حتی ما روزنامهنگارها هم باید به خواننده خود توجه کنیم و اگر این خوانندههای دوستداشتنی نباشند کار ما حرف زدن در اتاق خالی است و اثری ندارد. پس خوانندهها مهم هستند.
اما حرفی که به دلیل آن سراغ مخاطب رفتیم اقتصاد است. خواننده در فضایی میتواند بخواند که وسعش برسد و بتواند کتاب بخرد و دسترسی به آن داشته باشد. در روزگاری که برای یک کتاب 100 صفحهای باید 30000 تومان پرداخت کرد چطور میتوانیم انتظار داشته باشیم خوانندهها رغبتی به خرید کتاب داشته باشند؟ شاید بهانههای زیادی برای این گرانی بشود جور کرد و تراشید، ولی هرچه بگوییم چیزی از اینکه مخاطب دستش به کتاب نمیرسد، نمیکاهد. گرانی کاغذ و افزایش هزینههای چاپ و تولید کتاب عواملی است که بارها شنیدهایم، ولی باید راهی برای این مخاطبان پیدا کرد تا بتوانند به کتابها دسترسی پیدا کنند. در روزگاری که کتابهای الکترونیک هم از کتابهای کاغذی در حال پیشی گرفتن هستند هیچ پیشنهاد جایگزینی وجود ندارد و نمیتوان از آنها نام برد. البته عضویت در کتابخانهها راهحل جایگزین است، ولی اغلب از بهروز نبودن مخازن کتابخانهها گلایه میکنند که باید بررسی شود.
از دولت و تمام متصدیان حوزه کتاب باید مطالبه کرد که برای شکلگیری این ارتباط دوسویه میان نویسنده و مخاطب فکری کنند در غیر اینصورت نویسنده برای خودش مینویسد و خواننده هم دسترسی به آثار او ندارد. باید گفت آقایان به داد کتاب برسید!
خوانندههایی که با عشق کتاب میخوانند و باعلاقهای توصیفنشدنی با او خلوت میکنند و بهترین لحظات خود را برای این دوستان در نظر میگیرند، حالا در حال دور شدن از دوستان خود هستند و کسی فکری برای آنها نمیکند. شاید بهتر باشد روشهای جایگزینی برای دسترسی مخاطبان به کتاب پیدا کرد تا این ارتباط دوسویه از بین نرود!
حسام آبنوس / دبیر قفسه