بن بست پلیس جوان و باقی قضایا : تساهل ، بستن چشم ها و لبخند

اما همه این حرفهایی را که می گویند چه و چه مملکت به بن بست رسیده و عنقریب است که یک گوشه ای از آسمان آن سر یک عده ای هوار شود و یا دری به تخته بخورد و از نمد فلان ، کلاهی برای سر بهمان فراهم گردد باد هوا می دانیم و می گوییم تنها چیزی که در این مملکت
کد خبر: ۱۲۸۳۶
واقعا به بن بست رسیده ، قصه سریال پلیس جوان است ، که تا همین حالایش هم از جهت چفت و بست و ساختار، از الگوهای مورد قبول شخص ما، در گذشته و رفته است و رسیده به جایی که عرب نیانداخت خود ما که ید طولانئی در ملاحظه و تعقیب سریال های تلویزیونی داریم و از همان آغاز شباب می توانسته ایم ، بعد از ملاحظه قسمت اول ، آخر و عاقبت قهرمانان هرگونه سریال خانوادگی ، پلیسی ، درام ، ملودرام و غیره و را به صورت کارشناسی پیش بینی کرده و روی داریه بریزیم ، در مورد سریال تلویزیونی پلیس جوان لنگ انداخته ایم و هر چه به پایان آن می اندیشیم . بیشتر به آچمز بودن ماجرای بهگر این جوان رعنای احساساتی و نیلوفر آن دختر سربه هوای ددری پی برده و بیش از پیش برزخ می شویم.خدا انصاف بدهد نویسنده و کارگردان سریال را که اصلا فکرش را نکرده اند بهگر، این فیلسوف - شاعر و پلیسی که کلانتری به آن بزرگی را معطل و منتر ماجرای خصوصی خودش کرده و از شخصیتی برخوردار است که در جواب سوال ساده ای مثل "چایی میل داری ؛!" یک کتاب فلسفه می بافد و به جای یک آره و یا نه ساده . شعرهایی می گوید که نصف شبی برق از کله بینندگان عزیز شبکه سوم می پراند. یا این نیلوفر خانمی که اولا، دو سه سالیست زده است به چاک جعده ، ثانیا در این مدت با آقایان مفاسد اقتصادی دست اندرکار معاملات دل و قلوه و کبد و روده انسانی ایاق بوده و ثالثا در راه دراز بین تهران و پاریس و نیویورک صد جفت کفش پاره کرده است ، بالاخره چکار باید بکند؛! یعنی می فرمایید بهگر آنقدرها اهل تساهل است که بعد از پیدا کردن نیلوفر خانم چشمهایش را روی هم بگذارد، یک لبخند کلارک گیبلی بزند و مثلا بگوید کاری با گذشته ات ندارم بیا از نو شروع کنیم )قواره چنین بهگری را باید گل گرفت ( و یا شخصیتی چنان محکم و استوار دارد که از نیلوفر بگذرد و برود سراغ خانم خبرنگار زبر و زرنگ و خونگرمی که در این اواخر با نیش زبانهای پی درپی و به شیوه ای ایرانی نشان داده که نسبت به او بی توجه نیست )اگر با من نبودش هیچ میلی چرا جام مرا بشکست لیلی( بن بست ماجرای بهگر محدود به همین موارد نیست ، ستوان مهاباد که به نوبه خود خواستگار خانم خبرنگار است ، مانع دیگری بر سر راه عاقبت بخیر شدن اوست ، بهگر از طرف دیگر مادری دارد که ماشاءالله هزار ماشاءالله یک جا بند نمی شود و خودش به تنهایی کار یک کلانتری را انجام می دهد ، جلال پدر بهگر که سالهاست از دار دنیا رفته هر روز یکی دو نوبت به خانه اش سرمی زند و ضمن زابرا کردن اهالی منزل به رتق و فتق امور جاری می پردازد مگر خود خدا رحم کند که همچون بهگری از این شرب الهیود جان بدر ببرد.با این تفاصیل که فقط مختصری از آن را بیان کردیم و از روابط سردرگم و حتی کمی بودار سایر شخصیت های سریال صرف نظر نمودیم ، مصلحت این است که برادران زحمتکش شبکه سوم سیما ، از این جا به بعد سریال پلیس جوان را بسپارند بر کف با کفایت فیلمسازان کشور دوست و همسایه هند ، تا برادران مذکور از این داستانی که خودبخود به بن بست رسیده و ادامه اش در الگوهای ما نمی گنجد ، برای خودشان یک فیلم شش ساعته بالیوودی سراسر رقص و آواز و اشک و آه بسازند و چه بسا در پایان آن ، هفتمین نسل از نوادگان بهگر و نیلوفر را به نحوی در برابر هم قرار داده و دست به دست بدهند.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها