اینکه نقطه برخورد چه زمانی است، این برخورد کدام گوی را به سبد پیروزی میرساند و کدام گوی و بازیگر از صحنه حذف میشود، همه به رفتارهای این روزهای ما مردم برمیگردد.
1- از آمریکا تصاویر تجمعات ضدنژادپرستی و درگیری خشن پلیس با مردم به دنیا مخابره میشود. بعد از مدیریت ضعیف کرونا در آمریکا، این دومین ضربه به آن تصویر آرمانی و آن رویای آمریکایی است که روزبهروز مثل برف در حال آبشدن است و به نسبت آن، قدرت نرم آمریکا و قدرت تسلط و نفوذش بر مردم عالم در حال کاهش است. کاری با جزئیات داخل آمریکا نداریم، اما تجربه نشان داده آمریکا در چنین شرایطی، دست به شبیهسازی میزند تا تصویر اینهمانی درست کند و روایت رسانهای بسازد که همه عالم حتی در سرزمین رقبا هم به همین شکل است. نمونه آن حوادث بیداری اسلامی بود که در مصر به اوج رسید. بیداری اسلامی، نهضتی ضدصهیونیستی و ضداستعماری بود. در قاهره، اولین جایی که تسخیر و به آتش کشیده شد سفارت رژیم صهیونیستی بود. اما شبیهسازی کردند تا روایت، معکوس شود. برای این کار هم آنها تلاش کردند در کشورهای طرفدار مقاومت این اعتراضات و راهپیماییها را بهوجود بیاورند. ابتدا هم با ایران شروع کردند. در ۲۵ بهمن سال ۱۳۸۹ آن را آغاز کردند، اما ایران قدرتمندتر از آن بود که گرفتارش شود.
همین داستان را تسری دادند به سوریه و آنجا را به آتش کشیدند و از ضعف تحلیل سیاسیون منطقه استفاده و آن آتش را به آتش اختلاف تبدیل کردند و در نهایت با مجموعه اقدامات دیگری توانستند بیداری را به اسم بهار عربی سرکوب کنند.
آمریکا تا پیش از کرونا در پروندههای بزرگ خودش مثل لبنان، افغانستان، کره شمالی، آمریکای جنوبی، یمن، معامله قرن، ایران و... هیچ دستاورد مشخصی نداشت. گو اینکه ترور حاج قاسم را سید حسن نصرا... ذیل همین ناکامیها میبیند که آمریکاییها برای انتخابات باید چیزی روی میزشان میگذاشتند. حالا به این ناکامیها هم اتفاقات پساکرونا و اعتراضات نژادپرستی هم اضافه شد. گوی آمریکا باید دیگران را گرفتار کند تا بتواند قدرت نرم از دسترفتهاش را بازیابی کرده و چه جایی آمادهتر و بهتر از منطقه غرب آسیا.
2- لبنان، همین چند روز پیش برای بار چندم تا آستانه زدوخورد داخلی و حتی بدتر از آن، آغاز یک جنگ داخلی پیش رفت. صحبتهای این روزهای سید حسن، حکایت از نگرانی او از تحرکات و تحولات پیش روی لبنان دارد.
در عراق، تضعیف الحشد و ضعیفشدن رشته وحدتشان نگرانکننده شده است. آن مجاهدان شجاعی که رنگ داعش را از عراق پاک کردند و امنیت نسبی را برگرداندند، حالا هر چقدر ضعیفتر شوند تحرکات داعش و بعثیها هم بیشتر میشود.
خیابانهای عراق در طول یکسال گذشته با مدل آشوبهای خیابانی درگیر بود. بعثیها با کمک آمریکاییها در عراق جولان دادند، میدان التحریر را تسخیر کردند و رغد صدام، دختر صدام در مدح آن پست اینستاگرامی منتشر کرد. عراق بیثبات، همان حالتی بود که در آن بارها پایگاههای الحشد توسط آمریکاییها بمباران شد و در همین دوره بود که حاج قاسم و ابومهدی در آن ترور شدند. دولت نهچندان پایدار، کسری بودجه بهخاطر کاهش قیمت نفت و تحرکات آمریکاییها، خطر بازگشت مدل آشوب خیابانی را در عراق هشدار میدهد.
دشمن ستونهای حفظ ثبات در منطقه را هدف قرار داده است. هر چند اتحاد مقاومت دست بالا را دارد و اخراج آمریکا از منطقه به مراحل جدیدی رسیده است. بازیگر منطقهای آمریکا - عربستان - در باتلاق یمن گرفتار مانده و مشکلات قیمت نفت هم بر سیاستهایش اثر گذاشته و او را در رسیدن به اهداف اعلام شدهاش ناکام گذاشته است. اسرائیل هم که تاکنون در اجرای نقشه معامله قرن ناموفق بوده، همچنان در گیرودار تشکیل یک دولت با ثبات است. در حالیکه از سمت لبنان در محاصره حزبا... و از سمت سوریه در دسترس نیروهای مقاومت است.
3- و اما گوی ایران که دو ماجرای شهادت حاج قاسم و کرونا مردمش را به یکدیگر نزدیکتر و منسجمتر کرد، تحت فشار آمریکاست. هیات حاکمه موجود در آمریکا باید در ماههای پیشرو برای انتخاباتشان دستاوردی از پرونده ایران بسازند. از طرف دیگر، دولت کمتحرک و منفعل در برابر مسائل اقتصادی، کسبوکارهای کرونازده گرفتار و حجم فشار رسانهای پرحجم دشمن با مکمل بازیگری مؤثر سلبریتیهای مهاجر اینستاگرامی هم مزید بر علت شده تا آمریکا برای تکرار شرایط آبان 98 در ایران امیدوار باشد؛ آمریکایی که در دی 96 وتابستان داغ 97 تجربه پیادهسازی الگوی آشوب را پیدا کرد.
از طرف دیگر هم باید مراقب بود تا آنها اتفاقات این روزهایشان را در داخل ایران شبیهسازی نکنند. شاید روایتهای یکسویه متعدد بیبیسی فارسی در خصوص رابطه مردم ایران و افغانستان و تلاش برای تحریک این موضوع برای ایجاد یک گسل ملت-ملت باشد.
4- از زاویه یک ایرانی که به صحنه عالم نگاه میکنی، میبینی گویها در سه فضای داخل ایران، منطقه و نظام جهانی به سمت هم در حال حرکتند. هر کدام تلاش میکنند بر دیگری تاثیر مطلوب بگذارند. آمریکاییها پروژههایشان تا الان ناکام مانده است. گزینههای روی میزشان از دست میرود و انتخابهای کمتری دارند. گزینه جنگ، فعالیت متحدان و... دیگر ناکارآمد است و آنها برای رسیدن به منافعشان در منطقه تنها یک راه دارند. شکستن اراده ملتهای منطقه از راه فشار تا خسته و تسلیم شوند و به همین روش، فشار سیاسی و روانی بر مردم ایران هم بیشتر خواهد شد.
سید حسن، مثالی از این روزهای لبنان میزند که «فرض کنید یک نفر در باغی زندگی میکند و اطرافش گرگ هست. سلاحی دارد که نمیگذارد گرگها وارد شوند و خودش و زن و بچهاش را بکشند. بالاخره دارد هر طور هست زندگیاش را میگذراند. بعد یک عده پیدا میشوند میگویند اسلحهات را بده به ما وگرنه کاری میکنیم از گرسنگی بمیری. فرض کنیم اسلحه را داد و نان گرفت و گرگها حمله کردند، میخواهد چهکار کند؟ چطور از زن و بچهاش دفاع کند؟ یعنی درواقع دارند میگویند میخواهیم شما را یا به وسیله اسلحه یا به وسیله گرسنگی بکشیم؛ معادلهای که امروز در لبنان مطرح است.»
5- اما راهحل چیست؟ چه باید کرد؟ بازی در معادله آمریکا دو سر برد برای آمریکاییهاست. یا تسلیم میشوی که تازه اول بردهداری نوین است یا میایستی که باید فشار را تحمل کنی.
راهحل انقلاب اسلامی عبور از فشار است. راهحلی که تاکنون جواب داده است. نفتکشهای ایرانی به ونزوئلا رسیدند، چون خواستیم و از تحریم عبور کردیم. ماسک را نهتنها به کفایت تولید داخلی رساندیم بلکه آنرا صادر هم کردیم، چون خواستیم از تحریم عبور کردیم. بولتون در کتاب جنجالی این روزهایش درباره حمله نکردن آمریکا به ایران نوشته چون سلاح مقاومت روی سر اسرائیل است و ....
راه حل معلوم است. اما سوال این است که چرا اینها تکرار نمیشود. اینجاست که دلیل پافشاری رهبر انقلاب بر حضور یک دولت جوان انقلابی متدین بهعنوان راهحل مشخص میشود. راه مقابله با فشار از ایستادن و انفعال نمیگذرد.
کمیل خجسته - تحلیلگر مسائل سیاسی / روزنامه جام جم