نگاهی به سکوت بره‌ها به بهانه پخش از شبکه نمایش جذابیت

جذابیت هاپکینز آدمخوار با صدای سیــاه مدقالچی

دهه 90 شمسی دهه طلایی سینماست و این دهه از باشکوه‌ترین دوران سینما محسوب می‌شود. ارزیابی سینمای این دهه نیاز به بی‌نهایت مقالات فراوان و نگارش کتب مختلف دارد. جادوی سینمای واقعی در گنجینه دهه 90 پنهان شده و بررسی و جست‌وجوی آثار این دهه، به یافتن کلید طلایی سینما منجر خواهد شد. 30 مارس 1992 در سالن دورتی چندلر پاویلیون، بیلی کریستال اجرای مراسم اعطای جوایز اسکار را به‌عهده داشت تا یکی از باشکوه‌ترین روزهای تاریخ سینما در تاریخ دهه 90 ثبت شود. فیلم سکوت بره‌ها توانست چهار جایزه اصلی اسکار به علاوه اسکار فیلمنامه اقتباسی را به خود اختصاص دهد. اگر حق‌کشی شصت و هفتمین دوره جایزه اسکار را نسبت به دو شاهکار «داستان عامه‌پسند» و «رستگاری در شاوشنگ» نادیده بگیریم، دهه 90 طلایی‌ترین دوره اسکار محسوب می‌شود. اغلب جوایز اسکار طی 15 سال اخیر از سال 2005 تاکنون عمدتا تحت‌تاثیر مصادیق ایدئولوژیک قرار دارد و سینما به ماهو سینما دیگر قضاوت نمی‌شود. اما فیلم سکوت‌بره‌ها چنان مسحورکننده بود که آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک نتوانست یکی از کالت‌ترین ساخته‌های جاناتان دمی فقید را نادیده بگیرد. جاناتان دمی با تقید ایدئولوژیک آمریکایی‌اش، انتقادی‌ترین آثار سینمایی را در کارنامه‌اش ثبت کرده است و سکوت‌ بره‌ها انتقادی‌ترین فیلم درباره توحش جنسی‌گرا در آمریکای پس از PLAY BOY محسوب می‌شود.
کد خبر: ۱۱۷۲۵۰۷

ورود به ایران با آزادسازی ویدئو

سکوت برهها پس از فیلمهای در یک شب اتفاق افتاد و پرواز بر فراز آشیانه فاخته، سومین فیلمی است که موفق به دریافت پنج جایزه اسکار اصلی شد و در کنار دو فیلم نام برده شده، معروف به پنجبزرگ است.

دهه 70 تب سینما در کشورمان تند بود و پس از یک دهه ممنوعیت، مدیران حوزه فرهنگ، ممنوعیت بیش از یک دههای دستگاه نمایش پخش خانگی با عنوان ویدئو را برداشتند و پس از رفتن وزیر ارشاد دهه 60، جامعه سینمادوست مجبور نبود ضیافت فیلم دیدن را در پستو و در میان کاپشنهای گشاد خلبانی و مرسوم رایج آن دوره پنهان کند.

هانیبال لکتر در همان سالهای فراموشنشدنی به چرخه نمایش خانگی آمد و آمدن لکتر همزمان شد با رفتن هانیبال عرصه فرهنگ در ایران.

دیدن مراسم اسکار در کمتر از 48 ساعت روی نوارهای VHS از ضیافتهای سینمایی و باشکوه آن دوران محسوب میشود. به همین دلیل فیلم «سکوت برهها» جنبه کالتتر و خاطرهانگیزتری در میان سینمادوستان ایرانی دارد. اما نکته قابل تامل چاپ همزمان نسخه ترجمه شده کتاب سکوتبرهها با ورود فیلم به ایران بود.

آمریکای تاریک و تاریکی آمریکا

انتشار کتاب «سکوت برهها» در ایالات متحده سروصدای فراوانی به پا کرد. سال 1988 کتاب منتشر شد و حتی برای یک ماه از صدر پرفروشها پایین نیامد. این کتاب قسمت دوم «اژدهای سرخ»، دیگر کتاب نویسندهاش توماس هریس بود.

کتاب اژدهای سرخ دستمایه مایکلمان برای ساختن فیلم شکارچی بود که برای نخستین بار شخصیت هانیبال لکتر در آن معرفی میشود. این فیلم در دوران باشکوه برنامههای سینمایی تخصصی، برای نخستین بار از برنامه «سینما چهار» پخش شد.

آن چیزی که سبب شد فیلم و کتاب مورد اقبال واقع شود، ترکیب جادویی جنبههای وحشت و روانشناختی در تاریکترین دوران آمریکاست؛ آمریکای دهه 80، یعنی آمریکای تاریک و سکوت برهها بازتابی دقیق از تاریکترین دوران آمریکا بود.

«سکوت برهها» در میان هنرمندان سینما، طرفداران بسیاری داشت. جین هکمن مشهور و بازیگر فیلم مکالمه (فرانسیس فوردکاپولا) عاشق کتاب شده بود و بدون آنکه با مدیران کمپانی خاصی در هالیوود هماهنگ باشد به صورت شخصی اقدام به خرید حقوق قانونی کتاب برای تبدیل آن به فیلم کرد.

هکمن دلش میخواست پس از مدتها حضور در عرصه بازیگری نخستین فیلم سینماییاش را کارگردانی کند، حتی با میشل فایفر برای بازی در نقش کلاریس استارلینگ صحبت کرده بود، جان هرت را برای ایفای نقش لکتر انتخاب کرد و خودش میخواست نقش جک کرافورد را بازی کند.

«اوریون پیکچرز» به اصرار جاناتان دمی حقوق فیلم را از هکمن مستاصل میخرد و سکان کارگردانی را به دمی واگذار میکند. دمی با هکمن مشورت کرد و او هم فایفر 34 ساله را پیشنهاد داد.

از همان زمان که تد تالی مشغول نوشتن فیلمنامه سکوت برهها شد، جودی فاستر را برای بازی در نقش کلاریس استارلینگ در نظر داشت. پس از استخدام جاناتان دمی به عنوان کارگردان، او دوست داشت این نقش را به میشل فایفر بدهد که پیش از آن نیز در چند فیلم با وی همکاری کرده بود، اما فایفر از خشونت جاری در آن خرده گرفت و آن را رد کرد. در نهایت دمی راضی به ملاقات با جودی فاستر شد، ولی در همان نخستین دیدارشان، او چنان شیفته عزم و اراده فاستر شد که در پایان جلسه یقین داشت که او بهترین گزینه برای ایفای نقش استارلینگ است.

فایفر با فیلمنامه کنار نیامد و جودی فاستر 26 ساله وارد پروژه شد؛ فاستری که در 12 سالگی برای حضور در فیلم راننده تاکسی مارتین اسکورسیزی نامزد جایزه اسکار شده بود.

نکته جالب اینجاست که در اوایل دهه 80 ترور نافرجامی برای رونالد ریگان توسط جان هینکمن رخ میدهد. این ترور براساس فیلم «راننده تاکسی» صورت میپذیرد و هینکمن برای به دست آوردن دل جودی فاستر آن را انجام میدهد و این انگیزه باعث شد که فاستر برای گرفتن این نقش تلاش کند.

هنگامی که مدیر برنامههای «آنتونی هاپکینز» در لندن با وی تماس گرفت و گفت که فیلمنامه «سکوت برهها» را برای او ارسال کرده است، هاپکینز به واسطه نام اثر فکر میکرد که با فیلمی مناسب گروه سنی کودکان طرف است.

بازیگران بسیاری پیش از آنتونی هاپکینز برای ایفای نقش دکتر هانیبال لکتر در نظر گرفته شده بودند که از مطرحترین آنها میتوان به جان هارت، کریستوفر لوید، داستین هافمن، پاتریک استوارت، رابرت دووال، جک نیکلسون، لوئیس گوست جونیور و رابرت دنیرو اشاره کرد.

«جرمی آیرونز» یکی دیگر از گزینههای جدی برای بازی در نقش هانیبال بود اما او پس از نقشآفرینی اسکاریاش در فیلم «بختبرگشته» دیگر علاقهای به تکرار یک شخصیت منفی دیگر را
نداشت.

هاپکینز با مدت ۲۴ دقیقه و ۵۲ ثانیه حضور در فیلم، در میان تمام بازیگران برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد، دومین زمان کوتاه را در اختیار دارد. کوتاهترین زمان بر میگردد به دیوید نیون که با ۲۳ دقیقه و ۳۹ ثانیه حضور در فیلم میزهای تکنفره موفق به تصاحب این جایزه شده است.

جنایتدیدگان یا جنایتپیشه میشوند یا جنایتیاب

استارلینگ در جایی از فیلم، داستان کودکیاش را برای لکتر بازگو میکند. کلاریس مادرش را در کودکی از دست داده و پدر پلیسش در درگیری با دزدان کشته شده است.

سرپرستی کلاریس را پس از مرگ پدر، اقوام او به عهده میگیرند و او به یک مزرعه نقل مکان میکند. شبی با صدای دهشتناک گوسفندان از خواب بیدار میشود و به سمت صدا میرود و متوجه میشود ساکنان مزرعه مشغول سلاخی برهها هستند. او جیغ کشیدن برهها را میبیند که توانایی فرار ندارند و دیوانهوار جیغ میکشند.

او با یکی از برهها فرار میکند. چندی بعد او را پیدا میکنند و دوباره راهی یتیمخانه میشود.

کابوسهای استارلینگ درباره برهها همچنان ادامه دارد و او اغلب در خواب میبیند که جیغ میکشند و با جیغ آنها از خواب بیدار میشود. در پروسه روانیابی استارلینگ در خلال بررسی روایت، ریشههای پلیس شدن او که بشدت به بتمن شباهت دارد، هویدا میشود و میتوان این جمله را در این بررسی دوباره این موتیف نمایشی مشترک تکرار کرد که «جنایتدیدگان یا جنایتپیشه میشوند یا جنایتیاب».

قصه از کجا شروع شد؟

روایت فیلم درباره کلاریس استارلینگ دانشجو و کارآموز جوانی است که در FBI در کوانتیکو ویرجینیا مشغول به تحصیل است. پایاننامه فارغالتحصیلی کلاریس دنبال کردن پروندهای در مورد قاتلی زنجیرهای است که اقدام به قتلهای دهشتناکی میکند. در این مجموعه اقدامات سریالی قاتل اقدام به خوردن بخشهایی از بدن 14 قربانیاش کرده است.

«جک کرافورد» که از عاملان دستگیری هانیبال لکتر است، تصور میکند که ارتباطی میان لکتر و این قاتل وجود دارد. چون لکتر نیز علاقه عجیبی به خوردن بدن قربانیانش داشته و در گذشته چندین بار اقدام به این کار کرده است. کرافورد به استارلینگ پیشنهاد میکند که با دکتر دیوانه در بیمارستان روانی بالتیمور دیدار اختصاصی داشته باشد و با دریافت مشخصات، قاتل سریالی دیوانه را دستگیر کند.

دکتر هانیبال لکتر مردی بسیار باشخصیت، مودب و هوشمند است. او نقاشی بسیار توانمند است که با کمک حافظه‌‌ نیرومندش میتواند جزئیات را به خاطر آورد و حتی ساختمانهای زیبای فلورانس را نقاشی کند. اما در نخستین دیدار زمانی که متوجه میشود استارلینگ او را بازجویی میکند تا از او اطلاعاتی به دست آورد چندان خوشحال نمیشود و از او میخواهد بیمارستان را ترک کند. رفتار ناشایست یکی از زندانیان باعث میشود لکتر دست از لجاجت بردارد و با کلاریس همکاری کند. استارلینگ متوجه میشود اجساد قربانیان به فردی به نام بوفابیل ارتباط دارد و پس از کلی کلنجار با لکتر متوجه میشود نام اصلی بوفالو بیل، جیم گامب است.

جیم گامب بارها تقاضای جراحی تغییر جنسیت داده و این درخواست از سوی بیمارستان رد شده است. استارلینگ متوجه میشود بوفالو خیاطی چیرهدست است و با پوست قربانیان زن سعی میکند برای خودش لباسی بدوزد. او دختر یکی از سناتورهای آمریکایی را دزدیده و میخواهد پوست او را بکند، اما قبل از این اتفاق استارلینگ محل اختفای او را پیدا میکند و پرونده بوفالو بیل برای همیشه بسته میشود اما دکتر لکتر از بیمارستان روانی میگریزد و با کلاریس تماس میگیرد.

چرا عنوان فیلم و کتاب، سکوت برههاست؟

فیلم و کتاب تاکید دقیقی بر «بازروانیابی» شخصیتهایش دارد که این عبارت اساسا در هنر نمایش با روانشناسی، روانشناختی و رواندرمانی در تعارض است.

«بازروانیابی» در واقع شناخت لایهدوم شخصیتهایی است که روی پرده سینما میبینیم یا در منبع اقتباس آنها را دنبال میکنیم. فیلم در بازروانیابی کلاریس استارلینگ، بوفالوبیل و هانیبال لکتر سنگ تمام میگذارد.

کاراکتر آدمخوار لکتر آنچنان جذاب توسط هاپکینز ارائه شده که ویژگی روانی یک آدمخوار را با دیدن تصاویر میتوان درک کرد. در بازروانیابی کلاریس استارلینگ میتوان دلیل برگزیدن عنوان کتاب و فیلم را هم پیدا کرد.

زنسالاری یواشکی زیر سایه مردان

اما موقعیت کلاریس در سازمان FBI هم به موقعیت برهها شباهت دارد و ارجاع به نگاه حریص و شهوانی پلیسهای مرد در واقع نقطه اتصالی به بازروانیابی دوران کودکی استارلینگ است.

این قهرمان زن با توجه به پایانبندی فیلم، جایگاهش از یک بره آماده شکار به شکارچی FBI تغییر میکند. اما استارلینگ یک زن است و همواره با کمک و راهنمایی مردان به توفیق میرسد، این همان شگردی است که در اغلب فیلمهای هالیوودی استفاده میشود. در اغلب آثار هالیوودی پیروزی زنان به تنهایی محقق نمیشود، مگر با همراهی یک مرد. یعنی در لایه دوم فیلم، مولفان هالیوودی که در لایه ظاهری قائل به فمینیسم هستند، چنین انگارهای را از اساس قبول ندارند.

اسطوره هاپکینز با صدای سیاه مدقالچی

اما نسخه دوبلهای که شبکه نمایش سیما آن را پخش میکند، در مدیریت امور دوبلاژ سیما دوبله نشده است. دوبله این فیلم نیز ماجراهای عجیب و غریبی دارد. فیلم در استودیو قرن بیست و یکم دوبله شد؛ استودیویی که خاطرهانگیزترین فیلمهای دهه 90 میلادی در آن دوبله شده است.

فیلم در زمان اوج مجادلات سندیکایی و اعتصاب گویندگان در شبکه نمایش خانگی دوبله شد. طی مدت اعتصاب هیچکدام از گویندگان حاضر به دوبله فیلمی در شبکه نمایش خانگی نبودند.

چهار نفر از اعضای اصلی انجمن در آن دوره اعتصاب را شکسته و در دوبله این فیلم حضور پیدا کردند. افسانه پوستی به جای کلاریس، نصرا... مدقالچی به جای آنتونی هاپکینز، چنگیز جلیلوند به جای اسکات گلن و تورج مهرزادیان به جای آنتونی هلد گویندگی کردند. این دوبله با اینکه در سال اعتصاب گویندگان انجام شد، اما به یکی از دوبلههای ماندگار دهه 80 تبدیل شد.

مدقالچی معروف به صدای سیاه دوبله ایران، با گویندگی به جای هاپکینز و در سایر آثار این گوینده، از او هنرپیشه محبوب و متفاوتی ساخت. هاپکینز را مردم ایران با آن لهجه انگلیسی با تونالیته بسیار پایین دوست ندارند و اغلب سینمادوستان صلابت این بازیگر را با صدای مدقالچی میپسندند. همانطور که منوچهر اسماعیلی از آنتونی کوئین هنرپیشه متفاوتی در ایران ساخت، محبوبیت هاپکینز در ایران ماحصل تلاش صدای سیاه دوبله ایران است.

رضا طریقت

رسانه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها