در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
آرزوهای دور و دراز کوتاه
برگزاری نمایشگاه روزگاری برای هر هنرمند جوان آرزویی بود بزرگ و دست نیافتنی. باید کار میکرد و سطح آثارش را به جایی میرساند که رضایت و توجه گالریدار و برخی استادان مرتبط با فعالیت هنری اش را جلب کرده و برسد به مرحله برآورده شدن آرزویش، اما حالا فاصلهها خیلی کوتاه شده. هر هنرجو و حتی نیمههنرجویی میتواند نمایشگاه برگزار کند، آنقدر که میشود گفت، این آرزو دیگر آرزو نیست، اما نتیجه و ثمری هم برای صاحب آثار ندارد.
اگر سراغ آمار برویم میگویند هر سال و با روندی تصاعدی تعداد گالریها افزوده و برگزاری نمایشگاههای هنری از سوی هنرمندان جوان افزایش مییابد، اما اگر بپرسیم چه تعداد از نمایشگاهها فروش نسبتا خوبی را پشت گذاشته یا جریان ساز بودهاند، احتمالا نه آماری موجود است و نه اگر موجود باشد میتواند اوضاع خوبی را برای آنچه گذشته ترسیم کند. ماجرا این بوده که مدام تعدادی تابلو از یک هنرمند جوان روی دیوارها رفته و بعد هم با او به خانه اش بازگشته، انگار که هیچ وقت روی دیوار گالری نرفتهاند و بهقول قدیمیها نه خانی آمده و نه خانی رفته... .
گالریداری از دیروز تا امروز
گالری با مفهوم حرفهای خود طبعا در گوشه و کنار همین تهران هست و مشغول کار است. استانداردهایی دارد، هر اثری را به نمایش نمیگذارد، برخی تخصصی فقط نقاشی و حجم و برخی دیگر نقاشیخط و یکی دو هنر دیگر را روی دیوارهای خود میپذیرند و اغلب هم از پس فروش بخشی از آثار برمی آیند. از هنرمند ورودی نگرفته و 30 تا 35درصد از مبلغ فروش را از هنرمند میگیرند.
در پایان هم لااقل چند اثر از هنرمند به دست مجموعهداران و افراد آشنا به هنر رسیده و بالاترین هدف دیده شدن آثار خلق شده را تا حدی به سرانجام رسانده است. هم گالری دار سود مالی خود را داشته و هم هنرمند علاوه بر فروش آثارش توانسته کارهایش را ارائه کند. این حکایت گالریداری است که از گذشته باب بوده و حالا هم در گالریهای حرفهای روالی ثابت است.
گالریداری امروز اما شکل دیگری به خود گرفته است. در این شکل تازه میشود هر بنایی را در گوشه و کنار شهر به گالری تبدیل کرد، مجوزی گرفت و مشغول شد. اعداد و ارقامی که از فروش آثار تجسمی به گوش برخی میرسد آنقدر جذاب است که به طمع کسب درآمدهای بالا وارد این عرصه شوند، بیآنکه بدانند فروش اثر یک تخصص بوده و کار هر کسی نیست. همین افراد وقتی وارد کار میشوند، میبینند از فروشهای نجومی که خوابش را میدیدهاند خبری نیست و حتی گاهی در سال نمیتوانند یک تابلو هم بفروشند. پس یا گالری را تعطیل کرده یا سراغ شیوههای کاری دیگری میروند.
آنها دیوارهایشان را اجاره میدهند و برایشان مهم نیست کارهایی که به نمایش در میآید چه کیفیتی دارد. در کنار اجاره دیوارها کافه و آموزشگاه را به گالری اضافه میکنند و برگزاری کارگاه های ضعیف یا بیکیفیت را هم به محل درآمد خود اضافه میکنند. این دقیقا همان چیزی است که در تهران امروز فراگیر شده و رشد قارچگونه گالریها را که میتوانند امکان هنری خوبی باشند، به یک آسیب و امکان کاذب بدل کرده است.
طعمههای مقصر!
شاید فکر کنید استفاده از عبارت طعمههای مقصر درباره هنرجویان و هنرمندان جوان و کمتجربهای که راهی این گالریها میشوند منصفانه نباشد، اما واقعیت این است که این اتفاق در حال رخ دادن است. گالریهایی که به این شیوه کاذب روی آوردهاند، محل تجمع افرادی میشوند که وارد مسیر هنری شدهاند و خودشان متوجه نیستند درجه کارشان بالا نبوده و باید سطح خود را ارتقا دهند تا بتوانند یک نمایشگاه حرفهای برگزار کنند. خودشان در بازی که گالری را به سرگردنه بدل میکند وارد نشوند و بخواهند در فضایی حرفهای کار کنند تا مورد سوءاستفاده قرار نگیرند.
این شرایط را در واقع همین هنرمندان جوان تثبیت کرده و به آن دامن زدهاند. ضمن آنکه نمیتوان از نقش منفعل دفتر تجسمی وزارت ارشاد هم چشم پوشی کرد. دفتری که طی سالهای گذشته بیشتر به نظارت محتوایی آثار مشغول شده و بعد هنری آنها را تا حد زیادی نادیده گرفته است. در حالی که باید شرایط را به سمتی ببرد که گالری دارها صنفی منسجم داشته باشند و هرکدام طبق تعرفههای حرفهای مشخص عمل کنند، نه اینکه از هنرمند ورودی گرفته و مانند مردم عادی بشوند تماشاگر آثار به نمایش درآمده!
خرج بیدخل
گفتیم گالریداری به شیوه سر گردنه! ادعای گزافی نیست، میگویید نه! نگاهی بیندازید به اعداد وارقام زیر که چند هنرمند جوان از هزینههای برگزاری نمایشگاه شان ارائهکردهاند:
5 میلیون تومان
ورودی گالریها برای هنرمندان جوان پنج میلیون تومان بوده و در مواردی به هفت میلیون تومان هم میرسد.
500 هزار تومان
هزینه پذیرایی از مخاطبان که اصولا بهعهده گالری بوده یا بهصورت توافقی میان هنرمند و گالریدار انجام میشود.
500 هزار تومان
هزینه دعوت از خبرنگار یک رسانه درجهسه برای انجام مصاحبه. شاید وقتی کار یک نفر در حدی نیست که رسانهها بخواهند با او مصاحبه کنند، هزینههایی ایجاد میشود!
500 هزار تومان
اطلاعرسانی در اینستاگرام گالری درباره نمایشگاه، آن هم در حالی که کل تبلیغات و هزینههای آن باید بهعهده گالری دار باشد.
500 هزار تومان
ارسال خبر برای رسانهها و ظاهرا پیگیری انتشار آن، پیگیری که نمیدانیم انجام میشود یا نه. ما که ندیدهایم!
صفر تومان
فروش آثار هنرمند
در این مرحله بازگردان کارها به منزل هنرمند را هم بیفزایید به هزینهها، منهای هزینههایی که برای خرید وسایل کارش کرده است.
دخل و خرج
بهطور میانگین هنرمند بیش از هفت میلیون تومان برای یک هفته به نمایش گذاشتن آثارش هزینه میکند. دو مورد آخر یعنی هزینه برگشت آثار و ابزارهای خلق اثر که این روزها حسابی هم گران شدهاند را لحاظ نکردیم و با این اوصاف باز هم میبینیم با بازی عجیبی روبهروییم. هفت میلیون هزینه برای صفر تومان درآمد.
زینب مرتضایی فرد
ادبیات و هنر
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد