یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
بایدی که از قانون نشات میگیرد و علاوه بر آن، وظیفهای است ملی. وظیفهای که همه شهروندان مذکر تابع ایران باید آن را در مدت زمان معینی انجام دهند و سهم خود را نسبت به تامین امنیت این مرز و بوم بپردازند.
امنیتی که اتفاقی به دست نمیآید و در تامین آن همه سربازان در کنار دیگر پرسنل نیروهای مسلح نقش مهمی ایفا میکنند.
از سویدیگر، با این که بیشتر از 30 سال است کشورمان در شرایط صلح قرار دارد، اما هنوز هستند گروهکهای معارض، اشرار و مجرمانی که هر از گاهی برای چند دقیقه هم که شده، در گوشه و کنار این مملکت آشوب به پا میکنند البته امروزه معمولا برای مقابله با حوادث امنیتی کمتر از نیروهای وظیفه استفاده میشود، اما بازهم در موارد بسیاری این سربازان هستند که در صف اول مقابله با دشمنان قرار دارند و باید با جان شیرین خود در برابر برهمزنندگان نظم و امنیت کشور ایستادگی کنند.
امروز نیز که در تقویم رسمی کشور بهعنوان «روز سرباز» از آن یاد شده، سراغ سه نفر از سربازانی رفتیم که در حین مبارزه با تروریستها یا سارقان مسلح جانباز شدهاند.
سربازانی که خاطراتی شنیدنی از دلاوریهای خود دارند و گلههایی غمانگیز از بیمهریهایی که بعد از حادثه به آنها شده است.
شکارچی سارقان مسلح
ششم دی 93 یک باند سه نفره از سارقان مسلح پس از درگیری با نیروهای انتظامی شهرستان خمین در استان مرکزی و تیراندازی به طرف ماموران ایستگاههای ایست و بازرسی نیروی انتظامی، وارد شهرستان گلپایگان استان اصفهان میشوند.
وقتی پای این افراد به شهر میرسد، واحدهای گشتی پلیس در یکی از خیابانها فرعی آنها را محاصره میکنند، اما این سارقان شرور، مردم و نیروهای انتظامی را هدف گلولههای خود قرار میدهند و پس از زخمی کردن تعدادی از نیروهای پلیس و شهروندان بازهم از مهلکه فرار میکنند.
نیروهای انتظامی گلپایگان البته دست از تعقیب آنها برنمیدارند و بالاخره یک واحد گشت خودرویی پلیس آنها را در کوچهای بنبست گیر میاندازد.
این بار هم سارقان فراری به طرف پلیسها تیراندازی میکنند و یک سرباز وظیفه و یک نیروی کادری را به شهادت میرسانند اما اینبار یکی دیگر از سربازان وظیفه با این که خودش زخمی شده بود، یک نفر از سارقان را به هلاکت میرساند، دو نفر دیگر نیز وقتی این صحنه را میبینند، فرار میکنند و جنازه همدستشان را همانجا میگذارند.
همان جنازه نیز سرنخی میشود برای شناسایی آن دو فراری و پلیس کمتر از پنج روز آنها را در مخفیگاهشان دستگیر میکند.
سرباز وظیفهای که پنج سال پیش در حادثه گلپایگان تبدیل به قهرمان ماجرا شد، حمزه مظفری است.
جوانی 24 ساله، اهل شهرستان کامیاران استان کردستان که در پادگان مرزبانی شهید رجایی کرمانشاه آموزش دیده بود و در زمان حادثه در کلانتری مرکز شهرستان گلپایگان خدمت میکرد.
او تعریف میکند که بعد از زخمی شدن، ابتدا در بیمارستانی در گلپایگان بستری میشود و بعد هم در بیمارستانی دیگر در تهران. مظفری میگوید آن موقع تجربه زیادی نداشت و بسیاری از هزینههای درمانیاش را فاکتور نکرد.
به همین خاطر، مجبور شد بخش زیادی از هزینههای درمانیاش را از جیب بپردازد. آنطور که به گفته خودش، در چند ماه نخست بعد از حادثه، حدود شش میلیون تومان در این زمینه هزینه کرد و از این مبلغ توانست فقط حدود 600 هزار تومان آن را از بیمه پس بگیرد.
مشکل مظفری اما این چیزها نیست. او میگوید از کودکی آرزو داشته خود را در لباس پلیس ببیند، اما وقتی بعد از جانبازی در ماجرای گلپایگان از ادامه خدمت معاف شد، نتوانست نه در نیروی انتظامی و در هیچ نهاد دیگری مشغول به کار شود البته این سرباز وظیفه سابق، امروز بهعنوان یک جانباز بازنشسته ناجا، از این سازمان ماهانه حدود یک میلیون و 700 هزار تومان مستمری میگیرد و بعد از حادثه نیز حدود 12میلیون تومان از طرف موسسات بیمه امید و کوثر به عنوان خسارت آسیبدیدگی دریافت کرد اما به گفته مظفری، این مبالغ کفاف زندگی متاهلیاش را نمیدهد و درخواستش از مسؤولان ناجا این است که به هر طریق ممکن او را جذب نیروی انتظامی کنند تا بار دیگر بتواند در لباس مقدس پلیس به کشور خدمت کند.
شب ترسناک تروریست ها
در سالهای اخیر کمتر سربازی مثل سجاد عبدالهی، جمعی یگان تکاوری 108 فرماندهی انتظامی شهرستان خاش توانسته در یک درگیری مسلحانه، تروریستی معاند را بُکشد، اما این جوان 24 ساله اهل روستای نوبهار شهرستان بجستان استان خراسان رضوی، هفتم اردیبهشت 95 توانست چهار نفر از اعضای گروهک تروریستی جیش الظلم را در میدان پسته خاش به هلاکت برساند.
خودش تعریف میکند حوالی ساعت هشت شب او به همراه دو نیروی کادر و یک سرباز وظیفه دیگر در قالب دو واحد گشت موتوری برای استقرار شبانه راهی میدان پسته شدند.
چند دقیقهای بیشتر از استقرار آنها نگذشته بود که تروریستها با یک پژو 405 و یک زانتیا سر میرسند. آنطور که او میگوید، ابتدا خودروی زانتیا چند صد متر مانده به میدان پسته، راه را میبندد و بعد خودروی پژو وارد میدان میشود و چهار سرنشین آن به طرف نیروهای یگان تکاوری تیراندازی میکنند.
در این درگیری دو نیروی کادری و یکی از سربازان وظیفه به شهادت میرسند، اما عبدالهی بعد از این که سه تیر میخورد، خود را پشت یک کانکس میرساند و از آنجا شروع میکند به زدن تروریستها. تیرهایی هم که او شلیک میکند، هیچ کدام به خطا نمیرود و او یکی یکی تروریستها را به درک واصل میکند.
چند دقیقه بعد نیز وقتی سایر نیروهای یگان تکاوری از راه میرسند، خودروی زانتیا متواری میشود. بعد از این حادثه، این سرباز وظیفه بجستانی از ادامه خدمت معاف میشود و چند ماه بعد نیز از طرف مرکز امور ایثارگران ناجا به او 28 درصد جانبازی تعلق میگیرد.
ثبت این درصد جانبازی نیز همراه است با حدود 20 میلیون تومان به عنوان خسارت آسیبدیدگی که از طرف موسسههای بیمه امید و کوثر و نزدیک دو میلیون تومان حقوق ماهانه که از سوی نیروی انتظامی به او پرداخت میشود.
عبدالهی اما میگوید اگر هیچ کدام از این امکانات را نیز در اختیارش نمیگذاشتند، بازهم حاضر بود در آن شرایط هر کاری از دستش برمیآید، در راه دفاع از امنیت این آب و خاک انجام دهد.
با این حال، او که حالا ازدواج کرده و هنوز شغل ثابتی گیرش نیامده، از مسؤولان شهرش درخواست دارد، همانطور که بعد از حادثه به او قول استخدام در یکی از مراکز دولتی را دادند، به قولشان عمل کنند تا این جانباز دلاور نیروی انتظامی بتواند هزینههای زندگی متاهلیاش را تامین کند.
جانبازی برای حفظ برجک مرزی
مرزبانی ناجا تقریبا سختترین یگانی است که یک سرباز وظیفه میتواند در آن خدمت کند. زیرا اساسا نگهبانی روی برجک جزو دشوارترین کارها در سربازی است و وقتی این نگهبانی روی بُرجکهای مرزی اتفاق بیفتد، دشواری و حساسیت کار را چند برابر میکند اما علی رضایی، جوانی 21 ساله از شهر دُرچه استان اصفهان، از بهار 96 این سختی را به جان خرید و مشغول خدمت در برجکهای مرزی شد، آن هم در ناامنترین استان مرزی کشور یعنی سیستان و بلوچستان.
28 فروردین 97، علی در سیزدهمین ماه خدمتش ناگهان خود را وسط یک حمله تروریستی میبیند، حملهای برای تصرف میل مرزی شماره 89 بخش ریگ ملک شهرستان میرجاوه، یعنی محل خدمت آن روزهای علی.
خودش تعریف میکند که هنگام وقوع حمله تروریستی در حال استراحت بود که حوالی ساعت یک و نیم بامداد با صدای فریاد نگهبان روی برجک از خواب بیدار میشود.
چند ثانیه بعد نگهبان را در حالی میبیند که تیری به گردنش اصابت کرده و خود را به سرعت به طبقه پایین رسانده است. نگهبان همانجا جلوی چشمان علی، یک سرباز دیگر و نیروی کادری حاضر در میل مرزی به زمین میافتد. چند دقیقه بعد نیز انفجاری رخ میدهد و علی بیهوش میشود.
به هوش که میآید، میبیند همکارانش به پاسگاه بیسیم زدند و با تروریستها وارد درگیری مسلحانه شدهاند. چند دقیقهای طول میکشد تا نیروهای احتیاط سپاه پاسداران به منطقه برسند و در این فاصله نیروی کادری مستقر در برجک نیز شهید میشود، اما علی و سرباز دیگر تا رسیدن سپاهیها برجک را از دست نمیدهند و بعد هم نیروهای سپاه سر میرسند و تروریستها را قلع و قمع میکنند.
اکنون حدود یک سال و نیم از آن حادثه میگذرد، اما در این مدت علی نه سربازی خود را ادامه داده، نه کارت معافیت گرفته و نه حتی پیگیر پرونده جانبازیاش شده است.
خودش میگوید تمایلی به گرفتن کارت معافیت ندارد، زیرا میترسد این کارت مانع استخدام او در مراکز دولتی شود. البته مسئولان انتظامی استان اصفهان به او پیشنهاد دادهاند که برای گرفتن کارت پایان خدمت، در یکی از مراکز نیروی انتظامی در این استان به صورت اداری مشغول خدمت شود. علی اما این پیشنهاد را نپذیرفته و به همین خاطر فعلا تکلیف سربازیاش روی هواست. تا زمانی هم که تکلیف این موضوع مشخص نشود، درصد جانبازی و امکانات وابسته به آن در اختیار او قرار نمیگیرد.
هرچه سعی کردیم از زیر زبان علی بیرون بکشیم که چرا علاقهای به خدمت اداری در استان اصفهان ندارد، چیزی عایدمان نشد، اما این که یک جوان سرباز که بیش از 12 ماه در مرزبانی سیستان و بلوچستان خدمت کرده و در این راه نیز جانباز شده، امروز گوشه خانه نشسته و هیچ برنامهای برای آیندهاش ندارد، اتفاق غمانگیزی است.
کاش مسئولان انتظامی استان اصفهان همانطور که بعد از وقوع این حادثه از او قدردانی کردند و به او یک درجه ترفیع دادند، امروز نیز به حال این جوان رسیدگی و از هر راه ممکن مساله کارت پایان خدمت او را حل کنند.
محمدحسین خودکار - جامعه
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد