«خصلت‌شناسی سیاسی و اجتماعی دکتر محمد مصدق» در گفت و شنود با مرحوم حسین شاه‌حسینی

تا لحظه سقوط به آمریکا خوشبین بود

روزهایی که بر ما گذشت، مصادف با زادروز دکتر محمد مصدق بود. فرزندان و بسیاری از نوادگان او روی از جهان برگرفته‌اند و آنها که هستند نیز روی خوشی به مصاحبه نشان نمی‌دهند. ذهن نگارنده به یکباره به سوی گفت و شنودی چرخید که در سالیان پایانی حیات زنده‌یاد حسین شاه‌حسینی با وی انجام داده بود. هنگام انجام این مصاحبه، خود نیز باور نمی‌کردم که شاه‌حسینی پس از سال‌ها، با چنین صراحتی به بازگویی نقدهای خود بر رفتار سیاسی دکتر مصدق بپردازد. انتشار این گفت‌وگو را در این موسم بهنگام یافتم. امید آن‌که تاریخ‌پژوهان و علاقه‌مندان را مفید آید.
کد خبر: ۱۲۰۷۷۱۲

سال‌ها از نهضت ملی نفت و پیامدهای مثبت و منفی آن می‌گذرد. هم از این روی بهتر می‌توان چشم‌انداز وسیع تاریخ، عملکرد شخصیت‌های مؤثر در نهضت ملی از جمله دکتر مصدق را به قضاوت نشست و برای امروز از آن درس‌های عبرت‌آموز گرفت. جنابعالی همواره به عنوان یکی از علاقه‌مندان به دوران نهضت ملی و شخص دکتر مصدق شناخته شده‌اید. اکنون که از این منظر تاریخی به وقایع آن دوران نگاه می‌کنید، کدام نقطه‌ضعف‌ها را علت شکست نهضت ملی می‌دانید و آیا عملکرد دکتر مصدق مورد نقد شما است؟
عملکرد دکتر مصدق هم مثل هر شخصیت تاریخی دیگری، شایسته نقد منصفانه است. بنده به‌رغم جانبداری از دکتر مصدق، هرگز او را مبرّای از نقد ندانسته‌ام و حتی در همان دوران هم به بسیاری از رویکردها نقد داشتم و هنوز هم دارم. از نظر من دکتر مصدق هر چه در سیاست خارجی موفق عمل کرد، در سیاست داخلی دقت‌های لازم را به خرج نداد و با اعتماد به برخی افراد که صلاحیت آنها مورد تشکیک بود، آسیب‌های جدی به سیاست داخلی زد!
مثلا چه کسانی؟
مثلا آدمی مثل متین‌دفتری که با این‌که دامادش بود، اما ظاهرا دکتر مصدق از او شناخت کافی نداشته و با چنان سابقه مشکوکی، به او اعتماد می‌کند. وقتی هم که به او انتقاد می‌کنند، پاسخ پیش‌پاافتاده‌ای می‌دهد که: عیال اعتراض خواهد کرد اگر به او توجه نکنم! بدیهی است که دکتر مصدق در چنین مسائلی، قطعا اشتباه می‌کرد و پیامدهایش هم گریبان نهضت ملی و مردم را گرفت.
علت مشورت‌ناپذیری دکتر مصدق را نگفتید...
مهم‌ترین علتش این بود که آدم‌های اطراف او از جمله امیر تیمور، مفتاح، زاهدی، امینی و... امتحان خودشان را پس داده بودند و به درد این کار نمی‌خوردند. آنهایی که کاربلد بودند و در مسائل اجرایی سوابقی داشتند، وابسته بودند و خیال هم نداشتند از وابستگی دست بکشند. آنهایی هم که وابسته نبودند، در حد و اندازه دکتر مصدق نبودند که بتواند با آنها مشورت کند.
تقریبا به اکثریت فعالان سیاسی مشکوک بود؟
بله، در عرصه سیاست به همه شک داشت! این شک هم بعد از قضیه وزیرخارجه‌اش مفتاح، شدیدتر هم شد، به همین دلیل هم دکتر فاطمی ۳۵ ساله را وزیرخارجه کرد که صدای همه درآمد، چون کل سابقه سیاسی او چند سال اداره روزنامه باختر امروز بود در حالی که وزارت خارجه به یک آدم کارکشته و سیاستمدار و باسابقه نیاز دارد.
واقعا دلیلی هم برای این همه بی‌اعتمادی وجود داشت یا ناشی از روحیه و طرز تفکر خود دکتر مصدق بود؟
اشاره کردم که دلایل و شواهد فراوانی وجود داشتند. مثلا همان کریم‌آبادی‌ای که روزگاری حاضر بود جانش را هم برای دکتر مصدق بدهد، در پنج شش شماره روزنامه‌اش هر چه دلش خواست علیه دکتر مصدق نوشت! لغو انتخابات گلپایگان و خوانسار هم بهترین بهانه او برای حمله به دکتر مصدق بود.
آیا بی‌اعتمادی دکتر مصدق نسبت به اعضای فراکسیون نهضت ملی، مطلق بود یا کسانی هم استثنا بودند؟
در بین تمام آنها به دکتر صدیقی اعتماد داشت و می‌گفت: او چون بازیگری سیاسی نمی‌کند، با او می‌شود کار کرد. کشاورز صدر به دکتر مصدق گفته بود که: دکتر اللهیار صالح هم خوب است و به درد می‌خورد، فقط یک اشکال دارد، آن هم جایی که لازم هست محکم نمی‌ایستد! درست هم می‌گفت. صالح محافظه‌کار بود. یک بار در جریان یک تحصن، صدیقی به شاه حمله کرد که: «این دوستان ما به این دلیل جان خودشان را به خطر انداخته‌اند که بگویند شاه و مملکت در خطر هستند، به اعلیحضرت بگویید نظر اینهایی را که تحصن کردند تأمین کند تا اینها دست از تحصن بردارند». خیلی شجاعانه حرفش را زد. من رفتم به منزل صالح و او گفت: «صدیقی که این‌طور حرف زد، تنم لرزید!» ولی دکتر صدیقی باکی نداشت و حرفش را می‌زد.
این حال و روز اطرافیان دکتر مصدق بود، اما عملکرد خود او هم خالی از اشکال نبود و اشتباهات بزرگی را مرتکب شد. از جمله این‌که خودش قبل از نمایندگی مجلس با واگذاری اختیارات قانون‌گذاری مجلس به یکی از دولت‌ها مخالفت کرد، اما خودش عینا همین کار را آن هم دوبار انجام داد. این کار چه توجیهی دارد؟
بله، قانون اساسی می‌گوید که مشروطیت جزئا و کلا تعطیل‌بردار نیست، اما او یک دوره اختیارات شش ماهه گرفت، یک دوره یک ساله. علتش این بود که دکتر مصدق به انتخابات اعتقاد داشت، ولی شاه در برابر همه انتخابات‌ها مانع ایجاد می‌کرد و چیزهای عجیب و غریبی اتفاق می‌افتاد. مثلا امام جمعه تهران می‌شد وکیل مهابادی که مردم آن اکثرا اهل سنت هستند! نیروهای امنیتی تحت امر شاه لیست‌های انتخاباتی را می‌داد به دولت، یعنی که اینها باید بروند مجلس!
همه مواردی که اشاره کردید مربوط می‌شود به قبل از مجلس هفدهم. انتخابات این مجلس را که خود دکتر مصدق برگزار کرد. پس دیگر چرا اختیارات یک ساله را خواست؟
مجلس هفدهم را هم خود دکتر مصدق درست نکرد، چون نیروهای نظامی را دراختیار نداشت و دید که با این مجلس هم نمی‌شود کار کرد و باید اختیارات را بگیرد و بعد هم مجلس را منحل کرد.
مگر انتخابات جاهایی را که تحت نفوذش نبودند ، تعطیل نکرد؟
چرا، ولی باز اکثریت دست طرف مقابل بود!
پس چرا دولت مصدق آن‌قدر راحت ساقط شد؟ کسی که تا این حد پایگاه مردمی دارد که نباید دولتش در عرض ۲۴ ساعت ساقط شود؟
انگلستان از مصدق ضربه شدیدی خورده بود. تأثیرات نهضت ملی ایران حتی به کشورهای دیگر هم سرایت کرده بود و مهار کار داشت در همه جا از دست استعمار در می‌رفت. بدیهی است دستگاه‌های اطلاعاتی امنیتی انگلیس بیکار نمی‌نشستند. چرا؟ چون نهضتی شروع شده بود که دنیا را علیه ابرقدرت آن زمان تحریک کرد و موجب تضعیف سیاست استعماری انگلستان در منطقه شده بود. در همان دوره بود که از الجزایر و جاهای دیگر ندای ملی شدن نفت بلند شد. در مصر هم کانال سوئز ملی شد.
همه این حرف‌ها قبول، اما آیا شما قبول ندارید دکتر مصدق با انحلال مجلس، عملا اختیارت خود را به دست شاه داد و او هم در غیاب مجلس توانست راحت دکتر مصدق را کنار بگذارد؟
دکتر مصدق تصورش را هم نمی‌کرد شاه در اوج ضعف و انزوا، بتواند علیه او کودتا کند. شاه آن روزها مدام در حال فرار بود. منتهی انگلیسی‌ها برنامه خوب و دقیقی را برای شاه تنظیم کردند و او هم دقیق همان برنامه را اجرا کرد. برنامه این بود دکتر مصدق باید حتما ساقط شود. یکی دو بار هم در ۳۰ تیر و ۹ اسفند این کار را کردند که با حمایت مردم خنثی شد، اما در کودتای ۲۸ مرداد بالاخره حکومت دکتر مصدق ساقط شد.
به نظرم باز هم استدلال شما قانع‌کننده نیست. دکتر مصدق حقوقدان بود و خیلی خوب می‌دانست واگذار کردن اختیارات به شاه و انحلال مجلس چه پیامدهایی می‌تواند داشته باشد. دکتر سنجابی به او هشدار داده بود با این کار شما، شاه شما را کنار می‌گذارد. همین‌طور دکتر صدیقی، اما دکتر مصدق گفته بود شاه از این جرات‌ها ندارد!...
دکتر مصدق برای این حرفش دلیل داشت. او فکر می‌کرد آمریکایی‌ها حمایتش خواهند کرد، ولی در لحظه آخر حمایت نکردند!
یعنی دکتر مصدق نمی‌دانست حکومت نوپای آمریکا، استعمار انگلیس را کنار نمی‌گذارد تا ایران را تحویل بگیرد؟ مگر خود دکتر مصدق در سفری که به آمریکا رفت اعتمادش را به آنها از دست نداد و نگفت خوب است بالای سر در وزارت خارجه آمریکا بنویسند اینجا کنسولگری انگلیس است؟ با این احوال می‌گویید تا ۲۸ مرداد هنوز منتظر بود آمریکایی‌ها کمکش کنند؟
به حرف‌های نمایندگان آمریکا در ایران، از جمله هندرسون اعتماد کرد. هندرسون برای مذاکره درباره نفت، پیش دکتر مصدق رفته و گفته بود کافی است فلان قسمت از قرارداد را بپذیرید تا کار تمام شود! ولی دکتر مصدق زیربار نرفت و آمریکایی‌ها هم نقشه کودتا را اجرا کردند. دکتر مصدق اگر قبول می‌کرد که آمریکایی‌ها در لایحه نفت سهم داشته باشند، پایگاه مردمی خود را از دست می‌داد و حزب توده و چپی‌ها هم که مترصد فرصت بودند، پدرش را درمی‌آوردند. آمریکا وقتی دید مصدق اهل دادن حق و حساب نیست، با یک برنامه از پیش تعیین شده طرح کودتا را اجرا کرد. سقوط دکتر مصدق یک برنامه استعماری است که توسط انگلیس و آمریکا اجرا شد.
ولی زمینه‌های داخلی را دکتر مصدق با اشتباهاتش فراهم کرد...
به هر حال آمریکایی‌ها قرار بود تا آخر پای کار بایستند، اما آخر کار دبه درآوردند و باج‌خواهی کردند! البته خیلی‌ها از جمله دکتر اللهیار صالح از همان ابتدا معتقد بود آمریکایی‌ها تا آخر خط از ما حمایت نمی‌کنند و آن وقت کلاه ما پس معرکه است. دکتر صالح با آمریکایی‌ها زندگی کرده بود و آنها را خیلی خوب می‌شناخت، اما دکتر مصدق تا لحظه آخر و حتی وقتی که حکومتش هم ساقط شده بود، به آنها خوشبین بود!
در این مورد مدرکی هم دارید؟
بله، دکتر صدیقی یک بار درددل می‌کرد که رفتم زندان به دیدار دکتر مصدق و او در آنجا هم نمی‌خواست دست از خوشبینی به آمریکایی‌ها بردارد و می‌گفت آنها به من انجیل دادند که روی تعهد خود خواهیم ایستاد، بدون این‌که توقع خاصی داشته باشیم!
به نظر شما این همه ساده‌انگاری از یک سیاستمدار کهنه‌کار قابل قبول است؟
به هر حال دکتر مصدق گرفتار آمریکایی‌ها شد. آنها قول داده بودند توقعی نداشته باشند و وقتی لایحه نفت به مجلس رفت و تصویب شد، نفت را به قیمت عادلانه از ایران بخرند، اما وسط راه بریدند و کار به کودتا کشید.
عده‌ای می‌گویند دکتر مصدق عملا از نیمه‌شب ۲۵ مرداد -که شاه حکم عزلش را توسط زاهدی برایش فرستاد- نخست‌وزیر نبود، پس نمی‌شود گفت کودتا برای ساقط کردن حکومت او بوده است. دیدگاه شما در این باره چیست؟
شاه حکم عزلش را داده بود، ولی دکتر مصدق قبول نداشت. می‌گفت: اعلیحضرت در روز هم می‌توانست این حکم را بدهد!
مگر حکمی را در شب صادر کنند، جنبه قانونی ندارد؟
چرا، ولی مقصود شاه این بود جامعه خبردار نشود. این‌که نصف شب توسط یک نیروی نظامی حکم عزل را بفرستند، برای دکتر مصدق قابل قبول نبود. می‌گفت من که همان روز می‌خواستم پیش شاه بروم، می‌توانست حکم را همان موقع به دستم بدهد! نحوه ارسال حکم او را به شک انداخته بود و می‌گفت اگر شاه جرات دارد او را برکنار کند، باید در روز و طبق تشریفات رسمی این کار را انجام بدهد!
پس چرا دکتر مصدق تا دو سه روز دم این قضیه را درنیاورد؟ اگر به مردم می‌گفت که شاه در ساعت ۲ بعد از نصف شب حکم را فرستاده که مردم بهتر متوجه توطئه می‌شدند...
فردا صبح آمد و حکم را در هیات دولت به وزرا نشان داد، اما کسی باور نمی‌کرد. تا وقتی که شاه در بغداد شروع کرد به بلندپروازی و جامعه از حکم عزل دکتر مصدق خبردار شد. بیشترش هم کار دکتر فاطمی بود.
به هر حال تا وقتی دکتر فاطمی در میدان بهارستان در جمع مردم به شاه حمله کرد، قضیه این حکم همچنان مخفی بود.
به نظر شما عناصر این اتفاق با هم جور درمی‌آیند؟ یک حکومت مردمی قبل از هر چیزی موظف نیست مردم را در جریان امور، آن هم امر به این مهمی قرار بدهد؟ معنی این مخفیکاری‌ها چیست؟
به هر حال دربار می‌خواست مصدق برود، اما خودش تا لحظه آخر ایستاد و حتی در دادگاه هم گفت من نخست‌وزیر هستم! معلوم بود که حکم را قبول ندارد و آن را غیرقانونی می‌داند. بعد هم که کلا مسائل خیلی پیچیده شد و آمریکایی‌ها در ایران همه‌کاره شدند، طوری که موضوع برای انگلیسی‌ها برعکس شد و حالا آنها بودند که تلاش می‌کردند با آمریکایی‌ها همکار بشوند، در حالی که قبلا همه کارها در دست انگلیسی‌ها بود. بعد از ۲۸ مرداد، آمریکا سعی کرد تمام دارایی‌های نفتی و غیرنفتی ایران را ببلعد و این ماجرا تا سال ۵۷ ادامه پیدا کرد.
به نظر می‌رسد در این میان سر انگلستان حسابی کلاه رفت!
اگر از نظر مادی هم کلاه نرفته باشد، آبرویش در دنیا رفت، چون بعد از قضیه نهضت ملی، کلا مهابت انگلستان در بسیاری از کشورها فروریخت و بسیاری از کشورها درصدد احقاق حقوق از دست رفته خود برآمدند و با انگلستان درگیر شدند.
در یک نگاه کلی خطایای راهبردی دکتر مصدق درنهضت ملی را چگونه جمع‌بندی می‌کنید؟
اولین اشتباهش این بود که روی اصل و نسب و قوم و قبیله و افراد خانواده بیش از حد تکیه می‌‌کرد، انگار که تافته جدابافته بودند. شاید این تعصب به زمینه‌های خانوادگی و تربیتی او برمی‌گشت. اما عالم سیاست عالم دیگری است و یک مرد سیاسی بیش از آن که با نخبگان و خواص سر و کار داشته باشد، سروکارش با مردم است و بدون حمایت مردمی، هیچ کاری از دستش برنمی‌آید. این مردم کف خیابان و کوچه و بازار هستند که یک حکومت را سر پا نگه می‌دارند و اگر حمایت آنها نباشد، هیچ حکومتی قادر به ادامه بقای خود نیست. این نکته مهمی است که متأسفانه سران نهضت ملی و دکتر مصدق آن را نادیده می‌گرفتند.

پیشنهادی برای مصدق

اگر الان به دوران نهضت ملی بر می‌گشتم، چه پیشنهادی به مصدق می‌دادم؛ من معتقدم دکتر مصدق همان‌طور که در پیروزی‌های اولیه نهضت ملی به نیروهای مردمی تکیه کرد، باید تا آخر همین کار را می‌کرد. باید با اطرافیانش و با بعضی از احزاب رابطه محکم‌تری برقرار می‌کرد. درست است که غیر از حزب توده که دم و دستگاه و تشکیلات گسترده و منسجمی داشت، ما هیچ وقت حزبی به مفهوم دقیق آن نداشته‌ایم و رجال و شخصیت‌های سیاسی هم آن‌قدری که مطلوب دکتر مصدق باشند، نبودند، ولی این‌طور نیست که هیچ کسی نبود که کمکش کند. من خودم با خیلی‌هایشان از نزدیک آشنا بودم. دکتر سنجابی یک فعال قدیمی سیاسی و صاحب دانش و اطلاعات وسیعی بود. دکتر اللهیار صالح هم مرد خوبی بود، البته مجانی به کسی سواری نمی‌داد! مهندس خلیلی رئیس دانشکده فنی و عضو شورای مرکزی جبهه ملی، می‌توانست مشاوره‌های خوبی به دکتر مصدق بدهد. خیلی‌ها بودند که می‌توانستند کمک کنند. نمی‌دانم دکتر مصدق روی چه حسابی با هیچ کدامشان مشورت نمی‌کرد. حتی شنیدم که افرادی پیش دکتر صالح رفتند و به او گفتند چرا در مورد فلان مساله‌ای که در کنگره جبهه ملی مطرح شده، در برابر دکتر مصدق کوتاه نمی‌آیید و گفته بود: «ما کمتر از دکتر مصدق نمی‌فهمیم و او هم به اندازه ما می‌فهمد، پس کوتاه آمدن معنی ندارد!» آدمی نبود که خودش را جلو بیندازد. اگر به بازی‌اش می‌گرفتند، می‌آمد، وگرنه سواری بیخودی به کسی نمی‌داد!

محمدرضا کائینی

تاریخ

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها