سحرگاه روز دهم از محرم، حسین دمی به خواب اندر شد و پس بیدار گشت. آن‌گاه یاران را خواند و گفت:
کد خبر: ۱۲۲۶۲۷۱

- دانید اینک به خواب چه دیدم؟ سگ‌هایی دیدم که آویخته بودند در من و در میان‌شان یکی بود که دورنگ بود و پیسه بود و بر من سخت‌تر می‌گرفت. می‌پندارم آن‌که از این قوم قتل من بر دست او می‌رود، مردی باشد پیسه.
و گفت:
-آن‌گاه نیایم محمد را دیدم در میان جماعتی از یاران که مرا گفت: پسرم، تو شهید آل محمدی و اهل آسمان‌ها و ملکوت را به تو مژده داده‌اند. امشب افطار نزد من خواهی بود. بشتاب و درنگ مکن که اجل از آسمان آمده است تا خون تو را در شیشه‌ای سبز کند.
پس گفت:
- این است آنچه دیدم. مانا که کار رفته است و گاه کوچ از این دنیا رسیده است.
...
پس یاران را گفت آن هیزم‌ها و نی‌ها که در خندق‌ها گرد آورده‌اند آتش زنند تا کوفیان را جز از پیش‌رو بر آنان دسترس نباشد.
و از یاران تنی چند در میان خیمه‌ها بباشند، تا کسی بر آنها حمله نیارد.
...
چون نماز صبح گزاردند، یاران را خواند تا بسیج جنگ کنند و لشکرش سی و دو تن سوار بود و چهل تن پیاده. پس زهیر بن قین را به جانب راست جای داد و حبیب بن مظاهر را به جانب چپ و خود در میانه ایستاد و رایت بر دست عباس سپرد.
پس روی در یاران کرد و گفت:
- خدای اجازت داده است تا کشته آیید. پس شکیب پیشه کنید.
و گفت:
- ای بندگان خدا، از خدا اندیشه کنید و از دنیا برکنار باشید که دنیا اگر از برای کس ماندنی بود و کس در آن ماندنی بود، پیغامبران شایسته‌تر بودند به ماندن. خدای دنیا را آزمون‌گاهی ساخته است و اهل دنیا را گذشتنی. نُوَش کهنه می‌گردد و نعمتش پراکنده و شهدِ شادمانی‌اش تلخ. منزلش یکروزه است و سرایش دل‌کندنی. توشه برگیرید، توشه، که بهترین توشه پرهیزگاری است و پرهیز کنید، باشد که برَهید.

امید مهدی‌نژاد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها