درباره مهستی گنجه‌ای، ادیب و شاعر قدیمی ایران

شاعر شهر آشوب

بزرگانی هستند که در کوچه پس‌کوچه‌های تاریخ گم شده‌اند و کمتر کسی آنها را می‌شناسد. با این حال در متن‌های تاریخی در موردشان چیزهایی نوشته شده. مهستی گنجه‌ای یکی از همین افراد است. دانشمندان و ادیبان او را چنین وصف کرده‌اند: «ادیب، شاعر، موسیقیدان و پایه‌گذار سبک شهرآشوب در قالب رباعی». زنی ایرانی و آزاده از تبار پارسایان و پارسی زبانان و یکی از ده‌ها چهره شاخص در ادبیات پارسی.
کد خبر: ۱۲۳۵۸۹۴

مهستی گنجه‌ای، موسیقیدان و شاعر و از دبیران قرن پنجم هجری و هم‌عصر سلجوقیان است. در بیشتر منابع زادگاه او گنجه ثبت شده است، اما برخی او را زاده خجند می‌دانند که در دوران کودکی به همراه خانواده‌اش به گنجه مهاجرت کرده است. نام او نیز همانند محل زادگاهش، جای شک و تردید بوده، گروهی نام اصلی او را «منیژه» یا «منیجه» می‌دانند و تخلصش را مهستی آورده‌اند. از تاریخ تولدش اطلاع درستی در دست نیست، اما می‌دانیم که پدرش مردی روحانی
و اهل دانش بود و به همین دلیل و از آنجا که استعدادی ذاتی در فرزندش می‌دید، به‌رغم عدم توجه جامعه به تعلیم دختران در آن زمان، مهستی را در 40 سالگی به مکتب سپرد و او در
ده سالگی تبدیل به گنجینه‌ای از ادب شد. پدر او که همزمان با بروز استعدادهای دخترش، او را مشتاق فراگیری موسیقی می‌دید، همگام با تحصیل، او را نزد موسیقیدانان بزرگ گنجه فرستاد. مهستی 19 ساله بود که خود استادی بی‌نظیر در موسیقی و شناخت آداب و فنون و صنایع موسیقی شد.
چنگ و عود را استادانه می‌نواخت.

زندگی شخصی
دوران اوج معروفیت مهستی را باید حدود سال 490 یا 491 هجری دانست. با وجود آن‌که بسیاری از هم‌عصرانش، دوران زندگی او را معاصر با حکومت سلطان سنجر و سلطان محمود سلجوقی نوشته‌اند، اما در تاریخ گزیده (حمدا... مستوفی)، شاید به دلیل همنامی سلطان محمود سلجوقی با سلطان محمود غزنوی، مهستی هم عصر غزنویان و سلطان محمود آمده است. در تواریخ نامی از فرزندان او نیست، اما براساس نوشته‌های معاصرینش، او همسری به نام تاج‌الدین امیر احمد داشته که او هم شاعر بوده و به نام پورخطیب و ابن خطیب تخلص می‌کرده است. در انستیتوی نسخ خطی شهر باکو و موزه بریتانیا، نسخه‌ای خطی وجود دارد به قلم شخصی به نام «جوهری» که داستان عشق مهستی و همسرش در آن به شیوایی روایت شده است.
دلیل اهمیت
همان‌گونه که اشاره کردیم، مهستی گنجه‌ای بنیانگذار سبک شعری نوین به نام «شهرآشوب» است. از مشخصات و ویژگی‌های شعر مهستی که در اشعار بسیاری از شعرای پس از او اثرگذار بود باید به استفاده او از معانی لغات و استعاره‌ها و تجنیس اشاره کرد. همچنین مهارت او در به وجود آوردن یک سلسله نظم «چهار اندر چهار» در رباعی زبانزد است. در رباعیات او چهار شهر (مرو، بلخ، نیشابور و هرات)، چهار آلت موسیقی (چنگ، بربط، رباب و نی)، چهار پرنده (بلبل، فاخته، زاغ و قمری)، چهار سلاح (خود، زره، خنجر و سپر)، چهار گل (نرگس، بنفشه، سوسن و گل سرخ)، چهار روز (پریر، دی، امروز و فردا) و چهار عنصر (آب، آتش، باد و خاک) به صورت بسیار حیرت‌انگیز و با ظرافت و مهارت به دنبال هم چیده می‌شوند. استفاده فراوان مهستی در اشعارش از اصطلاحات بازی شطرنج، نشان از توانایی او در این بازی دارد.

چرا مهجور است؟
امروز دیوان اشعار و کلیاتی از مهستی باقی نمانده است. ظاهرا تنها یک دیوان از او تا اوایل قرن دهم در هرات وجود داشته که در جریان حمله ازبکان به هرات، توسط عبدا... اوزبک از میان رفته و تنها بخش‌هایی از آن باقی مانده است. بنابر شواهد و نمونه‌های موجود، قدیمی‌ترین و موثق‌ترین مجموعه اشعار باقی مانده از این شاعر و موسیقیدان ایرانی، باید مجموعه 61 رباعی باشد که به نام او در کتاب نزهه المجالس متعلق به قرن هفتم هجری جمع‌آوری شده است. البته در کتاب مونس الاحرار و تذکره‌ها و کتاب‌های پراکنده دیگر نیز، رباعیاتی از مهستی باقی مانده است. در سال 1336 و 1371 طاهری شهاب و احمد سهیلی خوانساری در دو مجموعه، به نام‌های دیوان مهستی و رباعیات مهستی دبیر توانستند آثار مهستی را جمع‌آوری کنند.
با وجود آن‌که برخی سال درگذشت این بانوی اندیشمند را 577 هجری قمری ذکر کرده‌اند، اما به واقع زمان دقیق درگذشت او همانند تولدش روشن نیست، تنها براساس برخی مطابقت‌ها می‌توان گفت که او پیش از نظامی گنجوی و در حدود 86 سالگی در گنجه درگذشته است.
خانه این شاعر ایرانی در شهرگنجه امروز به موزه تبدیل شده است و دانشسرای مقدماتی این شهر نیز به نام او خوانده می‌شود. دیدار از موزه و خانه مهستی بسیار جالب است و می‌تواند ما را با گوشه‌ای از تاریخ ادب و فرهنگ سرزمینمان پیش از جدایی از سرزمین مادری آشنا کند.

نمونه‌هایی از اشعـار مهستی گنجه‌ای

دل در ازل آمد آشیان غم تو
جان تا به ابد بود مکان غم تو
من جان و دل خویش از آن دارم دوست
کاین داغ تو دارد، آن نشان غم تو

ما را به دم پیر نگه نتوان داشت
در حجره دلگیر نگه نتوان داشت
آن را که سرزلف چو زنجیر بود
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت
چون اسب به میدان ضرب می‌نازی
از طبع لطیف سحرها می‌سازی
فرزین و شه و پیاده فیل و رخ و اسب
خوب و سره و طرفه و نوش می‌بازی

از دیده اگر نه خون روان داشتمی
رازت ز دل خسته نهان داشتمی
ور زآنکه نبودی دم سرد و رخ زرد
رازت نه ز دل نهان ز جان داشتمی
گر باد پریر خود نرگس بفراخت
دی درع بنفشه نیز بر خاک انداخت
امروز کشید خنجر سوسن از آب
فردا سپر از آتش کل خواهد ساخت

لاله چو پریرآتش شور انگیخت
دی نرگس آب شرم از دیده بریخت
امروز بنفشه عطر با خاک امیخت
فردا سحری باد سمن خواهد بیخت
ای فاخته مهر چون به تو درنگرم
زیبایی طاوس به بازی شمرم
با خنده کبک چون درآیی ز درم
دل همچون کبوتری بپرد ز برم

در مرو پریر لاله آتش انگیخت
دی نیلوفر به بلخ در آب گریخت
در خاک نشابور گل امروز آمد
فردا به هری باد سمن خواهد ریخت

نازیلا ناظمی

روزنامه نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها