌ها بمباران شد، در این بمباران‌های وحشتناک گاهی شهید احمدی در منطقه بود و همسرش هم باید آرامش خود را حفظ می‌کرد و هم فرزندانش را آرام نگه می‌داشت.

شجاع بار آوردن فرزندان در آن روزها کار سختی بود، به خصوص آن هم در روزهایی که صدای آژیر قرمز وجود مردم شهر را پر از دلهره می‌کرد؛ در همین روزها دختر شهید احمدی با شنیدن صدای آژیر قرمز زیر ملحفه‌ای که روی رختخواب‌ها کشیده شده بود، پنهان می‌شد و فکر می‌کرد صدام در آنجا او را نمی‌بیند.

شهادتی که بعد از پذیرش قطعنامه رقم خورد

پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و آرامش نسبی در جبهه‌ها، شهید احمدی به منزل بازمی‌گردد و قرار می‌گذارد به همراه همسر و فرزندانش راهی زیارت امام رضا (ع) شوند؛ فرزندان کم سن و سال شهید با ذوق و شوق برای بستن ساک مسافرت به مادرشان کمک می‌کنند و آماده رفتن می‌شوند تا اینکه از تیپ نبی اکرم (ص) با شهید احمدی تماس می‌گیرند و خبر حمله ارتش صدام و منافقین به غرب کشور را می‌دهند؛ شهید می‌ماند بین مسافرت خانوادگی به مشهدالرضا (ع) یا اعزام به جبهه؛ از طرفی دلش پیش ذوق و شوق فرزندانش است و از طرفی دیگر خطر حضور منافقین را به خوبی حس می‌کند و بالاخره تصمیم به رفتن می‌گیرد؛ همسر شهید از او درخواست می‌کند که به خاطر بچه‌ها به جبهه نرود، اما شهید می‌گوید: باید بروم، این دفعه برگردم شما را به مشهد می‌برم؛ او می‌رود رفتنی که دیگر بازگشتی ندارد تا ذوق کودکانش به سفر را به آن‌ها بازگرداند. اما یک هفته بعد از این رفتن خبر شهادت نصیر را به خانواده‌اش می‌دهند.

پیکری با سر و دست بریده

بالاخره روز وداع فرزندان شهید با پدرشان فرا می‌رسد. آن‌ها می‌خواهند برای آخرین بار صورت پدرشان را ببینند، اما منافقین سر و دست‌های پدر را بریده بودند، شهید احمدی نه دستی داشت که کودکانش بر آن بوسه زنند و نه صورتی که آن را ببینند.

در این میان همسر شهید می‌ماند و بهانه‌گیری‌های یتیمانش و همسر شهید دل خوش می‌کند به بوی خاطره‌انگیز گل نرگس و گل مریم و کلی یادگاری از شهید.

درباره شهید

شهید بسیجی نصیر احمدی متولد ۱۳۲۹ در کرمانشاه بود که در طول هشت سال دفاع مقدس در عملیات‌هایی که از سوی تیپ نبی اکرم (ص) انجام می‌گرفت به مناطق غرب و جنوب می‌رفت؛ او در ۵ مرداد ۱۳۶۷ در عملیات مرصاد برای مقابله با حمله منافقین به کشور به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای کرمانشاه آرام گرفت.

به گزارش فارس، همسر شهید احمدی عکس‌های متعددی از او در لباس کُشتی و حضور در جبهه دارد، اما به دلیل ساکن بودن همسر شهید در منزل استیجاری و اسباب‌کشی‌های متوالی این عکس‌ها در دسترس نیست.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها