معمای «زن سرخپوش» در نیوکمپ
«نمادها» و «پیام‌ها» چگونه در پلتفرم داخلی رخنه کرده است؟

معمای «زن سرخپوش» در نیوکمپ

نگاهی به کارنامه هنری خسرو شکیبایی که ۱۳سال از رفتنش می‌گذرد

شکیبایی برای ستاره شدن

برای ستاره شدن و در یاد ماندن حتما باید زحمت زیادی کشید. حتما باید کلی تمرین کرد و سختی کشید تا یک جایی کار تو گل کند و دیده بشوی و بعد از آن است که کار روی غلتک می‌افتد و موفقیت‌ها یکی پس از دیگری در خانه‌ات را می‌زنند.
کد خبر: ۱۳۲۷۴۲۴
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم ؛ با وجود این، همه ما تقریبا فقط آن بخش از زندگی ستاره را به یاد می‌آوریم که او درخشش داشته و دوران افول او را یادمان نیست یا سعی می‌کنیم به یاد نیاوریم. احتمالا هیچ‌کدام از طرفداران منچستریونایتد الان یادشان نباشد اوله گونار سولسشر چه بازی‌های مهمی را روی نیمکت نشست و چه دقایق بسیاری فقط توی زمین دوید و هیچ کاری نکرد. برای طرفداران یونایتد همان گل لحظه آخر در نیوکمپ مقابل بایرن‌مونیخ مهم است که سولسشر را به یک ستاره و افسانه تبدیل کرد و تا سال‌ها بعد درباره‌اش حرف خواهند زد. شاید قیاس مع الفارق باشد، اما خسرو شکیبایی را هم می‌توان در این دسته به حساب آورد. مرد خوش‌صدای سینمای ایران با آن مو‌های لخت و راحتی باور نکردنی‌اش مقابل دوربین تا قبل از این‌که ستاره شود، ده‌ها فیلم و سریال و تئاتر بازی کرده بود که شاید در یاد هیچ‌کس نباشد و بعد از درخشش هم این روند را ادامه داد. ما، اما از او همان درخشش‌های بی‌نهایت را به یاد داریم و واقعیت این است که ستاره بودن، همین است. یک زندگی پرفراز و نشیب با قله‌هایی که دست هیچ‌کس به آن نخواهد رسید و شاید دره‌هایی که کسی جرات نزدیک شدن به آن را نداشته باشد.

شاید اگر هیکل ورزیده‌تری داشت همان سال۱۳۴۰ که به کشتی کچ علاقه‌مند شد و در چند مسابقه هم شرکت کرد، راهش را ادامه می‌داد و الان هیچ‌کس از او خبری نداشت. اما حضور در یک مجتمع هنری به نام «باشگاه مرکزی جوانان» پایش را به دنیای بازیگری باز کرد و سال۴۲، اولی نقشش را که منفی بود در تئاتر «پنجه» به کارگردانی حسین افشار بازی کرد. دو سال بعد، اما به خدمت سربازی رفت و وقتی خدمتش تمام شد، مدتی گویندگی رادیو را تجربه کرد، ولی هنوز دلش به دنبال بازیگری بود و سال۴۷ به گروه نمایشی توسکا پیوست و آنجا با هادی اسلامی آشنا شد که او را تشویق کرد تا وارد دنیای دوبله شود و او را به استودیوی شهاب برد و با چنگیز جلیلوند آشنا کرد. آشنایی‌ای که چند سال بعد در دوبله فیلم «شعله» خودش را نجات داد و شکیبایی به جای «آقا میرزا» همان پیرمرد روستایی صحبت کرد. هر چند که جلیلوند پس از این فیلم به شکیبایی توصیه کرد دوبله را ادامه ندهد، چون صدایش زود برای مخاطب لو می‌رود. او در این سال‌ها یعنی تا قبل از پیروزی انقلاب در چند تئاتر و سریال هم بازی کرد که مهم‌ترین آن‌ها سریال «سمک عیار» به کارگردانی محمدرضا اصلانی و «لحظه» ساخته محمد صالح‌علا بود. با وجود این، هنوز هیچ‌کس او را به عنوان یک بازیگر درجه یک، جدی نمی‌گرفت و نقش‌هایی که به او می‌دادند، چنگی به دل نمی‌زد. همه این‌ها در حالی بود که او داشت به ۴۰سالگی می‌رسید.

ستاره، متولد می‌شود

سال۶۱، خسروی ۳۸ساله در نمایش «شب بیست و یکم» بازی می‌کرد. از شانس او، مسعود کیمیایی به دنبال بازیگری برای فیلمش یعنی «خط قرمز» می‌گشت و آنقدر از بازی شکیبایی در این نمایش خوشش آمد که ۱۱بار آن را تماشا کرد و بالاخره از خسرو خواست در خط قرمز بازی کند. فیلمی که البته هیچ‌وقت اکران نشد و به جای شکیبایی هم ناصر طهماسب صحبت کرد. از اینجا به بعد، اما روند کاری شکیبایی دچار تغییر شد و در مسیرصعود به قله قرار گرفت. بازی در فیلم «دادشاه» همراه جمشید هاشم‌پور و سعید راد و بعد از آن بازی در تئاتر «شاهزاده و گدا» به کارگردانی هادی مرزبان، توانایی‌های او را در بازیگری نشان داد. در این بین، اما او فیلم نه چندان خوب «صاعقه» به کارگردانی ضیاءالدین دری را هم کار کرده بود. سال ۶۶ برای شکیبایی، سال پر کاری بود و او در فیلم‌های «شکار» و «ترن» و سریال «شهید مدرس» بازی کرد و احتمالا اولین تصویری که ما یا پدران و مادران ما از او به یاد دارند مربوط به همین سریال شهید مدرس و آن تک‌گویی‌های طولانی و اعجاب‌آورش باشد. ثمره این همه تلاش و کار کردن، اما در سال۶۸ خودش را نشان داد. یک سال پیش از آن، داریوش مهرجویی، خسرو را در تئاتر «بلیت تئاتر» هایده حائری دیده و برای نقش حمید هامون پسندیده بود.
 
شاه‌نقشی که هنوز هم خیلی‌ها خسرو شکیبایی را با آن و دیالوگ معروف «این زن سهم منه، حق منه، عشق منه، من طلاق نمیدم!» به یاد دارند. نقشی که سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فجر را برایش به ارمغان آورد و او در آن سال، ۴۵ساله بود. شاید خیلی‌ها منتظر بودند شکیبایی پس از هامون، همین‌طور سیمرغ به خانه ببرد و در بهترین فیلم‌ها، بهترین نقش‌ها را بازی کند. ولی شکیبایی در سال‌های ابتدایی دهه۷۰، کارنامه پرفراز و نشیبی داشت که بعضی‌ها را نسبت به او دچار تردید کرد.
 
بازی در «ابلیس» احمدرضا درویش، سر و صدای منتقدان را بلند کرد که این همان هامون تکراری است. پس از آن در «یک‌بار برای همیشه» سیروس الوند نقشی تاثیرگذار بازی کرد و سال۷۰، تجربه‌ای کوتاه هم در «بانو»‌ی مهرجویی داشت که البته چند سال بعد اکران شد. سال۷۱، نقش پیچیده و جذابی را در «سارا»‌ی مهرجویی بازی کرد، اما بازی در «بلوف» ساموئل خاچیکیان، چنگی به دل منتقدان و مخاطبان نزد. در این سال‌ها، شکیبایی به واسطه حضور در سریال «روزی روزگاری» امرا... احمدجو، شهرت و محبوبیت بسیاری پیدا کرده بود و از اینجا بار دیگر وارد دنیای صدا شد و آلبوم‌های شعرخوانی‌اش وارد بازار شدند. سال ۷۳، دومین سیمرغ را برای بازی در «کیمیا»‌ی درویش گرفت و باز همه فکر کردند او دیگر در انتخاب نقش اشتباه نمی‌کند. هر چند بعدا معلوم شد، اشتباه می‌کردند.

ستاره سبز دوست‌داشتنی

«پری» و «خواهران غریب» بار دیگر هنر بازیگری شکیبایی را نشان دادند، اما این «خانه سبز» بود که سال ۷۵ از شبکه دوی تلویزیون پخش شد و برای همیشه خسرو شکیبایی را جاودانه کرد. بازی در نقش یک وکیل عاشق پیشه، در فضای سوررئالی که بیژن بیرنگ و مسعود رسام خلق کرده بودند، هنوز که هنوز است نام او را سر زبان‌ها نگه داشته و بعید است به این زودی‌ها کسی او را فراموش کند. در پس این شهرت و محبوبیت فوق‌العاده، اما انتخاب‌های عجیب، او را از صف اول بازیگران مرد سینما کنار می‌زند. بازی در «لژیون»، «دختر دایی گمشده»، «تفنگ سرپر»، «میکس» و حتی مجموعه «کاکتوس» نمی‌توانند او را نجات دهند و این روند در دهه ۸۰ هم با «باران عشق» و «مزاحم» ادامه دارد تا این‌که در «کاغذ بی‌خط» تقوایی دوباره خودی نشان می‌دهد؛ هر چند نقش برای او آورده‌ای ندارد و بعید است حتی خیلی از طرفداران او بازی‌اش را به یاد بیاورند.
 
این روند نزولی با «صبحانه‌ای برای دو نفر» مهدی صباغ‌زاده در سال ۸۲ تکمیل می‌شود و وقتی همه فکر می‌کردند دیگر قرار نیست آن شکیبایی افسانه‌ای را روی پرده نقره‌ای ببینند یک رو دست به همه زد. نقش متفاوت و تک‌گویی‌های منحصر به فرد در «چه کسی امیر را کشت» و بازی در «حکم» کیمیایی در کنار عزت‌ا... انتظامی نشان داد هنوز خیلی زود است با بازیگر حالا ۶۰ ساله‌مان خداحافظی کنیم. یک سال بعد به خاطر بازی در «سالاد فصل» جیرانی در نقش یک لمپن سرخورده، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را گرفت و سال۸۵، سوار بر «اتوبوس شب» کیومرث پوراحمد شد و به همه نشان داد وقتی از بازیگری حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم.
 
او برای این نقش از جشنواره فجر، دیپلم افتخار گرفت و احتمالا هیچ‌کس نمی‌دانست این آخرین باری است که هامون بزرگ در یک فیلم بزرگ بازی می‌کند. شکیبایی پس از اتوبوس شب، در چند فیلم درجه ۲و ۳ دیگر هم بازی کرد و نهایتا در ۲۸ تیر ۱۳۸۷ از دنیا رفت. مردی که یک ستاره واقعی در سینما و تلویزیون ایران بود و آنقدر شکست خورد تا به پیروزی‌های بزرگ برسد و ما حالا او را با همین پیروزی‌ها به یاد داریم. درست مثل سولسشر و آن گل لحظات پایانی‌اش.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها