ستون این هفته بازگشت در مورد زندگی نادر 40 ساله است که از کودکی ناخواسته با مصرف موادمخدر آشنا شد و حالا ده سال است توانسته اعتیادش را ترک کند.
کد خبر: ۱۲۳۱۲۲۶

متولد 58 است. در خانواده‌ای به‌دنیا آمد که همه اعتیاد داشتند. از پدر، مادر، خواهر و برادر تا عمو و حتی پدربزرگ و مادربزرگ. مصرف تریاک یکی از تفریحات‌شان بود. دور هم که جمع می‌شدند، سینی منقل و وافور را می‌آوردند و شروع به مصرف می‌کردند.
نادر هم نه به خواست خودش که به‌خاطر ناآگاهی مادرش طعم اعتیاد را برای اولین‌بار در پنج سالگی چشید. نصف‌شب دچار دل درد شد و مادر هر کاری کرد، طفلش آرام نشد که نشد. تکه‌ای تریاک کند و داخل چای کم‌رنگ حل کرد و به طفلش داد تا بخورد. همین که خورد، ده دقیقه بعد، انگار که آب روی آتش ریخته باشند، دل درد نادر کوچک رفع شد و خوابید.
او می‌گوید: «کار مادرم دیگر همین شده بود. تا کمی بی‌قراری می‌کردم، تکه‌ای تریاک می‌کند و با چای شیرین شده به خوردم می‌داد. با بالاتر رفتن سنم، من هم به مصرف تریاک عادت کردم و جوری شد که با شش سال سن همپای عمو و دایی‌هایم پای بساط می‌نشستم. در منطقه ما مصرف مواد مخدر یک مساله عادی است؛ درست مثل آب خوردن. در دوران مدرسه و سربازی‌ام هم مصرف موادم را داشتم. بعد از سربازی مشغول کار شدم و با تحریک بعضی از رفقایم حشیش را هم امتحان کردم. نمی‌دانم چه لذتی داشت که یک جور عجیبی شاد شدم و از ته دل خندیدم. احساس کردم قدرت زیادی پیدا کرده‌ام. تا خروس‌خوان کار می‌کردم و خسته نمی‌شدم؛ اما همه اینها موقت بود و بعد از مدتی به چنان حالی افتادم که روزی هزار بار آرزوی مرگ می‌کردم.
روزی 30 قرص متادون و آرام‌بخش‌های مختلف می‌خوردم به اضافه تریاک و حشیشی که همیشه داشتم. با این‌که به‌شدت لاغر شده بودم، اما احساس می‌کردم زانوانم دیگر توان کشیدن جسمم را ندارند. جوانی و شادابی همسرم داشت جلوی چشمانم آب می‌شد و من فقط نگاه می‌کردم. غیرت ترک را نداشتم. دلم می‌خواست ترک کنم، اما راهش را بلد نبودم. با تیغ رگم را زدم تا هم خودم و هم همسرم را راحت کنم، اما رهگذران پارک مرا به بیمارستان رسانده و از مرگ نجات پیدا کردم. انگار روزگار، تقدیر دیگری برایم رقم زده بود و قرار نبود به همین سادگی‌ها بمیرم. از زندگی خسته شده بودم و دلم می‌خواست بمیرم. افیون اعتیاد مثل تار عنکبوت به دست و پایم پیچیده بود و اجازه نمی‌داد نفس بکشم. مواد بود که به من دستور می‌داد چطور زندگی کنم. جهنمی برایم درست کرده بود که انگار آتشش هیچ‌جور خاموش نمی‌شد جز با مرگ! بار آخری که برای ترک در بیمارستان بستری شده بودم؛ یکی از همراهان معتادی که آنجا بود به من گفت راه بهتری برای ترک وجود دارد و انجمن معتادان گمنام را معرفی کرد. ده سال پیش وارد انجمن شدم و با کمک راهنما و البته اراده خودم و در آستانه 40سالگی، بالاخره اعتیادم را ترک کردم و دوباره از نو متولد شدم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها