در منطقه‌ای روستایی کشاورزی زندگی می‌کرد که مزرعه حاصلخیزی داشت. محصول گندم و جو این کشاورز زبانزد خاص و عام بود و به خاطر استفاده بهینه از ماشین‌آلات کشاورزی و نیز بهره‌گیری از سیستم آبرسانی قطره‌ای که موجب صرفه‌جویی در مصرف آب می‌شد، تقدیرنامه‌هایی از مقامات استانی نیز دریافت کرده بود.
کد خبر: ۱۲۰۲۷۵۱

با این‌حال از سر صبح تا پاسی از شب کار می‌کرد و چراغ تولید را روشن نگاه می‌داشت. شبی روباهی وارد مزرعه مرد کشاورز شد و تعداد زیادی از بوته‌های گندم را لگدمال کرد. فردا صبح که مرد کشاورز برای سرکشی به مزرعه‌اش مراجعه کرد، نخست خوشه‌های لگدمال‌ شده و سپس جای پای روباه را مشاهده کرد و فهمید که روباهی شبانه به مزرعه او آمده است و از آنجا که روی مزرعه‌اش حساس بود، تصمیم گرفت شبانه کمین کند و برای روباه تله بگذارد و او را دستگیر کند و از او انتقام بگیرد. شب‌هنگام، روباه بار دیگر وارد مزرعه مرد کشاورز شد و ناگهان پایش در تله گیر افتاد. مرد کشاورز از کمین بیرون جست و نزدیک روباه رفت. روباه چون مرد کشاورز را دید، گفت: باشد، تو بردی.
مرد کشاورز گفت: تو حرف می‌زنی؟ روباه گفت: مثل بلبل. مرد کشاورز گفت: مگر بلبل حرف می‌زند؟ روباه گفت: حرف توی حرف نیاور. به من بگو با من چه کار خواهی کرد؟
مرد کشاورز گفت: تو خوشه‌های گندم نازنین مرا لگدکوب کردی. می‌خواهم از تو انتقام سختی بگیرم. روباه گفت: چگونه؟ مرد کشاورز گفت: ابتدا در نظر داشتم دمت را آتش بزنم و رهایت کنم، اما دیدم ممکن است تو با دم آتش‌گرفته در مزرعه بدوی و تمام خوشه‌ها را خاکستر کنی و به این‌ترتیب آتش خشم من در خوشه‌های گندم خودم بیفتد و سوژه داستان‌های اینستاگرام شوم. در نتیجه نظر به این‌که مثل بلبل حرف می‌زنی، تصمیم گرفتم تو را در قفس بیندازم و همه را خبر و به مردمی که به تماشای تو می‌آیند بلیت بفروشم. به این ترتیب مرد کشاورز چراغ تولید را خاموش و چراغ مسخره‌بازی را روشن کرد و از کشاورزی به جاذبه‌های توریستی تغییر شغل داد و تا پایان عمر زندگی کرد.

امید مهدی‌نژاد

طنزنویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها