فصل سوم «فوق‌لیسانسه‌ها» به پایان رسید؛ آیا این سریال توانست مسیر موفق قبلی خود را ادامه دهد؟

مشروطی فوق‌لیسانسه‌ها!

«فوق‌لیسانسه‌ها» به نقطه پایان رسید و می‌گویند دفتر این فصل از مجموعه لیسانسه‌ها فعلا بسته می‌شود. سریال سروش صحت در این سری هم توانست مخاطبان خود را داشته باشد، اما مخالفان سرسختی هم داشت که نوک پیکان انتقادشان، گسست خط اصلی قصه از یک سو و تکرار شوخی‌ها از سوی دیگر بود. در این فصل غالبا همان شخصیت‌های لیسانسه‌های یک و 2 حضور داشتند و جو قصه هم در همان حال و هوا بود، اما تمایل نویسندگان برای نزدیک‌تر شدن به گونه تخیلی در بعضی سکانس‌ها بیشتر و همین نکته به یکی از موضوع‌های مورد بحث میان علاقه‌مندان و منتقدان سریال بدل شد. در این گزارش نگاهی انداخته‌ایم به مهم‌ترین اشتراک‌ها و افتراق‌های فصول سریال و انتقادها را با رضا جودی، تهیه‌کننده مجموعه مطرح کردیم.
کد خبر: ۱۲۴۱۰۰۴

قلب متحرک
در دو فصل پیشین، حبیب با بازی درخور توجه هوتن شکیبا درخشید و به ستاره لیسانسه‌ها بدل شد، در فوق‌لیسانسه‌ها می‌شود گفت بیشتر بار کمدی سریال روی دوش این شخصیت است و قصه نه چندان منسجم و بی‌جان این فصل بدون حبیب برای جذب مخاطب، حسابی کمیتش لنگ می‌زد. حبیب، بلاهت منحصر به فردی دارد که همین خصیصه نمک این شخصیت و بهانه‌ای برای دوست‌داشتنی بودنش شده است. پسری با توهم دوست‌داشتنی بودن و خودخوشتیپ‌پندار که از فصل یک تا کنون از هیچ تلاشی برای تحقق ازدواجش دریغ نمی‌کند و در این راه به هر لبخندی دل می‌بندد، اما خیلی زود سرخورده می‌شود و هنوز آنچه می‌خواهد، میسر نشده است. میزان نمک حبیب در این فصل بیشتر شده و چند مشخصه دارد؛ از جمله این‌که با بیانی خاص همچون بازیگران تئاترهای کلاسیک و آن‌گونه که میان عام به بیان تئاتری شهره است، صحبت می‌کند یا خیالپردازی‌های عاشقانه جالبی دارد که همه شخصیت او را در این فصل هم سرپا نگه داشته است، منتها این ادا و اطوارها در بعضی قسمت‌ها حسابی توی ذوق می‌زند و نبود یک قصه و فیلمنامه را نشان می‌دهد. انگار که قرار است حبیب با این ترفند فقط زمان را بکشد!

پرواز شبح
در این فصل از سریال، بخش‌های تخیلی به قصه افزوده شده است، از جمله این موارد می‌شود به پرواز شخصیت‌ها، معلق ماندن آنها روی هوا، تکثیر یک فرد و... اشاره کرد. این ویژگی برای مخاطب ایرانی آن هم طیف وسیع مخاطب تلویزیون از نظر سن، سلیقه و... آنچنان که باید جا نیفتاده است و به همین خاطر برای بسیاری، این‌که میانه‌های قصه‌ای که تا زمانی آن را رئال تصور می‌کردند،‌ شاهد صحنه‌های تخیلی باشند، خوشایند نبود و خیلی زود برای این مشخصه که در این فصل پررنگ‌تر شده بود، سریال را پس زدند.

یک وقت به فلانی برنخورد!
بازیگران چشم در چشم مخاطب می‌دوزند و با هر دیالوگ انتقادی نسبت به فلان صنف و گروه، رو به دوربین از آنان عذرخواهی می‌کنند. ترفندی که صحت از همان فصل یک برای برخی از جملات انتقادآمیز متن برگزیده، زیرکانه است و در خود هجو یا دست کم انتقادی به همین رفتار دارد که سازندگان آثار باید بعد نام بردن از هر شهر و شغلی در فیلم و سریالشان از اهالی و افراد مرتبط با آن عذرخواهی کنند و حسن نیت خود را نشان دهند تا مبادا به کسی بربخورد. این دست سکانس‌ها در این فصل هم مثل فصل‌های پیشین کم و بیش بود و به یکی از ویژگی‌های مجموعه لیسانسه‌ها تبدیل شده است. یکی دیگر از بخش‌هایی که در دو فصل قبل وجود داشت و در این فصل کمرنگ شده است، مربوط به پارک و حوض آب بود که در کنار آن نگهبانی با بازی مهران رجبی هم حضور داشت، این شخصیت در فوق‌لیسانسه‌ها حذف شده است و با رفتن او کمتر شاهد این سکانس خاص بودیم.

جاده خاکی
نمی‌شود گفت حرف زدن رو به دوربین و خارج شدن از اتمسفر قصه سریال، ابتکار این سریال است؛ اما در لیسانسه‌ها و بیشتر از آن در فوق‌لیسانسه‌ها از آن زیاد استفاده شده است؛ کاری که به مذاق هر کسی خوش نمی‌آید. به‌ویژه مخاطبانی که دوست دارند غرق در خیال و قصه شوند و برای دقایقی هم که شده از جهان حقیقی فاصله بگیرند و جهان قصه را باور کنند، اما صحت تصمیم گرفته، هر چند لحظه یک‌بار این شوک را به مخاطبانش بدهد و با خروج از جهان آدم‌های فیلمنامه کمی هم با موضوع‌هایی بیرون از چارچوب تعریف شده قصه‌ شوخی کند که در برخی موارد بد هم از آب درنیامده است، اما تکرار آن گاهی قابل پیش‌بینی و آزاردهنده می‌شود. یعنی بیش از آنچه چنین تفاوتی جذاب نباشد، تاکید بر آن دلزدگی ایجاد می‌کند. در واقع می‌شود گفت این‌که هر متفاوت‌بودنی بها دارد، بر کسی پوشیده نیست پس اگر عده‌ای از مخاطبان هم این ساختارشکنی را برنتابند یا به مذاقشان خوش نیاید هم طبیعی است و تا اینجای کار نمی‌توان از سلیقه طنازانه نویسندگان اثر خرده گرفت اما آنجا که یک تمایز مدام تکرار شود، دیگر برای آنان که دوستش دارند هم، خاصیت خود را از دست‌می‌دهد.

دابسمش بازی
در این فصل دابسمش نقش ویژه‌ای دارد و در غالب قسمت‌ها بازیگران یک دابسمش با قطعات موسیقایی روز اجرا می‌کنند که از بخش‌های محبوب سریال است و حسابی در فضای مجازی گل می‌کند. این جذابیت اما جدای از فضای قصه است. از همین رو می‌توان آن را تنها یک یار کمکی به حساب آورد و گفت هر جا کلام باز می‌ماند، دابسمش آغاز می‌شود! در واقع آنچه بسیاری از منتقدان می‌گویند عدم برخورداری سریال از قصه‌ای منسجم است. فوق‌لیسانسه‌ها نه آنچنان که هر قسمتش، عنوانی دارد اپیزودیک است و نه یک روایت مشخص و خطی دارد. مجموعه‌ای است از داستانک‌ها درباره شخصیت‌های مختلف قصه که برخی از آنها بدون نخ تسبیح محکم و بی‌سرانجام کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند تا جایی که بعضی از این قسمت‌ها را اگر در طول سریال جابه‌جا کنیم، تفاوت چندانی حاصل نمی‌شود. در واقع به‌نظر می‌رسد سروش صحت برای این فصل به‌جای نوشتن یک قصه، بخش‌های مورد علاقه مردم در فصول قبل را تکرار کرده و کنار هم چیده است.

دکتر مهاجر هستم، مدرس...
دکتر مهاجر که در فصل 2 نقش پررنگ‌تری پیدا کرده بود، در این فصل یکی از محورهای اصلی قصه شده و چه از نظر قصه و چه از منظر حرکات دستی که برایش تعریف شده است، حضورش بیش از پیش به چشم می‌آید.
البته در این مورد ارتباط بازیگر با نقش هم تاثیر بسزایی دارد؛ رخت آقای دکتر قصه فوق‌‎لیسانسه‌ها بر تن بیژن بنفشه‌خواه خوش نشسته و نشان داده این نقش پتناسیل پررنگ‌تر شدن را داشته است.

نوشین مجلسی
رسانه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها