گفت‌وگو با مسعود بهبهانی‌نیا نویسنده فیلمنامه سریال‌های خاک سرخ و کیمیا به بهانه آزادی خرمشهر

خرمشهر همچنان در حال مقاومت است

شنوندگان عزیز توجه فرمایید ... خونین‌شهر، شهر خون آزاد شد... بعدازظهر سوم خرداد سال 61 صدای محمود کریمی که از رادیو پخش می‌شد در همه کشور پیچید، خرمشهر آزاد شد... همان شهری که آبان سال 59 از هجوم سربازان صدام غافلگیر شد، اما مردمش دست‌خالی و فقط با عشق به شهرشان روزهای زیادی مقابل سربازان عراقی مقاومت کردند و تبدیل شدند به نماد مقاومت ایران. خرمشهر بعد از 578 روز اسارت در دست عراقی‌ها سوم خرداد 61 آزاد شد و آزاد ماند. مسجد خرمشهر تبدیل شد به نماد مقاومت این شهر. چند فیلم و سریال هم درباره آن ساخته شد که تعدادشان از انگشتان دست کمتر است. خرمشهر آزاد شد و سوم خرداد 61 در ذهن دهه شصتی‌ها ثبت شد، اما بعد از آن هیچ همتی نبود تا نمادی هر‌چند کوچک از مقاومت و آزادسازی خرمشهر بسازد و نصب کند در چند گوشه کشور تا نسل‌های آینده خرمشهر را یادشان بماند، تا مقاومت و آزادی یادشان بماند. نسل بعد از دهه 60، سوم خرداد را فقط در روز سوم خرداد به‌یاد می‌آورند بدون جزئیات. یک نمای کلی که خیلی زود محو می‌شود. از خرمشهر با آن عظمت فقط شهری دورافتاده در جنوب خوزستان به جای مانده که بعد از جنگ همیشه درگیر نبود آب و آبادانی بوده است. برای من سوم خرداد 61 روزی است که وسط درس و مشق زنگ مدرسه به ناگاه به صدا درآمد و ما جمع شدیم توی حیاط مدرسه و مارش پخش شد و صدای محمود کریمی: توجه فرمایید... خونین‌شهر آزاد شد... یادم هست توی صف بودیم که رگباری شدید باریدن گرفت، صدای گریه خوشحالی مدیر مدرسه از بلندگو پخش شد و من رگبار را یادم هست و آزادی خرمشهر را و یادم هست که پسر همسایه‌مان؛ محمد سیدآبادی اولین شهید جنگ نیشابور بود و شاید نزدیک خرمشهر در پست دیده‌بانی بود که تیری آمد و قلبش را سوراخ کرد... . با مسعود بهبهانی‌نیا، نویسنده سریال خاک سرخ که اصالتا خرمشهری است هم‌صحبت شدم درباره این شهر، مردمش، مقاومتش و آزادی‌اش.
کد خبر: ۱۲۰۸۱۱۴

از حمله به خرمشهر و مقاومت مردم این شهر چه چیزهایی در حافظه دارید؟
آن زمان مردم خرمشهر باورشان نمی‌شد که سربازان صدام واقعا به شهر یورش بیاورند و آن را تصرف کنند، تصورشان این بود که مثل گذشته صدام کری‌خوانی می‌کند و جرات حمله ندارد. مردم به زندگی ‌روزانه‌شان ادامه دادند تا گلوله‌ها به شهر رسید و خرمشهر کم‌کم چهره جنگی گرفت. آن زمان مسأله ماندن یا رفتن از شهر طرح شد و همان دوره مردم خرمشهر به این فکر می‌کردند که آیا بقیه مردم کشور باورشان می‌شود که صدام دستور حمله به خرمشهر را صادر کرده است. آن روزها بهت همه مردم را فراگرفته بود. خرمشهر پیشانی ایران در جنوب کشور بود و حالا مورد حمله قرار گرفته بود، اما گویا آنانی که دور از خرمشهر بودند این حمله را باور نمی‌کردند، اما مردم خرمشهر از دانش‌آموزان گرفته تا کسبه و دیگر مردم آماده دفاع از شهرشان شدند. خرمشهری‌هایی که از شهر رفته بودند، برگشتند و از شهرهای اطراف هم برای کمک آمدند. همین ناباوری که در خرمشهر دیده می‌شد در عراقی‌ها هم دیده می‌شد که چه‌طور یک شهر می‌تواند اینقدر بی‌دفاع و بی‌پناه باشد ! همین باور آنها را مردد کرده بود که بی‌محابا به شهر نزدیک شوند و فکر می‌کردند در تله خواهند افتاد. مقاومت خرمشهر برای من که تابلوهای زیبایی از شهر زادگاهم در ذهن داشتم جور دیگری بود. در تهران بودم که شنیدم به خرمشهر حمله شده، به خرمشهر رفتم، اما بعد مجبور شدیم به آبادان و اهواز برویم.
به نظرم مقاومت مردم خرمشهر آنقدر بزرگ و سقوطش آن‌قدر تلخ و غیر قابل باور بود که از آزادی‌اش آن‌قدر خوشحال شدیم و امام‌(ره) گفتند: خرمشهر را خدا آزاد کرد...
خرمشهر هم قبل انقلاب و هم بعد از پیروزی انقلاب شهر مهمی بود؛ شهری با استراتژی متفاوت، بندری خوش آب و هوا با اقتصاد پر رونق که به ونیز ایران شهرت داشت، گروه‌های سیاسی خاصی در این شهر فعال بودند، مردم با غیرت و غنی داشت. حماقت صدام باعث شد طی چند روز این شهر با این عظمت درگیر جنگ شود.خرمشهر آنقدر خوب بود که مردم دلشان نمی‌آمد آن را رها کنند، وقتی هم بعد از روزها مقاومت سقوط کرد، همه حسرت به دل ماندیم و از غرب کارون کم‌کم به شرق رود رانده شدیم. در این عقبگردها بود که خرمشهری‌هایی که از شهر دفاع می‌کردند قول و قرار گذاشتند که شهرشان را پس بگیرند که با همت عالی خرمشهر را آزاد کردند.البته برای بازپس گیری خرمشهر همه مردم ایران با مردم این شهر همراه شدند. روزهای اول جنگ از مردمی که مجبور شده بودند خرمشهر را ترک کرده و مثلا به شیراز و اصفهان بروند، می‌پرسیدند چرا شهرتان را ترک کرده و مقاومت نکردید! آن زمان مردم ایران هنوز تصوری واقعی از جنگ نداشتند و نمی‌دانستند که هجوم سربازان عراقی با همه تجهیزات نظامی به یک شهر بی‌دفاع یعنی چی.
در سریال‌های خاک سرخ و کیمیا زن‌ها قهرمان‌های قصه هستند و در وسط میدان جنگ خرمشهر حضور دارند، توجه شما به زنان در مقاومت خرمشهر نشانه چیست؟
نقش زن در زندگی، جامعه، تاریخ و... بسیار مهم است، اما به نظرم همیشه مغفول مانده است. زنان در مقاومت خرمشهر نقش مهمی داشتند هم مستقیم و هم غیرمستقیم.باید درباره زنان خرمشهر نوشته شود، فیلم ساخته شود تا نسل‌های آینده بدانند که زنان خرمشهر چگونه کنار مردان ماندند و مقاومت و حمایت کردند. از طرفی داستان و فیلمنامه به شخصیت‌های متفاوت و قدرتمند نیاز دارد که به باور من زنان همیشه این قدرت را دارند که باعث پیشرفت خوب داستان شوند. در خاک سرخ زنان متفاوت و قدرتمندی داشتیم از لیالی (مهتاب کرامتی) بگیر تا لیلا (لاله اسکندری)، لعیا (بهناز جعفری) و زنده‌یاد هما روستا و... در سریال کیمیا هم زنان وسط معرکه بودند و مبارزه می‌کردند. هر دوی این آثار ادای دینی بود به زنان خرمشهر در دوره مقاومت این شهر. زنان در ظاهر ظریف هستند و شکننده و رودرویی آنها با مقوله جنگ که کشنده و زمخت است، تصویر و روایت بی‌نظیری را شکل می‌دهد.
خرمشهر هنوز هم در حال مقاومت است، سیل اخیر و درگیر شدن مردم خوزستان و بخش‌هایی از خرمشهر نشان داد مردم این شهر هنوز هم بی‌دفاعند...
بله‌! مردم خرمشهر بسیار صبورند، اهل مدارا و تعاملند و شرایط را درک می‌کنند، اما واقعا مظلوم بوده و هستند. همه شهرها بعد از جنگ رشد نسبی داشته‌اند اما خرمشهر همچنان درگیر نگاه‌های تنگ‌نظرانه سیاسی است و انگار هیچ دولتی تصمیم ندارد قدمی برای پیشرفت این شهر بردارد. تصور این است که آدم‌های موثر خرمشهر مهاجرت کرده‌اند و روستاییان به شهر آمده و ساکن شهر شده‌اند و جایی برای توسعه و پیشرفت شهر دیگر وجود ندارد. مردم خرمشهر هنوز هم باغیرت و همت ذاتی در این شهر زندگی می‌کنند. همتی که هر چه درباره آن بگوییم کم است، همچنان‌که از هر چه بی‌توجهی مسؤولان به خرمشهر بگوییم باز هم کم گفته‌ایم. هیچ غیرت و همتی وجود ندارد که این شهر که در گوشه ایران است و روزی پیشانی ایران بوده، دوباره دیده شده و به آن توجه شود.

طاهره آشیانی
روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها