در قرن هفدهم مردی زندگی می‌کرد که یک چشم و یک پا و مقدار بسیار زیادی ثروت داشت و در کنار ثروت انبوه، علاقه وافری به فعالیت‌های هنری داشت. وی گرچه خود هیچ استعداد هنری نداشت، اما در حمایت از تولید آثار هنری و هنرمندان از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد و با کمک به چاپ و انتشار مجموعه‌های شعر و برگزاری کنسرت‌های موسیقی، خرید آثار تجسمی، مشارکت در تولیدات سینمایی و شبکه خانگی و... به رشد و ارتقای هنر کمک شایان می‌نمود.
کد خبر: ۱۲۲۹۷۷۵

وی همچنین تعداد کثیری از هنرمندان، حتی از جنس موافق را تحت حمایت خود گرفته بود و به آنها نیز کمک شایان می‌نمود و مهمانی‌های بسیاری با حضور آنان برگزار می‌کرد. شبی مرد ثروتمند نقاشان واقعگرای شهر را به مهمانی دعوت کرد و از آنها پذیرایی گرمی به عمل آورد و پس از صرف شام گفت: ای نقاشان واقعگرای شهر! شاعران به من محبت داشته برای من شعر گفته‌اند. خوانندگان شهر برای من آواز خوانده‌اند و فیلمسازان شهر نام مرا در تیتراژ آورده‌اند. اکنون از شما خواسته‌ای دارم. نقاشان یکصدا گفتند: هرچه بفرمایید.
مرد ثروتمند گفت: از شما می‌خواهم یک پرتره از من نقاشی کنید تا بعد از مرگم فرزندان و وراث من با دیدن آن یاد من بیفتند و خاطره مرا گرامی بدارند. نقاشان به یکدیگر نگاه کردند و آهسته با خود گفتند: مرد یک‌چشم و یک‌پا را چگونه بکشیم که هم رئال باشد و هم خدا را خوش بیاید و هم اسپانسر؟ در این لحظه یکی از نقاشان که در مدیریت بحران تبحر ویژه‌ای داشت گفت: ای مرد هنردوست، اگر اجازه دهی توفیق کشیدن پرتره شما نصیب من گردد. مرد ثروتمند گفت: خیلی هم خوب. یک ماه بعد، نقاش داوطلب در حالی‌که تابلویی را در پارچه‌ای پیچیده بود، به‌همراه سایر نقاشان به خانه مرد ثروتمند رفت. پس از صرف شام، نقاش داوطلب به‌همراه تابلو به روی سن رفت و پارچه را از روی تابلو کنار زد. او مرد ثروتمند را در حالت نشانه‌گیری برای شکار کشیده بود، که یک پایش را خم کرده و یک چشمش را بسته بود. مرد ثروتمند کف کرد و سایر نقاشان به وی آفرین گفتند و هنرهای تجسمی قرن هفدهم از یک بحران حتمی نجات یافت.

امید مهدی‌نژاد

طنزنویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها