در آخرین روزهای اسفندماه، در یکی از شهرهای نواحی مرکزی دوردست برف سنگینی بارید. شاخه‌های درختان در زیر بار برف سنگین شکستند و روی سر و کله رهگذران افتادند. پشت‌بام خانه‌ها سفیدپوش شد و برف‌پاروکن‌ها پارو‌به‌دوش از کوچه‌ها گذشتند و با سر دادن عبارت «برف پارو می‌کنیم» شادی و نشاط را در کوچه و خیابان به ارمغان آوردند. بر اثر شدت بارش برف سقف یک مرغداری پایین آمد و 12 هزار مرغ تخمگذار تلف شدند.
کد خبر: ۱۱۹۷۰۶۶

ماشین‌های برف‌روب به حرکت درآمدند و برای سهولت تردد ماشین‌ها، خیابان‌ها را از برف روبیدند. مادر و دختری که برای تماشای منظره برفی به پارک مرکزی شهر رفته بودند، در کنار زمین بازی بچه‌ها که کاملا سفیدپوش بودند، ایستادند. دخترک به مادرش گفت: «مادر، چه منظره زیبایی است. گویی شهر یک لباس سفید پوشیده است.»
مادر گفت: «آری دخترم. اما فردا همین لباس سفید به لباسی سیاه و خاکستری مبدل خواهد شد.»
دخترک گفت: «بیا یک آدم‌برفی بسازیم.»
مادر گفت: «آه دخترم، آدم‌برفی دیری نمی‌پاید که آب می‌شود، اگر می‌توانی بیا آدمی بسازیم که برفی نباشد.»
دخترک گفت: «مادر من، صد بار نگفتم طلاق نگیر؟ حالا تا 30 سال هرچی من می‌گم می‌خوای سهراب سپهری و جبران خلیل جبران جواب بدی. تو از این‌طرف، بابا از اون‌طرف. اقلا برو پیش مشاور.»
سپس با هم آدم‌برفی ساختند که روحش از یخ بود و سپس از یک مشاور تضمینی که آگهی‌اش را در یک کانال شبکه اجتماعی پیدا کرده بودند، وقت گرفتند تا برای حل مشکلات نزد او بروند.

امید مهدی‌نژاد

طنزنویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها