در گفت‌وگو با بازیگر سریال «سرجوخه» مطرح شد:

تعلیق؛ عامل جذابیت سریال‌های امنیتی

پایان تکاندهنده "بیگانه ای با من است"

کارگردان و بازیگران «بیگانه‌ای با من است» در جام‌جم حاضر شدند و به سوالات درباره این سریال پاسخ دادند
کد خبر: ۱۲۹۹۶۹۸
غافلگیرتان می‌کنیم!

 

احمد امینی در تازه‌ترین ساخته‌اش سراغ یک داستان پر از گره رفت؛ داستانی که با جابه‌جایی شخصیت‌های قصه، اتفاقات عجیب‌وغریب می‌افتد. داستان از یک شب بارانی و با یک تصادف شروع می‌شود که خدمتکار یک خانواده خودش را به‌عنوان عروس جایگزین می‌کند تا بچه‌اش به واسطه این اتفاق خوشبخت شود. از سوی دیگر خانواده همسر چون او را ندیده بودند، حرف‌هایش را باور می‌کنند و همین‌طور دروغ، پشت دروغ شکل می‌گیرد. از سوی دیگر نوه واقعی خانواده سر از جنوب درمی‌آورد و.... این خلاصه‌ای از مجموعه تلویزیونی بیگانه‌ای با من است به تهیه‌کنندگی بهروز مفید است که پخش آن از چندی پیش از شبکه دو سیما شروع شده است. فروغ فروهیده، نویسنده این اثر تلاش کرده در قالب یک مجموعه نمایشی که اتفاقات آن از اواخر دهه۶۰ شروع می‌شود به موضوع دروغ بپردازد و این‌که چه پیامدهایی می‌تواند به دنبال داشته باشد. مخاطبان با تماشای هر قسمت از این سریال تلویزیونی شاهد یک گره یا چند گره هستند و هریک از شخصیت‌های قصه فرازونشیب‌های زیادی دارد که هریک از آنها داستان‌های خودشان را دارند. از سوی دیگر کارگردان برای تک‌تک نقش‌های این سریال سراغ بازیگران حرفه‌ای رفته و تلاش داشته تا یک اثر مخاطب‌پسند را روانه آنتن کند. اقبال مخاطبان هم ما را در پی آن داشت که از کارگردان و بازیگران سریال دعوت کنیم تا آنها پاسخگوی سوالات ما باشند. احمد امینی کارگردان در کنار شبنم قلی‌خانی بازیگر نقش محوری نسا، نگار عابدی بازیگر نقش سمیه، ایوب آقاخانی بازیگر نقش جاوید و سامرند معروفی بازیگر نقش سعید در یکی از روزهای دی‌ماه در روزنامه جام‌جم حاضر شدند. گپ‌وگفت ما را با این هنرمندان پیرامون سریال بیگانه‌ای با من است می‌خوانید.

 
 
تماشاگر به نسا حق می‌دهد
شخصیت نسا در قصه، مرتب بین خوب و بد بودن در رفت‌وآمد است و با این‌که دروغ می‌گوید و پشت سر هم باید دروغ‌های دیگری ببافد اما مخاطب از او متنفر نمی‌شود. این در حالی است که موضوع اصلی سریال درباره دروغ است و می‌خواهد نشان بدهد دروغ چه پیامدهایی به دنبال دارد اما ما از نسا متنفر نمی‌شویم.
شبنم قلی خانی: هدف این بوده و باید صبر کنید و تا آخر قصه را ببینید که شخصیت چه تغییراتی می‌کند. چیزی که مهم است این‌که نسا دروغ می‌گوید و پشت سر هم مجبور است این کار را انجام بدهد تا جایی که خودش خسته می‌شود. البته او در دیالوگ‌هایش می‌گوید به خاطر خوشبختی فرزندش این کار را انجام می‌دهد و به همین دلیل تماشاگر به او حق می‌دهد و حتی گاهی با او همذات پنداری می‌کند. فعلا قضاوت درباره نسا زود است.
امینی: در میان میلیون‌ها نفر شاید یک نفر هم این کار را انجام ندهد. به هر حال این یک نمایش و قصه است. اگر ما لحظات نمایشی را درست خلق کنیم و مخاطب باور کند، یعنی موفق شده‌ایم. تمام سعی من این بود که شخصیت نسا منفی نشود به همین دلیل شما درصحنه‌هایی احساسات و عواطف نسا را می‌بینید. وقتی امیرعلی فوت می‌شود، گریه می‌کند یا زمانی که متوجه مرگ سعید می‌شود بازهم گریه می‌کند. پس نسا هم مثل هر آدم دیگری احساسات و عواطف خودش را دارد. او هم انسان است و مادر اما در کنارش انگیزه‌های شخصی مثل جاه‌طلبی هم دارد. درضمن زمانی که با سعید زندگی می‌کرد، او مرتب به نسا تلنگر می‌زد که چرا همه زندگی‌شان را می‌سازند و بالا می‌روند ولی ما مانده‌ایم. یا نسا در نوجوانی از طرف دوست پدرش که عمو خطاب می‌کرد این جمله را می‌شنید که می‌گفت من روزی را می‌بینم که تو تهران می‌روی، خانم خودت می‌شوی و همه دست به خدمت تو هستند! طبیعی است گاهی جملاتی که ملکه ذهنمان می‌شود، ریشه در نوجوانی و کودکی دارند و نسا هم می‌خواهد حالا به همه‌چیز برسد و شرایط را مساعد می‌بیند.
 
 
لهجه دردسرساز
شخصیت سلیم، صدایش دوبله شده است و این صدای خاص از فضای یکدست بازی‌ها و صدای بازیگران بیرون می‌زند.
امینی: این نقش، لهجه داشت و گفتند ممکن است جنوبی‌ها به خاطر منفی بودن این شخصیت اعتراض کنند.
 پیش از این برای آثار دیگر چنین اعتراض‌هایی داشتیم و می‌شد قبل از تصویربرداری به این نکته فکر کرد.
امینی: متاسفانه از قبل به ما نگفته بودند و بعد از تمام شدن کار چنین مساله‌ای مطرح شد.
 دست کم می‌شد  پیام احمدی‌نیا، بازیگر این نقش، خودش دوبله کند تا به کار لطمه نخورد.
امینی: بدشانسی آوردیم. قرار همین بود، اما برای ضبط که به استودیو رفتیم، پیام خبر داد مشکوک به کروناست و نمی‌تواند تا چند روز دیگر که جواب تستش می‌آید به ما بپیوندد. متاسفانه فرصت نداشتیم و مجبور شدیم دوبلور استفاده کنیم. حیف شد، چون پیام خیلی خوب بازی کرده است.
 البته به هر حال جغرافیایی که این شخصیت در آن حضور دارد و شغل و خانواده او اصالتش را نشان می‌دهد و این تغییر لهجه، تاثیری که می‌خواستید ندارد.
 امینی: درست می‌گویید. اصلا قرار شد به خاطر این موارد بگوییم بچه آن منطقه نیست. البته بوشهری‌ها الان در صفحات مجازی ما در شبکه‌های اجتماعی نظر می‌دهند و اتفاقا می‌گویند چرا لهجه ندارد. آنها می‌گویند همه جا آدم خوب و بد وجود دارد و تازه این شخصیت، منفی مطلق نیست و از کرده خود پشیمان می‌شود. اگر این‌گونه باشد که باید بگوییم هیچ شهری غیر از تهران، خلافکار ندارد.



می‌خواستیم به مخاطب شوک بدهیم
اولین قسمت از سریال بیگانه‌ای با من است با یک شوک آغاز می‌شود، مثل دیگر ساخته‌هایتان. ما در ابتدا شخصیت نسا را در قالب خدمتکاری می‌بینیم که همراه با آقا و خانم جوانی راهی یک سفر می‌شود و مخاطب توقع ندارد که خدمتکار نخ تسبیح ماجرا باشد، اما بعد از تصادف کاملا ورق برمی‌گردد و قصه با نسا پیش می‌رود. درباره شکل‌گیری این شوک بگویید که از ابتدا در قصه تعریف شده بود.
احمد امینی: فیلمنامه اولیه با تصادف شروع نمی‌شد و خانم فروهیده نویسنده کار، داستان سریال را با زندگی نسا و سعید شروع کرده بود که ما این بخش را در فلاش‌بک نشان دادیم. در واقع قصه با زندگی این دو شروع می‌شد و بعد از دعوا سر فروختن بچه نسا فرار می‌کند و به مینو پناه می‌برد و.... گرچه پرداختن به زندگی سعید و نسا جذابیت‌های خودش را داشت، اما همان‌طور که تاکید کردید دوست دارم شروع قصه در کارهایم با غافلگیری باشد. به همین دلیل تغییراتی در ابتدای قصه داده شد و ما نسا را همراه مینو و امیرعلی در ماشین می‌بینیم که در حین گپ‌وگفت با هم اطلاعاتی هم به مخاطب داده می‌شود که هر دو باردار هستند و.... به همین دلیل صحنه تصادف، تنهایی نسا با حضور یک نوزاد و حضور یک سگ و... را در اولین قسمت می‌بینیم تا برای مخاطب همراه با تعلیق باشد و در ادامه ماشینی از جاده عبور می‌کند اما نسا چون زخمی است، نمی‌تواند خودش را به خودرو برساند و ماجرا این‌طور ادامه پیدا می‌کند. البته می‌خواستم کلوزآپ از مقطعی که نسا به دنبال خودرو می‌رود و سگ بالای سر نوزاد می‌آید بگیرم اما به توصیه دوستان که خطرناک است، از این کار منصرف شدم. اما حضور سگ بالای سر نوزاد تعلیق بیشتری برای مخاطب ایجاد کرد.
قلی‌خانی: راستش چون نوزاد کوچک بود، ترسیدیم کلوزآپ گرفته شود!
امینی: بعد از اتفاقاتی که سر مجموعه تلویزیونی ماه‌وپلنگ پیش آمده بود با خودم عهد کرده بودم سریال نسازم، اما وقتی قصه پر از گره و تعلیق سریال بیگانه‌ای با من است را خواندم و جابه‌جایی شخصیت‌های نسا، سعید و بچه‌ها را متوجه شدم، احساس کردم مولفه‌های قدرتمندی  برای یک قصه جذاب هستند و اشتباه هم نکردم. همین باعث شد تا قول و قرارم را با خودم فراموش کنم. ضمن این‌که دیگر انگیزه‌ام، حضور آقای مفید به‌عنوان تهیه‌کننده بود که تا به حال با او همکاری نکرده بودم، ولی از قبل نسبت به او شناخت داشتم. آقای مفید سال‌ها پیش مدیر بوده و کارهای بسیاری ساخته بود. خوشبختانه شرایط همکاری مهیا شد. البته باید تاکید کنم که بازسازی فضای دهه۶۰ کار بسیار دشواری بود، زیرا بودجه کمی برای این کار در نظر گرفته شده بود، اما همراهی آقای مفید باعث شد تا به سلامت این کار را به سرانجام برسانیم.
 در شب بارانی و بعد از تصادف، نسا یک لحظه عذاب وجدان می‌گیرد، اما بعد تصمیم می‌گیرد که خودش را نجات دهد و سرپناهی پیدا کند، به همین دلیل برمی‌گردد و شناسنامه مینو را برداشته و عکس او را جدا می‌کند. منطق شما در این شرایط بحرانی چه بود که این‌طور به تصویر کشیدید؟
امینی: ما در جای‌جای قصه صحنه‌ها و دیالوگ‌هایی گذاشتیم و سعی کرده‌ایم نشان دهیم این تصمیم عجیب نسا چطور شکل می‌گیرد. شاید در میان میلیون‌ها فرد، یک نفر به ذهنش نرسد این کار را انجام بدهد اما نسا شخصیت استثنایی دارد که در طول قصه با او آشنا شدید. او یک دختر بلندپرواز و جاه‌طلب است و درصحنه‌های مختلف شاهد این مساله بوده‌اید. مثلا بارها به مینو می‌گوید اگر من جای شما بودم این کار را می‌کردم... بنابراین وقتی به دیالوگ‌ها و شخصیت‌پردازی نسا متمرکز شوید، متوجه این تصمیم او خواهید شد.
قلی‌خانی: به نظرم شما دارید یک اثر نمایشی می‌بینید و در یک کارنمایشی این مساله می‌تواند رخ بدهد. به یاد دارم وقتی سریال اولین شب آرامش را با آقای امینی کار می‌کردم به او گفتم مگر می‌شود عروس سر سفره عقد بگوید نه، حداقل یک ساعت قبل مخالفتش را اعلام می‌کند. آقای امینی همان لحظه به من گفتند این نه سر سفره عقد، صحنه را نمایشی‌تر می‌کند. بنابراین شاید منطقی فکر کنیم بگوییم در بحران، چطور نسا به این تصمیم می‌رسد اما چون در قالب دیالوگ و صحنه‌های مختلف با روحیات نسا آشنا می‌شوید، این کارش را بی‌دلیل نمی‌بینید و ضمن این‌که بار نمایشی را اضافه کرده است.


غریزه مادرانه
شخصیت نسا احتمالا تحت تربیت درستی نبوده و خانواده منسجمی نداشته است. طبق این منطق باید کمتر از شخصیتی مثل سمیه از اهمیت اعتمادبه‌نفس‌دادن به کودک و آزادی انتخاب دادن به او را بداند. چرا باید بهتر از همه با نوه خانواده برخورد کند؟
امینی: اینها غریزی است. سمیه با احساس و حساسیت‌های مادرانه با فرزندش برخورد می‌کند. گاهی پدرومادرها آنقدر حساس هستند که واقعیت و سن و سال بچه‌هایشان را نمی‌بینند. نسا کلاس تعلیم و تربیت نرفته، اما با غریزه زنانه‌اش با این دختر برخورد می‌کند. مثلا آنجا که دختربچه موهایش را کوتاه کرده، می‌گوید دختر است و می‌خواهد زیبا باشد. در واقع به‌عنوان کسی که از بیرون نگاه می‌کند، عملکرد بهتری دارد.
ایوب آقاخانی: این منش‌های غریزی خیلی جاها، فارغ از دودوتا، چهارتای منطق تحلیلی عمل می‌کند. این در زندگی طبیعی چیز عجیبی نیست. درست است توقع نگاه نقادانه از درام این است که اینها را طی یک محاسبه ریزبینانه به ما ارائه دهد،‌ اما صادقانه احساس می‌کنم هر چقدر در این چیزها نازک‌تر می‌شویم و اصرار داریم محاسبات مویی هندسی سر تمام این ادله داشته باشیم، مخاطب بیشتر از کارمان فاصله می‌گیرد. این تجربه ۳۰ساله من به عنوان درام‌نویس است. هر چه این وسواس را بیشتر می‌کنم، تعداد مخاطبانم کمتر می‌شود. درحالی که من به احترام مخاطبانم دارم نازک‌اندیشی می‌کنم. این‌که آیا تجربه من مستند و اصولی است نیاز به مطالعه جامعه‌شناختی در جامعه مخاطبان ایرانی دارد، ولی به نظرم می‌آید ریشه‌های ایرانی ما برخورد حسی و عاطفی را خیلی زودتر از برخورد منطقی در دسترس قرار می‌دهد. یکی از علل توفیق جدی این کار اتفاقا لمس‌کردن سنسورهای حسی - عاطفی مخاطب است. شاید اتفاقا تصورات زیاد از حد منطقی شما درباره ریزنقش‌های فرشی که به عنان داستان مقابل شما بافته شده است، منش درستی نباشد. در این مورد به خصوص و با توجه به این تجربه پرچالش ذهنی من که نمی‌دانم بالاخره به کجا ختم می‌شود، اینجا جایی است که باید باور کنیم مخاطب دوست دارد عاطفه‌اش لمس شود. آقای امینی درست گفتند خیلی پاسخ‌ها در غرایز عاطفی افراد نهفته است و در ایران مصداق‌هایش را کم ندیده‌ایم.
نگار عابدی: در ادامه باید بگویم این سریال از تلویزیون پخش می‌شود، پس برای همه این جامعه است. بهتر است از این منظر بررسی‌اش کنیم که چه باعث شده مخاطب از این کار خوشش بیاید. یک نکته که من در این روزها متوجه شدم این است که رازآلودبودن شخصیت‌ها و شباهتش به قصه‌های پلیسی که در دهه‌های گذشته محبوبیت فراوانی پیدا کردند، هیجانی را در مخاطب به خصوص از نوع عام آن ایجاد کرده است.
آقاخانی: مخاطب خاص از همین منطق‌های مزاحم استفاده می‌کند (می‌خندد).
 خیلی از مواردی که گفته می‌شود، می‌تواند پرسش مخاطبان باشد و طرح‌کردن آنها و پاسخ شما باعث شفاف‌ترشدن می‌شود.
عابدی: به نظرم خیلی از ما یاد نگرفتیم گاهی این نگاه را کنار بگذاریم و مثل یک کودک برای لذت بردن و تفریح یک اثر را تماشا کنیم.
آقاخانی: در مورد رازآلود بودن قصه که خانم عابدی گفت، به طنز می‌گویم گویا بیگانه‌ای با من است، لیگ رازهای برتر است. در یک صحنه جاوید به نسا می‌گوید راز تو از من گنده‌تر است.
امینی: ببینید اصلا قصد ندارم از جزءبه‌جزء کار دفاع کنم. همیشه سازنده کار بهتر از هر کسی می‌داند کجای اثرش نقص دارد. این سریال، نه از نظر اجرایی بلکه به لحاظ شکل کار دشوارترین کاری بود که انجام دادم. این به تنوع قصه و تنوع شخصیت بیگانه‌ای با من است برمی‌گردد. برای من سینما و تلویزیون و تعداد قسمت‌ها فرقی نمی‌کند، باید آن کاری که بلدم را انجام دهم. تک‌تک دیالوگ‌ها را حلاجی می‌کنم تا ببینم آیا درست است که فلان شخصیت چنین دیالوگی بگوید یا نه. مدت دو سالی که درگیر این کار بودم هم همین کار را کردم. طبیعی است جاهایی آدم کم بیاورد. میزان تجربه و دانش من ممکن است برای یک شخصیت یا یک صحنه کم باشد. پس قصد توجیه ندارم.

ماجرای نوزادها
تا اینجای قصه نوزادها چندین بار تغییر کردند و حتی بچه‌هایی را دیدم که خیلی بزرگ‌تر از یک نوزاد چند روزه هستند. چرا این اتفاق افتاده است؟
امینی: همسرم هم می‌گوید بچه در قسمت‌های مختلف تغییر می‌کند. من چطور می‌توانم به مدیرتولید بگویم بچه‌ای بیاور که طی ۱۲ماه بزرگ نشود! ما به شبکاری عادت داریم، اما بعضی پدرومادرها که نوزادشان را می‌آوردند بعد از مدتی خسته می‌شدند و می‌رفتند. بعضی از آنها هم حاضر نیستند نوزادشان را در این شرایط کاری سخت ��رار دهند.
قلی‌خانی: بچه‌ها زود بزرگ می‌شدند و مجبور بودیم عوضشان کنیم.
امینی: چنین چیزهایی از دست من خارج است. مثلا ما در خیابان نمی‌توانستیم تصویربرداری کنیم، چون شکل خیابان،‌ ماشین‌ها، کرکره مغازه‌ها و... عوض شده است. در یک صحنه سعید باید به بانک می‌رفت، اما بودجه ما اجازه نمی‌داد بانک بسازیم و این شخصیت آن قضیه را در دیالوگ تعریف می‌کند.


کارگردان نمی‌خواست سعید منفی شود
مخاطبان از سعید هم مثل نسا با وجود کارهای بدش متنفر نمی‌شوند. یعنی تعمدی می‌خواستید مخاطب از سعید متنفر نشود؟
امینی: ما در قصه گره‌هایی قراردادیم که مخاطب را به لحاظ نمایشی جذب کند. ضمن این‌که وقتی سعید به دنبال بچه‌اش می‌گردد برای مخاطب سمپاتیک ایجاد می‌کند و او را مرتب منفی نمی‌بیند.
سامرند معروفی: به‌هرحال آدم مطلق سیاه‌وسفید نداریم البته به‌غیراز جاوید قصه (با خنده). حتی اگر به گذشته جاوید هم نگاه کنید، متوجه می‌شوید او هم منفی نیست، زیرا پدرش در کودکی، او و مادرش را تنها گذاشته و با مشکلات زیادی روبه‌رو شدند. سعید هم به این شکل است، او هم گذشته‌ای داشته است. البته جاهایی به‌گونه‌ای در بازی عمل می‌کرد که ممکن بود این برداشت ایجاد شود که شخصیت سعید منفی است اما آقای امینی هرس می‌کرد و می‌گفت نباید به این شکل بازی کنم. درمجموع کارگردان مراقب بود تا شخصیت‌ها همانی باشند که باید می‌بودند.
امینی: اگر می‌خواستم سعید منفی باشد بازیگر دیگری می‌گذاشتم، اما می‌خواستم چهره سمپاتیک برای مخاطب باشد.
معروفی: البته سعید وقتی به دنبال بچه‌اش می‌گردد در دیالوگ‌هایش می‌گوید حالا که بچه‌ام را از دست دادم، می‌فهمم چه‌کاری کرده‌ام. بنابراین سعید هم منفی مطلق نیست. او هم مثل بقیه اشتباهاتی دارد.


هر قسمت، یک گره
یکی از امتیازات بیگانه‌ای با من است، وجود گره و ماجرا در هر قسمت از سریال است. این طراحی خودتان بود؟
امینی: این طراحی خانم فروهیده به عنوان نویسنده است. قصه خیلی پر است. همزمان چهار قصه جلو می‌رود و اگر هر کدام از اینها یک گره داشته باشند، چند گره در هر قسمت وجود دارد. شاید یکی از دلایلی که باعث شد دوباره در تلویزیون کار کنم همین بود که با یک قصه جذاب که آب در آن بسته نشده است، مواجه شدم.
 قصه زیاده‌گویی ندارد.
عابدی: ریتم خوبی دارد.
امینی: خوشبختانه همه چیز موجز است و صحنه بیهوده نداریم. قصه، فرصت مکث نمی‌دهد. گلایه آهنگساز ما این است که چند صحنه بگذارید تا آدم‌ها راه بروند،‌ فکر کنند تا من چند دقیقه موسیقی‌ام را بگذارم. آدم‌های این قصه مدام مشغول کاری هستند و اتفاقاتی می‌افتد.


وقتی سعید گاف نمی‌دهد
نسا و سعید ابتدای قصه که از نظر فرهنگی در طبقه پایین جامعه هستند، رفتارهایشان متناسب با همین فضاست. وقتی وارد قالب شخصیت‌های دیگر می‌شوند، نسا گاهی در کلام گاف‌هایی دارد و از کلمات نامناسب در جمع استفاده می‌کند، اما سعید این را هم ندارد و بیانش بسیار عوض می‌شود. این میزان تغییر باورپذیر است؟
معروفی: معمولا آدم‌هایی که شخصیت‌شان درست شکل نگرفته است، سعی می‌کنند شبیه جامعه اطرافشان باشند. سعید در ابتدای قصه از الفاظ و کلماتی استفاده می‌کرد تا رنگ جامعه‌ای که در آن هست، باشد. الان که شخصیتش را عوض کرده، می‌خواهد رنگ جامعه‌اش باشد.
 اما زیادی جنتلمن شده است.
معروفی: این را می‌توان پای این گذاشت که سعید نقشش را خوب ایفا می‌کند و یک جاهایی هست که خودش را نشان می‌دهد؛ البته گل‌درشت نیست. مثلا وقتی بچه را از دست آن پسر قلدر نجات می‌دهد به او می‌گوید: «قرار نیست وایسی و مثل بز نگاه کنی!» یا می‌گوید: «خودم اوستاشم، یادت می‌دم.»
امینی: چندجا ذات واقعی خود را نشان می‌دهد و کلماتی از دهانش درمی‌رود. به نظر می‌رسد سعید، شناخت اجتماعی خوبی دارد. حتی در دعوایش با نسا که گلدان پرت می‌کند، یکسری حرف‌های حسابی می‌زند. وقتی درددل می‌کند دقیقا دارد شرایط اجتماعی آن سال‌ها را توضیح می‌دهد. می‌گوید همه دارند زندگی‌شان را می‌سازند ولی ما مانده‌ایم. دقیقا به خاطر این‌که از کف اجتماع می‌آید، شناخت اجتماعی خوبی دارد. سواد آنچنانی ندارد، اما می‌داند در مملکت چه خبر است. ذهنیتم راجع‌به سعید این بود و برای همین خیلی سامرند نخواستم این نقش را لات بازی کند، چون اصلا لات نیست.
این شخصیت همسرش را کتک می‌زند و کارهای خلاف می‌کند و به دلیل شناسنامه‌ای که در قسمت‌ها اول سریال از او به مخاطب می‌دهید، ناخودآگاه این تصور ایجاد می‌شود.
امینی: من دوستی داشتم که پزشک متخصص بود و در سطح بین‌المللی شناخته شده است. او از همسرش جدا شد و بعد از جدایی ما فهمیدیم، زنش را می‌زده. دلیل نمی‌شود آدم‌های به ظاهر چیپ، فقط این کار می‌کنند.
قلی‌خانی: متاسفانه در میان همه اقشار هست. آدم‌های هنرمند و ظاهرا روشنفکری هم می‌شناسیم که همسرشان را کتک می‌زنند.


حیف بود نه بگویم
نام سریال به گونه‌ای تداعی شخصیت نساست، زیرا نسا هم مرتب دروغ می‌گوید و از سوی دیگر در موقعیت‌های حسی و عاطفی هم قرار می‌گیرد. زمانی که می‌خواستید این نقش را بازی کنید برایش مابه‌ازایی هم داشتید؟ زیرا قصه نسا از اواخر دهه ۶۰ شروع می‌شود و مسلما شما در آن برهه زمانی نوجوان بودید.
قلی‌خانی: بعد از «آنام» فیلمنامه سریال‌های زیاد خوانده بودم اما جذبم نکرده بود؛ تا این‌که فیلمنامه سریال بیگانه‌ای با من است، پیشنهاد شد. من نقش‌های پرچالش را دوست دارم و علاقه‌مند هستم نقش‌ها از شخصیت واقعی‌ام دور باشد نه نزدیک خودم و مملو از فراز و نشیب بوده و البته این خواسته همه بازیگران است. زمانی که قرار بود نقش نسا را بازی کنم، می‌دانستم کار طولانی خواهد بود و با وجود داشتن فرزند کوچکم، کار برایم سخت می‌شد اما دیدم حیف است که به این کار نه بگویم. قبلا تجربه کار با آقای امینی را در سریال اولین شب آرامش داشتم و با آقای مفید، تهیه‌کننده هم سریال هشت و نیم دقیقه را کار کرده بودم و می‌دانستم بزرگانی همچون آقایان امینی و مفید پشت کار هستند و حواس‌شان است. به همین دلیل با کمال میل پذیرفتم. مابه‌ازای بیرونی هم برای نقش داشتم. اواخر دهه ۶۰ نوجوان بودم و ما همسایه‌ای داشتیم که در کمال خونسردی دروغ می‌گفت و ما و دیگر همسایه‌ها باورش کرده بودیم. بنابراین نمونه شخصیت نسا را دیده بودم؛ ضمن این‌که خانم فروهیده، نویسنده سریال برای دیالوگ‌های سریال زحمت زیادی کشید و متناسب با شخصیت‌ها، دیالوگ‌ها را نوشته بود که کار بسیار دشواری هم بود، زیرا از یک دهه شروع کرده بود و چند سال بعد ادامه پیدا می‌کند. در مجموع فیلمنامه نقشه راه است و من سعی کردم با تمام قوا و انرژی نقش نسا را بازی کنم و از راهنمایی آقای امینی استفاده کردم. امیدوارم مخاطبان تا آخرین قسمت همراه سریال باشند و از تماشای آن لذت ببرند.


رنگ‌های مختلف عصبانیت سمیه
 سمیه قصه روی یک منحنی قرار دارد. گاهی مهربان است و برخی مواقع عصبانی. گرچه او در گذشته از همسر اولش که درگیر اعتیاد بوده جدا شده و حالا در زندگی دومش هم درگیر مشکلاتی است اما همیشه این شخصیت دچار سوءتفاهم است و با همه زاویه دارد. این درحالی است که در خانواده‌ای بزرگ شده که بین پسرها و دختر خانواده تبعیض وجود نداشته است. درآوردن این شخصیت با این حجم چالش برایتان چه جذابیتی به همراه داشته است؟
عابدی: از زمانی وارد قصه سمیه می‌شویم که او چالش‌هایی را پشت سر گذاشته و مسلما برای ازدواج اولش افسردگی‌هایی داشته و حالا برادرش را از دست داده است و... به‌هر حال سمیه در فشارهای مختلف قرار گرفته است؛ ضمن این‌که قصه سریال در سال‌هایی تعریف می‌شود که دو سال از جنگ گذشته و جامعه هم تحت فشار بوده است. بنابراین همه این موارد روی سمیه تاثیر گذاشته است. گرچه خانواده متمولی دارد اما دور از جامعه نیست. علاوه بر آن رنگ عصبانیت سمیه متفاوت است و رنگ‌های مختلف هم دارد. لحظاتی امید دارد و بعد امیدش را از دست می‌دهد. جاهایی فکر می‌کند درست شده و به ساحل نجات رسیده است اما بعد می‌بیند که سراب بود. درمجموع سمیه با چالش‌های مختلف دست و پنجه نرم می‌کند. به‌هر حال هر فردی در چنین شرایط قرار بگیرد به لحاظ روانی، رویکرد متعادلی نخواهد داشت. در مجموع شخصیت نگار از لایه‌های مختلف برخوردار بود و سعی کردم با نگاه خوب آقای امینی، کارگردان سریال این نقش را بازی کنم. ضمن این‌که خانم فروهیده، نویسنده سریال فضای کار و شخصیت‌پردازی‌ها را به‌درستی طراحی کار کرده و آقای امینی هم با تغییراتی، نشاط هر سکانس را چندین برابر می‌کرد. من سمیه را ناراحت توصیف نمی‌کنم، بلکه چالش‌هایی درون سمیه است. او یک زن تحصیلکرده است که می‌خواهد خودش را نشان بدهد. ما زنان تحصیلکرده و روشنفکر داریم که دچار فقر عاطفی، اجتماعی و حتی فرهنگی هستند و سمیه در حال گذار از شرایطش است. طبیعی است دچار چالش‌های درونی هم با توجه به مواردی که به آن تاکید کردم، باشد. درمجموع خوشحالم این نقش را بازی کردم. البته وقتی نقش سمیه به من پیشنهاد شد قرار بود دو تئاتر کار کنم که خوشبختانه به تعویق افتاد و من هم توانستم نقش جذاب سمیه را ایفا کنم.
امینی: خانواده شهرابی با وجود ظاهر آراسته‌اش، اصلا طبیعی نیست. یکی از دلایلش این‌که دو سال است پسرشان را طرد کردند.
 البته ما این موضوع را چندان در سریال نمی‌بینیم. آنچه مخاطب می‌بیند یک خانواده خوب، محترم و منطقی است. درواقع تصویر امروز آنها، باور کارهای دیروزشان را مشکل می‌کند.
امینی: ما داریم آثار و عوارض کارهای گذشته‌شان را می‌بینیم. مثلا همین مشکلاتی که سمیه دارد به‌خاطر داشتن شوهر معتاد داشتن در گذشته نیست؛ به خاطر این هم است که بردارش را با تصمیم خانواده دو سال ندیده. شهرابی که نقشش را آقای پورحسینی نازنین بازی کردند، به‌رغم این‌که خیلی مهربان، دوست‌داشتنی و خونگرم است، پدر مستبدی هم هست. دعوایی بین جاوید و صادق شکل می‌گیرد که در جایی از آن صادق می‌گوید ما دنبال حقیقتیم و جاوید می‌گوید شما دنبال حقیقت هستید تا آن را پس بزنید. شب بعد از این دعوا صادق به پدر و مادرش می‌گوید جاوید در دعوا یک حرف درست زد و گفت ما حقیقت را می‌خواهیم تا انکارش کنیم؛ ما درواقع امیرعلی را انکار کردیم. درون خانواده شهرابی، برخلاف ظاهرشان کانون التهاب است.
 پس چرا این خانواده ملتهب که در حق پسرشان بد کرده‌اند، حالا در مواجهه با عروسشان خیلی منطقی و با عطوفت برخورد می‌کنند؟
امینی: عذاب‌وجدان دارند و همه نسبت به این تصادف و مرگ امیرعلی احساس گناه کرده و فکر می‌کنند اگر این دو سال او را کنار نگذاشته بودیم و این ارتباط برقرار بود، شاید چنین اتفاقی نمی‌افتاد. پس اگر سمیه حالش بد است و اگر این خانواده در لحظاتی التهاب‌شان را بروز می‌دهند به خاطر پس‌زمینه‌ای است که در این دو سال گذشته و از پسرشان دور بودند.
آقاخانی: دقیقا به‌خاطر عذاب‌وجدان است که چشم‌بسته نسا را قبول کردند.
امینی: عذاب‌وجدان کمک می‌کند نسا خیلی بهتر خودش را در دل آنها جا کند و به دروغگویی او کمک می‌کند.
عابدی: فکر می‌کنم باهوش‌ترین عضو این خانواده سمیه است که از همان ابتدا می‌گوید من به این زن حس خوبی ندارم. نرمال نبودن این خانواده را حتی می‌توان از این فهمید که معلوم نیست چرا دخترشان تحصیل‌کرده؟ در درجه اول فرد باید این تحصیلات را برایش خود داشته باشد، اما اینجا به‌خصوص برخی زنان ما فقط برای دیده‌شدن تحصیلاتشان را ادامه می‌دهند. انگار او جزو همین دسته است و می‌خواهد خودش را این‌گونه ثابت کند. از طرف دیگر برخلاف آنچه گفته شد فکر می‌کنم در این خانواده اتفاقا مساوات میان فرزندان برقرار نیست. این خانواده از ریشه سنتی است و حتی به صورت نامحسوس به پسرانشان بیشتر اهمیت می‌دهد. مثلا می‌بینیم مادر سمیه در یک رفتار احساسی و هیجانی گردنبند را که از خانواده مادری رسیده و معمولا به دختر تعلق می‌گیرد به عروسش می‌دهد. من در خانواده‌ای بزرگ شدم که خدا را شکر میان دختر و پسر فرق نمی‌گذارند، اما می‌توانم خودم را جای سمیه بگذارم.
امینی: این رفتار مادرشوهر هم به خاطر احساس گناهی است که دارد.


همیشه استاد
یادی کنیم از زنده‌یاد پرویز پورحسینی که در این سریال حضور داشتند و به‌تازگی درگذشتند.
قلی‌خانی: در چند کاری که با هم داشتیم، خیلی از ایشان یاد گرفتم. در دانشگاه هم استاد من بودند. حافظه بسیار خوبی داشتند و دیالوگ‌ها را مو به مو حفظ بودند. صبر زیادی هم در کار داشتند. جایشان در این مجلس خالی است. برایشان طلب آرامش دارم.
آقاخانی: خدا رحمتش کند! در دانشگاه یکی از استادان بازیگری ما بود و هنوز همان حال برخورد با دانشجو و روحیه معلمی را داشتند. سر کار در سکانس‌های مشترک من را کنار می‌کشیدند و توصیه‌هایی می‌کردند که خیلی برایم دوست‌داشتنی بود. واقعا جذاب بود که سال۷۵ با ایشان کلاس داشتیم و سال ۹۸ با هم کار کردیم. بعد از ۲۲سال هنوز خاطرات آن زمان یادش بود. جمع بازیگری ما در آن زمان، همه سردمداران کنونی سینما هستند. کسانی مثل حامد بهداد، حمید گودرزی، کامبیز دیرباز و.... از همه آنها خاطره داشت و می‌گفت یادت هست آن روز سر کلاس، فلان اتفاق افتاد. حافظه‌شان خیلی خوب بود، خدا آقای نصیریان را حفظ کند، ایشان هم چنین هستند. آقای پورحسینی خیلی روزها با این‌که سر صحنه کاری نداشت، می‌آمد تا راکورد گریمش حفظ شود و گریمورها، گریمش را ویزیت کنند. من با این‌که جوانم و منطقا انگیزه بیشتری دارم، این کار را نمی‌کنم. متاسفم این شکل از حرفه‌ای‌گری و وسواس هنری متعلق به آن نسل بوده است که داریم از دستش می‌دهیم. شاید با بیان این حرف‌ها در این مجال، تلنگری بزنیم که چنین منشی هم وجود دارد و بازیگری فقط حفظ کردن دیالوگ، عکس یادگاری گرفتن و امضا دادن به مخاطبان نیست. اتفاقا بخش‌های مهم‌تر و رنج‌آلودتری هم دارد.
امینی: یادم هست برای «تصویر یک رویا» که اولین سریالم بود، کسی من را نمی‌شناخت. آنقدر رفتم و آمدم و گریه کردم تا راضی شد کار کند. جالب است سال‌ها پیش از این، من و یکی دو تا از دوستانم سر صحنه سریال هزاردستان رفته بودیم. آن موقع هنوز کارگردان نشده نبودم. تصویربردار تلویزیون بودم. یک عکس از آقای پرویز پورحسینی و جهانگیر الماسی با همان لباس سریال دارم که دارند چای می‌خورند. این عکس را گم کرده بودم. از سال۱۳۷۵ که با ایشان کار کرده بودم، می‌گفتم آقای پورحسینی یک عکس با این مشخصات از شما دارم، دوست دارم نشانت دهم، اما پیدایش نمی‌کنم. هر بار می‌گفت آن عکس پیدا نشد؟ حدود ۲۰روز پیش عکس را پیدا کردم. گفتم خدایا ۲۰سال است این عکس گم شده بود و حالا که پورحسینی نیست، پیدا شد.
عابدی: چقدر نقش‌های درخشانی داشتند، اما مصداق بارز این مثل بودند: «درخت هر چه پربارتر، افتاده‌تر.» اصلا تفاخر و نگاه از بالا به پایین نداشتند.
امینی: آن‌گونه که باید قدرش دانسته نشد، چون‌های و هوی و سروصدای هم‌نسلان خود را نداشت.


چشم بسته به احمد امینی بله می‌گویم
شخصیت جاوید در قصه منفی است و با این‌که نسا دروغ‌های زیادی می‌گوید، اما مخاطب با او همذات‌پنداری می‌کند و دوست ندارد مچ نسا گرفته شود، اما از جاوید ناراحت است و می‌خواهد هر چه زودتر او لو برود. چرا این حجم جاوید منفی در نظر گرفته شده است، حتی در مقابل با شخصیت‌های دیگر منفی بودن او خیلی بارز است.
آقاخانی: قبل از پاسخ به این سؤال می‌خواهم، مقدمه‌ای بگویم. بازی در سریال بیگانه‌ای با من است، دومین افتخار همکاری‌ام با آقای امینی است. او برایم حکم مرشد جدی دارد و چهره‌ای است که از سال۹۱ با او کار کرده‌ام و هر زمان با این بزرگوار کار کنم چشم بسته به او بله می‌گویم، زیرا می‌دانم چقدر اشراف به سینما و تلویزیون دارد و همجواری با او به دانش من اضافه می‌کند. نکته دیگر این بود که به شهادت خودش، جزو اولین بازیگران این پروژه بودم و بدون خواندن فیلمنامه به او بله گفتم. بعد از دیدار با او، به من گفت که وقتی فیلمنامه را بررسی می‌کرد به من برای نقش جاوید فکر کرده بود.
امینی: بله، ایوب آقاخانی اولین بازیگری بود که برای این پروژه انتخاب کردم و اطمینان داشتم که این نقش را به‌خوبی بازی می‌کند.
آقاخانی: فیلمنامه به شکل فایل به گوشی‌ام ارسال شده بود، اما همت خواندن روی گوشی را نداشتم و برایم سخت بود. وقتی نسخه کاغذی به دست رسید از خواندن نقش جاوید شگفت‌زده شدم و به آقای امینی هم این موضوع را تاکید کردم که این نقش چالش خوبی برایم است. ضمن این‌که می‌دانستم مردم ما روی نقش‌ها و نسبت‌ها قضاوت می‌کنند، به همین دلیل به آقای امینی گفتم نمی‌خواهم خیلی منفی باشد و ایشان هم به من تاکید کردند که نمی‌خواهم خیلی جاوید منفی هم شود، زیرا جاوید هم مثل هر فرد دیگری در زندگی‌اش لحظات عاطفی دارد و گذشته‌ای دارد که رفتار امروزش نشأت گرفته از آن گذشته است. مخاطب از قسمت۱۷ به بعد متوجه گذشته‌ای از جاوید می‌شود و حتی در قسمت۱۹ وقتی صحبت از پدرش می‌شود، دلش برای جاوید می‌سوزد و متوجه می‌شود که او کم مشکل در گذشته نداشته است. حال ممکن است بگویید جاوید وقتی ناخواسته باعث مرگ زن سومش می‌شود، چرا فرار می‌کند؟ ضمن این‌که این صحنه تصادف با دکوپاژ درخشان آقای امینی بسیار مورد توجه مخاطب قرار گرفت. از سوی دیگر شاید هر کس دیگری هم به جای جاوید بود فرار می‌کرد و این فرار از سر استیصال این فرد است. وقتی شراره را می‌بیند که نقش به زمین شده، می‌لرزد، اما چاره‌ای جز فرار ندارد. نمی‌شود فقط گفت مشکل زندگی جاوید و سمیه فقط جاوید است، چون در دیالوگ‌هایش می‌گوید احترام و توجه می‌خواست که نداشت. پس رابطه این دو درگیر نقصان است.
رابطه گذشته جاوید و شرایط کنونی‌اش من را به یاد ایاگو در نمایش اتللو می‌اندازد که ناگهان اتللو از گرد راه می‌رسد و... جاوید برای شرکت پدر سمیه زحمت کشیده و حالا صادق بر صندلی مدیریت می‌نشیند که چیزی نمی‌داند، پس جاوید حق دارد که این‌طور مستاصل می‌شود. همه لحظات این سریال با تلاش و دقت آقای امینی به‌درستی درآمده و سریال بیگانه‌ای با من است با وجود تضارب منش‌های مختلف، اما در نهایت تصویری از من و شماست که نه مثبت مثبت و نه منفی منفی هستیم.
ضمن این‌که وظیفه ما تلنگر زدن است که در این سریال این اتفاق می‌افتد که قضاوت را عجولانه نداشته باشیم. از این جهت این سریال شریف است. گرچه این واژه اداری است، اما استفاده می‌کنم و این سریال به غیر از آن‌که داستانی جذاب به مخاطب ارائه می‌کند، رسالتی دارد که فرمایشی نیست و خوشحالم در این سریال حضور دارم و با وجود سختی‌ها همه همدل بودیم و کار به سرانجام خوبی رسید.
امینی: ما خانوادگی ایوب را می‌شناسیم. او بسیار هم مرد خانواده است و باید بگویم که خیلی خوب نقش جاوید را بازی کرد و نشان‌دهنده توانمندی اوست. البته انتخاب بازیگران برای این پروژه خیلی سخت بود، اما خوشحالم و به خودم می‌بالم که چنین بازیگرانی انتخاب کردم، حتی اگر باز این سریال را بسازم با همین بازیگران خواهم ساخت. حتی اگر نیکول کیدمن هم برای شخصیت نسا به من پیشنهاد بدهند باز هم شبنم قلی‌خانی را انتخاب می‌کنم. یا خانم عابدی به حدی بازی‌اش خوب است که همسرم به من گفت که چرا تا به‌حال با او کار نکردم؟! همه بازیگران در این سریال کارشان را درست انجام دادند. سامرند همان‌طور بود که من می‌خواستم یا پیام احمدی‌نیا که خیلی خوب بازی کرد، اما متاسفانه دوبله لطمه زد. با این‌که من در کارهایم جلسات مفصل دورخوانی می‌گذاشتم، اما در این کار فرصت زیادی نداشتیم، اما همه درست کارشان را انجام دادند. ما در این سریال ۱۴۰نقش دیالوگ‌گو داریم و از هیچ چیز به‌سادگی عبور نکردیم. از قسمت۲۱ به بعد مخاطبان باید منتظر غافلگیری‌های بیشتری باشند.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱۶ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها