چند روایت دست اول از عکاسی که عکس معروف همسر و فرزند شهید حادثه تروریستی اخیر را ثبت کرده؛ تصویری که برای خیلی‌ها تابلوی «عصر عاشورا» را یادآوری می‌کند

دارد «غروب فرشچیان » گریه می‌کند

کد خبر: ۱۱۹۲۲۸۲

«هر عکاس، کارگزار مرگ است»؛ این، تعبیر هولناک رولان بارت در کتاب اتاق روشن است. کتابی که بالینی عکاس‌هاست. نمی‌دانم شما این چند فریم عکس استقبال از پیکر شهدای حادثه تروریستی اخیر و عکس‌های تشییع آنها را دیده‌اید یا نه. یکی‌شان خیلی دست‌به‌دست شده؛ آن که مادری را با کودک منتظرش نشسته روی آسفالت باند فرودگاه بدر اصفهان به تصویر کشیده است. به تصویر کشیده است؟ به تصویر کشیده است و تمام؟ نه! این کاهلانه‌ترین عبارتی است که می‌توان درباره کار مرتضی صالحی، عکاس این تصویر به کار برد. اینجا «به‌ثبت‌رساندن» مساله نیست. او به‌واقع با کادری که بسته و عکسی که گرفته، به تعبیر رولان بارت، کارگزار مرگ شده است. گو که پس از ثبت این فریم، قلب جهان به‌ناگهان و برای لحظاتی از حرکت بازایستاده، سنگ سنگینی را از روی خود برداشته، نفس عمیقی کشیده و دوباره به حرکت افتاده است.
بارت در ادامه می‌گوید: «در واقع در هر عکس، سکونی یافت می‌شود که نسبتی عمیق با مرگ پیدا می‌کند». او درباره هر عکس، عکس بماهو عکس سخن می‌گوید، اما ما اینجا درباره یک عکس حرف می‌زنیم. عکسی که اتفاقا نسبتی عمیق با مرگ و فراتر از آن با مقوله شهادت، برقرار می‌کند و تازه این همه ماجرا نیست.
چهارشنبه‌شب گذشته، خراش بر خاش افتاد؛ اتوبوسی که در جاده خاش - زاهدان می‌راند، با حمله تروریستی از حرکت بازایستاد تا پیکر ۲۷ شهید دیگر روی دست ایران بماند. فردای حادثه، خانواده شهدا و مجروحان و مردم خودشان را به فرودگاه بدر اصفهان رساندند تا از فرزندانشان استقبال کنند. مرتضی صالحی، عکاس خبرگزاری تسنیم، یکی از عکاس‌هایی بود که خودش را به صحنه رسانده بود تا ثبت چند تصویر به‌یادماندنی از این صحرای محشر را به نام خودش سند بزند. با او تماس می‌گیریم؛ آهنگ پیشوازش پیش از این‌که پاسخمان را بدهد می‌گوید: «با یه دوربین راه می‌افتم تو کوچه‌های شهرمون می‌رم». صالحی به ما می‌گوید: «شب حادثه خبر را متوجه شدم و استوری تسلیت منتشر کردم. تماس گرفتم با یکی از بچه‌های لشکر امام حسین و پرسیدم خبر درست است؟ زد زیر گریه و گفت فعلا خبرش را منتشر نکن. من فقط در صفحه شخصی‌ام نوشتم مردم اصفهان تسلیت. همه آمدند و پرسیدند مگر چه شده است؟ نیم ساعت تحمل کردم و بعد به همه گفتم. با دفتر تهران تسنیم تماس گرفتم و گفتم من این بچه‌های شهید را می‌شناسم و اجازه بدهید خودم همه ماجراها و مراسم را پوشش بدهم.»
روایت او از دو روز استقبال در فرودگاه بدر و از تشییع و وداع بر روح زخم می‌زند.

چند عکس؛ یک ساعت ویرانی

بچه‌های سه، چهار، پنج‌ساله، مادری که زیر بغلش را گرفته‌اند، پیرمردی که بی‌تاب است، برادری که بی‌قراری می‌کند. اینها تصاویری است که مرتضی صالحی تا یک ساعت پیش از نشستن ایلوشین - 76 ثبت کرده است. یکی از عکس‌ها اما روایت متفاوتی دارد؛ همان عکسی که حالا از بین بیش از صد عکسی که صالحی گرفته، دیده شده است و همین بالا می‌بینیدش؛ «زن جوانی بود که روی آسفالت باند نشسته بود. یک ساعتی طول کشید تا هواپیما بنشیند و شهدا و مجروحان را پیاده کند. چطور می‌شود این انتظار را توضیح داد؟ چطور می‌شود به آن کودک گفت حالا پدرش کجاست و برای چه به اینجا آمده‌اند؟ هواپیما که نشست فرزندش را بلند کرد و
چند متری نزدیک‌تر شد. همه به سمت هواپیما دویدند، اما او که چند قدمی جلوتر رفت، نشست. نمی‌توانست نزدیک‌تر برود. کودک دیگری بود که از مادرش می‌پرسید پدر من کجاست و مادرش می‌گفت شهید شده و رفته بهشت. دختر مدام می‌گفت من فقط پدرم را می‌خواهم.»
صالحی دو عکس از این مادر و فرزند ثبت کرده؛ اولی که خلوت آنها را نشان می‌دهد بارها دیده شده و در ستون سمت چپ صفحه 11، یعنی همین روبه‌رو می‌خوانید که چقدر واکنش در توییتر برانگیخته است، و دومی که پسر را با کیف مدرسه‌اش کنار مادرش و نزدیک هواپیما نشان می‌دهد و خود صالحی معتقد است عکس کامل‌تری است، چرا که هویت‌نما و آینه تمام‌نمای این انتظار مقابل هواپیماست.
عکس اول بیشتر به چشم آمده، چون عکس دوم با یک روز تاخیر روی خروجی خبرگزاری تسنیم قرار گرفته است.

محسن، می‌دونم داخل همین هواپیمایی
می‌گویم شما به عنوان عکاسی که به چنین مراسمی اعزام می‌شوید، می‌دانید تعدادی عکس قابل پیش‌بینی خواهید گرفت. مثلا می‌دانید که لحظات اندوه‌باری را از بی‌تابی‌ها و بی‌قراری خانواده‌های شهدا و انتظار و شوق خانواده مجروحان ثبت خواهید کرد، اما لحظات غیرقابل پیش‌بینی هم هست که شما به‌یکباره با آن مواجه می‌شوید. می‌پرسم از این دست صحنه‌ها در روز استقبال دیده است، می‌گوید: «پدری بود که بی‌تابی نمی‌کرد و گوشی‌اش را گذاشته بود دم گوشش و مدام گویی که تماس می‌گرفت با شخصی و می‌پرسید کی می‌رسد. می‌گفت: محسن می‌دونم داخل همین هواپیمایی. پس کی می‌رسی پسرم؟» بسیار تکان‌دهنده بود. چون آن سوی خط کسی نبود و او با پسر شهیدش گفت‌وگو می‌کرد.

عصر عاشورای فرشچیان در اصفهان
واکنش‌ها به عکس معروف مادر و فرزند، بسیار بوده است. قبلا هم گفتیم که در صفحه 11 به توییت‌ها پرداخته‌ایم. از عکاس می‌پرسیم آیا این واکنش‌ها به انتشار عکسش را دیده است؟ و آیا نکته قابل توجهی بین این واکنش‌ها چشمش را گرفته؟ می‌گوید چند توییت و پست اینستاگرامی را دیده، اما بهترین متنی که خوانده این بوده است از علی علیزاده: «یک زن و یک کودک در فرودگاه بدر اصفهان. در انتظار ورود بدن تکه پاره شده شوهر و پدر. اگر این عکس فردا تکثیر شد مقصرش دقیقا کسانی هستند که امروز تروریسم را بدون اما و اگر و بدون لکنت و ادای روشنفکری، صریحا و مطلقا محکوم نکردند.»
می‌گویم در واکنش‌ها عده‌ای هم به قرابت عجیب عکس او با تابلوی «عصر عاشورا»ی محمود فرشچیان اشاره کرده‌اند. می‌گوید نمی‌دانسته و حالا این خبر را از من می‌شنود و می‌گوید حرف اولش را عوض کنم و بنابراین بنویسم این، بهترین نکته‌ای است که بین واکنش‌ها سراغ داشته است. می‌پرسم آیا می‌داند از کدام تابلو حرف می‌زنم؟ کاملا تابلو را می‌شناسد: «بله، تابلوی عصر عاشورا را بارها دیده‌ام. حضرت رقیه پای ذوالجناح امام حسین(ع) منتظر است. باعث افتخار است اگر قرابتی در این میان باشد.»

زانوهایم سست شد و دیگر نتوانستم عکس بگیرم
می‌گوید برنامه از این دست زیاد رفته است برای عکاسی؛ برنامه تشییع شهدایی که از تفحص به دست می‌آیند. اما اینجا تصویری دیده که وقتی به ال‌سی‌دی دوربینش نگاه انداخته تا ببیند چه گرفته است، باورش نشده چنین تصویری را ثبت کرده. سه شات زده و بعد عکس را نگاه کرده، زانوهایش سست شده و همانجا نشسته است. برای عکاس‌های خبری، کنترل احساسات یک اصل است، اما خب آنها هم آدم هستند و می‌توانند از پا دربیایند با یک عکس عذاب. پس از این تصویر، نتوانسته چند عکس بیشتر بگیرد.تصویری که صالحی از آن حرف می‌زند، مربوط به بچه شهید حسن مجیدی است. برنامه وداع در اصفهان، صبح دیروز جمعه. دردآور است. می‌گوید چقدر سنگ‌دلید شما و بغض امانش نمی‌دهد.

صابر محمدی

ادبیات و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها