گفت‌وگو با دختر جوانی که با همدستی مادرش، پسر پولدار را کشت

می خواهم در دادگاه واقعیت قتل را بگویم

دختر جوان که همراه مادرش پسر جوانی را با انگیزه اخاذی از پای درآورده بود، روز گذشته بار دیگر برای رسیدگی به پرونده در دادگاه کیفری یک استان تهران حاضر شد. جلسه رسیدگی به دلیل حضور نیافتن وکیل متهم تجدید شد.
کد خبر: ۱۲۳۷۶۶۳

به گزارش خبرنگار جام‌جم، رسیدگی به پرونده قتل پوریا از سال 96 در دستور کار پلیس قرار گرفت. به‌دنبال اعلام مفقودی خانواده پوریا، ماموران با ردیابی تماس‌های او، دختر 18ساله‌ای را که آخرین تماس‌ها را با او برقرار کرده بود و در بلوار اندرزگو سکونت داشت، دستگیر کردند. دختر جوان بعد از دستگیری پرده از راز جنایت هولناک خود برداشت و به قتل پوریا اعتراف کرد و گفت: «دو روز بود با پوریا آشنا شده بودم. از او خواستم به خانه‌مان بیاید. وقتی به خانه‌مان آمد با همدستی مادرم در قهوه‌اش داروی خواب‌آور ریختیم. بعد دست و پایش را بستیم و او را وادار کردیم با خانواده‌اش تماس بگیرد و تقاضای 350 میلیون تومان پول کند. پوریا در برابر خواسته ما مقاومت می‌کرد. چند ساعتی گذشت. مادرم گفت باید او را بکشیم. من چسب آوردم و روی دست و دهانش زدم و مادرم روی سرش کیسه کشید. وقتی مطمئن شدیم نفس نمی‌کشد جسد را مثله کردیم.»
به دنبال اعترافات نگین، ماموران مادر او را هم بازداشت کردند و جسد مثله شده پوریا در جاده رودهن کشف شد و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری ارجاع شد، اما قبل از رسیدن نوبت دادگاه، مادر نگین یعنی متهم ردیف اول پرونده بر اثر عفونت ریه جان خود را از دست داد. نگین در دادگاه به اتهام معاونت در قتل به پنج سال حبس محکوم شد، اما رای دادگاه از سوی دیوان‌عالی کشور با ایراد به میزان مجازات، نقض شد و روز گذشته قرار بود بار دیگر متهم محاکمه شود که به خاطر حاضر نشدن وکیلش در دادگاه، جلسه محاکمه تجدید شد.
نگین که حالا با گذشت دو سال از وقوع قتل 20 سال دارد قبل از انتقال به زندان در گفت‌وگو با خبرنگار جام‌جم گفت: «اگر این جلسه دادگاه تشکیل می‌شد، می‌خواستم صادقانه به تمام جرایم خودم اعتراف کنم. مقصر اصلی در این اتفاق من بودم و عذاب وجدان دارم. برای همین حتی خجالت می‌کشیدم که از اولیای دم تقاضای بخشش کنم. در این مدت سرم به سنگ خورد و شرایط خیلی بدی را گذراندم. مادرم با من همبند بود، اما وقتی حالش بد شد و او را به بیمارستان منتقل کردند، دیگر برنگشت و مرگ او بزرگ‌ترین ضربه روحی به من بود. حالا فقط آرزو دارم یک بار سر خاکش بروم و تا دلم می‌خواهد گریه کنم و فریاد بزنم.»
نگین سرش را روی شانه‌های خواهر ناتنی‌اش می‌گذارد و اشک می‌ریزد و بعد دوباره ادامه می‌دهد: «هیچ‌کس نمی‌تواند به ملاقات من بیاید. فامیلی خواهرم با من متفاوت است و مانع ملاقات ما می‌شوند. خاله‌هایم هم بستگان درجه یک محسوب نمی‌شوند. روزهایم را با درس خواندن سپری می‌کنم. می‌خواهم دیپلم بگیرم، کاری که وقتی آزاد بودم سر به هوایی کردم و انجامش ندادم. انتظامات باشگاه زندان هم هستم،‌ اما خودم نمی‌توانم ورزش کنم، چون موقع جابه‌جا کردن فرش سالن دنده‌ام شکست.»

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها