در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
یک چمدان پر از دلار که از قرار یک نفر آن را برداشته و همین باعث شده مهندس حسابی عصبانی شود و به دنبال کسی بگردد که این چمدان را بلند کرده است. متهم ردیف اول هم شهاب است که همیشه چمدانهای دلار را به او میداد و بعد از مدتی هم آن را پس میگرفت. در این مدت هم اجاره چمدان را پرداخت میکرد که در کارخانه بازیافت زبالهها لا به لای زبالهها پنهان میشد. در این چمدان سه میلیون دلار بود که با نرخ ارز امروز 36 میلیارد و 600 میلیون تومان میشود که پول کمی هم نیست، پس طبیعی است هر فردی برای چنین پولی دست و پا بزند، چون میتوان با این پول یک زندگی راحت را تا پایان عمر داشت. بنابراین هر فردی میتواند وسوسه شود که چمدانهای دلار را از آن خودش کند. ما در این پرونده به مظنونین پرداختهایم؛ مظنونینی که هر کدام میتوانند دلایل خود را برای برداشتن این پولهای کثیف داشته باشند.
مهندس عجیب و غریب
به او میگویند مهندس (احسان امانی) و همه از او حساب میبرند. برای خودش برووبیایی دارد. وقتی او را میبینیم به یاد پدرخوانده فیلمهای مافیایی میافتیم که داخل خودرو مینشینند و دستوراتشان را نوچهها اجرا میکنند. حتی حاضر هستند هر فردی را به هر شکلی شکنجه بدهند تا از دهانش حرف بکشند بیرون. مهندس سریال بوی باران هم دست کمی از این پدرخواندهها ندارد و همه او را به رئیسی قبول دارند. البته این مهندس مشکوک هم میزند و کارهایش عجیب و غریب است. با اینکه بیست و اندی قسمت از سریال گذشته، اما هنوز هم شغل مهندس مشخص نیست و اینکه در چه کاری مشغول است که با دلار سر وکار دارد! معلوم نیست چه خلافی دارد که پولشویی میکند؟ به هر حال مهندس ، چمدان دلارهایش را به شهاب داده و حالا شاکی است از اینکه دلارها کجاست؟ و چرا خبری از چمدان دلارهایش نیست، اما میتواند خودش هم جزو مظنونین باشد، شاید در ظاهر این طور نشان میدهد که از دلارها بیخبر است، اما خودش دلارها را برداشته است!
کارگری که دست کج دارد!
وقتی ظاهرش را نگاه میکنید، دلتان برایش میسوزد، چون در کارخانه بازیافت زباله کار میکند. به خاطر کار زیاد پا درد شدید هم دارد. او کسی نیست جز فریبا (آزیتا ترکاشوند)! البته همه این موارد به ظاهر ختم میشود، کافی است چند دقیقهای با او همکلام شوید، آن وقت است که متوجه روحیه خشن و کینهای او میشوید. کینهای از جنس شتریاش! او همیشه معترض است. البته در قصه نشان داده میشود که او چه دردهایی را تحمل کرده و شوهرش دخترش را به زور گرفته و اجازه نمیدهد او را ببیند. گرچه مخاطب با دیدن داستان زندگی فریبا دلش برایش میسوزد، اما او کارهایی میکند که ناخودآگاه ذهن مخاطب به سمت او میرود که شاید او چمدان دلارها را برداشته و نمیخواهد صدایش را در بیاورد. دلیل شک بیننده به او این است که فریبا برای اینکه ترانه را در کارخانه به دردسر بیندازد یکی از کیسه زبالهها را بر میدارد و در کمدش پنهان میکند و بعد از اینکه ترانه در کمدش را باز میکند میبیند که بله خانم دستش کج است و خیلی چیزهای دیگر از آن کارخانه بلند کرده است!
دختر مافیا!
نامش مرجان است و دختر رئیس (شهرزاد کمالزاده). او هم دست کمی از پدرش ندارد، غد است و مقتدر و البته بسیار عجیب و غریب! گرچه در ظاهر نشان میدهد قلب رئوفی دارد و حواسش به شهاب است تا بیشتر از این پدرش او را به خاطر گم شدن چمدان دلار گوشمالی ندهد، حتی در صحنهای او را با صورت کبود دیدیم که پدرش به خاطر دفاعش از شهاب این بلا را سرش آورده، اما از سوی دیگر در یکی از صحنهها مرجان را میبینیم که به پدرش میگوید باید شهاب گوشمالی شود. جالب است در پاسخ به پدرش که فکر میکرد مرجان از شهاب خوشش میآید، میگوید: به هر حال شهاب عبرت است و متهم ردیف اول! بنابراین حتی اگر چمدان را هم برنداشته باشد، باز هم باید گوشمالی داده شود تا درس عبرت بقیه شود! البته او دستی هم در قتل دارد و وقتی متوجه میشود پزشکی که به دروغ، مرگ فرشته را تایید کرده ترسیده، سریع به نوچههایش میگوید او را سر به نیست کنند. بنابراین او هم میتواند چمدان را برداشته باشد.
یک آدم سمج
کافی است متوجه شود کسی پول و پلهای دارد، آن وقت است که مثل کنه به او میچسبد و حاضر نیست او را رها کند. به هر حال در زندگیاش سختیهای زیادی کشیده، اما نتوانسته با مشکلاتش کنار بیاید، به همین دلیل به زمین و آسمان بد گمان است و به دنبال راه فرار که از این بدبختی و فلاکت خودش را نجات بدهد. معلوم نیست که قبل از مرگ فرشته چه سر و سری با او داشته است. البته او کسی نیست جز داود (وحید نفر). داود شوهر خواهر فرشته است، اما رفتارهای مشکوک او در قصه ناخودآگاه شک را به دل بیننده میاندازد که شاید او از چمدان دلارها با خبر و دستش با فرشته در یک کاسه است و دیگران را بازی میدهند تا بعد از اینکه آبها از آسیاب افتاد چمدان را رو کنند. ضمن اینکه داود در این مدت مرتب از سیمین و خانم جان هم پولهای زیادی گرفته به خاطر اینکه فامیل فرشته است و آنها هم برای این که او را دست به سر کنند حاضر میشوند پول بدهند.
پسر معتاد و علاف
نامش شهاب (محمدرضا هاشمی) است. یک پسر علاف و پولدار که پدرش کارخانه بازیافت زباله را به او سپرده تا شهاب آنجا را مدیریت کند و نانآور کارگرانی باشد که در این کارخانه زحمت میکشند.
اما سیاوش و سیمین که والدین شهاب هستند، بیخبرند از این که شهاب در تمام این سالها مواد مخدر مصرف میکرد. تا اینکه بعد از شب عروسی متوجه میشوند او معتاد است و اعتیاد سنگینی هم دارد. شهاب دردانه خانواده است، اما از آنجا که پدر و مادرش سالها طلاق عاطفی گرفتهاند، او هم از این آسیب بینصیب نمانده و همین ماجراها باعث شده که او هم یک فرد علاف باشد و خودش را با اعتیاد سرگرم کند. در ادامه شهاب برای اینکه جای چمدان دلارها را بداند، مجبور میشود تن به خواسته فرشته بدهد و با او ازدواج کند. او هم یکی از مظنونینی است که ممکن است چمدان دلار را برداشته باشد و تا امروز برای بقیه فیلم بازی کرده و خودش را به موشمردگی زده باشد.
یک نوچه موذی
آرمان (سعید رضایی) همه جا کنار شهاب بوده و به قول معروف نوچه تمام عیار شهاب است که هر زمان که او بخواهد در آنجا حاضر میشود. البته او در ظاهر نوچه است و کارهای شهاب را انجام میدهد، اما این ظاهر امر است، چون یک خانه لوکس در منطقه بالای شهر دارد و معلوم نیست این خانه را از کجا آورده است، چون از کودکی زندگیاش سر و سامان درستی نداشته است، اما چطور و از کجا صاحب این خانه شده است، مشکوک میزند! از سوی دیگر او شخصیتی موذی دارد و مرتب شهاب را با خانوادهاش در میاندازد. همچنین او شخصیت منفی کارخانه است و مرتب با کارگران بد رفتاری میکند. او هم میتواند یکی از مظنونینی باشد که چمدان دلارها را برداشته باشد. خانه بزرگ و لوکس که معلوم نیست از کجا آمده، شک را به دل مخاطب میاندازد که این توانمندی را دارد که دلارها را بالا بکشد، اما در ظاهر نشان میدهد که نوچه وفاداری برای شهاب است و همین رفتارهای او برای مخاطب علامت سؤال را شکل میدهد.
عروس مجهول!
فرشته (ساناز سعیدی)، همان عروس قصه سریال بوی باران است. گرچه در شب عروسی نشان داده شد که او در شب عروسیاش با همان لباس عروس در آتش سوخت، اما با پیشرفت قصه مخاطب با جسد او در یک باغ روبهرو میشود که نشان میدهد صحنهسازی بوده و در واقع فرشته نمرده بود، بلکه او را کشتهاند. همین مرگ مشکوک و صحنهسازیهای اولیه نشان میدهد که بعید هم نیست فرشته دستی بر آتش داشته باشد.
البته در شروع قصه او به شهاب گفته بود که چمدان دستش است و شب عروسی جای چمدان را لو میدهد، اما بعد از اینکه در گوش شهاب حرفی در این باره زد در آتش سوخت. مخاطب تا اینجای قصه فکر میکرد با مرگ فرشته چمدان هم پیدا میشود، اما او به شهاب رو دست زده بود و جای واقعی را نگفته بود. مرگ مشکوک و دوباره فرشته در آن باغ باز هم شاخکهای مخاطب را تیز میکند که واقعا فرشته قبل از مرگش چمدان دلارها را برداشته یا نه؟!
فاطمه عودباشی
رسانه
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد