گفت‌وگو با اشکان خطیبی که با اجرای نمایش «پزشک نازنین» رکوردی تازه در تئاتر ایران ثبت کرده است

نمی‌خواهیم تماشاگر را با زور بخندانیم

آخر مصاحبه می‌گوید: «من بروم به بچه‌هایم برسم که دلم برایشان تنگ شده»؛ این را وقتی می‌گوید که او را تنها یک ساعت از بچه‌های نوجوان نمایش تازه‌اش یعنی «پزشک نازنین» جدا کرده و نشانده‌ایم پای گفت‌وگو. گفت‌وگویی که به بهانه طراحی و اجرای این نمایش انجام شد اما به آن محدود نماند؛ از همه چیز حرف زدیم... از قهرش با سینما، از حضورش در برنامه خندوانه، از وحید مرادیان که حضورش در خنداننده‌شو عجیب و دوست‌داشتنی بود و از متین نصیریان که جوان‌ترین استندآپ‌کمدین آن برنامه بود و حالا در «پزشک نازنین» هم بازی می‌کرد. بحثمان به موسیقی هم کشیده شد و در تئاتر هم به چخوف و نیل سایمون پرداختیم. در این گفت‌وگو نگار حسینخانی روزنامه‌نگار هم همراهم بود و در پرسش‌ها مشارکت داشت. از او ممنونم.
کد خبر: ۱۱۶۳۳۸۴

هنوز با سینما قهرم

اشکان خطیبی بارها گفته با سینمای ایران قهر است. باز هم همان اصرار را دارد. میگوید دوستانش از او میخواهند اینقدر این جمله را تکرار نکند، اما باز هم تکرار میکند که با سینمای ایران قهر است.

مدتی به خبرنگارها میگفتید فقط درباره تئاتر مصاحبه میکنید؛ چرا؟

درباره سینما از من میپرسیدند. من هم کار سینما نمیکنم و برای چه باید دربارهاش حرف بزنم. چهار سال است سریال و سینما کار نکردهام شاید هم هفت، هشت سال.

البته سال گذشته در فیلم «نگار» رامبد جوان بازی کردید...

بله البته. اما هر صحنهای را خانه خودم میدانم؛ هر چیزی را که به اجرای زنده ربط داشته باشد دوست دارم. هر کاری که بتواند در سالنی 50 تا 2000 نفر را سرگرم کند دوست دارم. با بقیه مدیومها سر جنگ داشتهام همیشه.

یعنی مثلا الان اگر عبدالرضا کاهانی از شما دعوت کند نمیروید؟

[مکث میکند]

خواستم با این سوال در موقعیت این پیشنهاد قرارتان بدهم.

قرار گرفتهام. به اسامی اشاره نمیکنم اما کم پیشنهاد نداشتهام. همین امسال.

خب مشکلتان با این پیشنهادها
چه بوده؟

فیلمنامه بد.

پس منتظر فیلمنامه خوب هستید؟

شاید. رادیکال نیستم. هرگز نمیگویم هرگز.

با اینکه با سینما قهرید اما در «خندوانه» که به هر حال کاری تصویری است، راحت بودید.

آنجا خانه دوستم است. دوستی مثل برادر. پس راحتم. ماموریت هر گروهی که شوی استعدادیابی برگزار میکند، این است که مراقبت کند از شرکتکنندهها. شانس یک بار در خانه آنها را زده و ماجرا بسیار حساس است. اگر آنجا از جان مایه نگذارم خودم را نمیبخشم. سال گذشته میثم درویشانپور بعد از مسابقات انرژیاش را از دست داده بود. وقت گذاشتم و تئاتری برایش آماده کردم تا سر کار باشد. اگر چیزی بلدیم باید یادشان بدهیم.

نیل سایمون به فارسی سخت

نیل سایمون، نمایشنامهنویس بزرگ تئاتر برادوی و محبوب کارگردانان تئاتر در ایران است؛ «پزشک نازنین» که حالا اشکان خطیبی با نوجوانها اجرایش میکند، نوشته اوست. در میانههای اجرای گروه اشکان خطیبی بود که سایمون، هزاران کیلومتر آنسوتر در 96 سالگی درگذشت.

چرا یکهو از اواسط دهه 80 اینقدر نیل سایمون با انتشار ترجمه آثارش در تئاتر ایران مد شد؟

قبل از انتشار رسمی ترجمه نمایشنامههایش هم ما نسخههای افستی از ترجمهها را در اختیار داشتیم و روی صحنه میبردیم. سایمون خیلی مهم است؛ او تنها نویسندهای است که طی زمان حیاتش در برادوی سالنی را به نامش کردند. او اقتصاد تئاتر برادوی را تکان داد.

سایمون چه داشت که اینقدر برای تئاتریهای ما جذاب بود؟ خلایی را در اجراهای ما پر میکرد؟

اولین دلیل علاقه ما به سایمون، این است که نمایشنامههایش بهسادگی به اجرا درمیآیند. وقتی میخوانیشان ترس برت نمیدارد که این را چطور میشود اجرا کرد. بخصوص جوانها در ایران برای اجرای متنهایش سر و دست میشکنند. البته در همه جای دنیا هم، کمدی راحتتر تماشاگر را به سالن میآورد. به هر حال در کمدی، حرفهایی را میشود زد که در درام نمیشود صراحتا گفتشان. سایمون خیلی هم به ما نزدیک است؛ «شایعات»اش را بخوانید، انگار دارید ساعدی میخوانید.

در اجراییتر بودن سایمون یک مثال میزنم؛ مایکل فرین هم مثل سایمون به داستانهای چخوف در یکی از نمایشنامههایش به اسم «عطسه» نظر داشته. به فارسی هم ترجمه شده، اما تا حالا روی صحنه نرفته. این نشان میدهد که سایمون برای گروههای اجرایی مینویسد. شبیه کاری که چرمشیر در ایران میکند.

نمایش «پزشک نازنین» شما با این که نمایشی کمدی است، در نیمساعت اول اجرا، حتی لبخند هم از تماشاگرش نمیگیرد. نمیخواهید خنده بگیرید؟ تنها خنده تماشاگر در نیمساعت اول اجرا، اتفاقا مربوط به جایی است که مشخص است از متن سایمون هم نیست.

خنداندن مساله من نیست. ما به شیوهای کاملا کارگاهی به متن نزدیک شدیم؛ هیچ وقت اصرار ندارم زور بزنیم تا تماشاگر را بخندانیم.

بالاخره این نمایش کمدی است یا نیست؟

کمدی است اما از جنس سایمون. مثلا «دختر یانکی»اش را که میخوانید یا اجرایش را میبینید هم همینطور است. هر چند آن نمایش از ما دورتر است. شاید فقط «عاقبت عشاق سینهچاک»اش باشد که زیاد به آن بخندیم؛ چون بخشهای کمیکش درست در طول نمایش پخش شدهاند. کمدی موقعیت هم هست و راحتتر هم میخنداند.

شما چه کدهایی در متن جاگذاری کردید که به حال و هوای ما نزدیکتر شود؟

در نمایشنامه، جایی درباره لباسهایشان حرف می‌‌زنند ما گفتیم درباره ارز و دلار و اینها حرف میزنند یا اشاره به فارسی سخت را که این روزها باب است و البته گفتیم به روسی سخت. به این صورت تماشاچیها احساس میکنند لحظاتی از روزمرهشان را روی صحنه میبینند.

از 9 سالگی در کار موسیقیام

از فعالیت‌های تازه‌تان در موسیقی بگویید.

اتفاقا امشب ساعت 9 باید تک‌آهنگ تازه‌ای منتشر می‌کردم. اوه! الان 9 و 20 دقیقه است.

خب مصاحبه را نگه می‌داریم، منتشرش کنیم.

نه، موکولش می‌کنیم به بعد از گفت‌وگو. این روزها به دو اجرای جدید فکر می‌کنم اما ابتدا باید اجراهای پرفورمنس قبلی‌ام یعنی «ده سال تنهایی» را به اتمام برسانم و بعد برویم سراغ این‌ها. بعد از محرم وصفر در شهرستان‌ها و بعد از آن هم در خارج از کشور اجرایش می‌کنیم.

هر بار قطعه‌ای از شما منتشر می‌شود خیلی‌ها می‌گویند فلانی هم خواننده شد. مگر شما از اول کار موسیقی نمی‌کردید؟

از 9 سالگی موسیقی را شروع کردم. در دانشگاه هم با این‌که تئاتر می‌خواندم، اول برای کنسرت روی صحنه رفتم نه برای تئاتر. در بندی هارمونیکا می‌زدم و بک‌وکال بودم و بعد خودم بند تشکیل دادم.

وقتی رسانه‌ها تیتر می‌زنند فلانی خواننده شد، لابد شما در کارنامه‌تان بیشتر به عنوان بازیگر معرفی شده‌اید.

اینها برچسب‌هایی است که می‌زنند به هر حال.

خب شما کدام را بیشتر دوست دارید؟

هیچ‌کدام را. اصلا لیبل‌ها را دوست ندارم. این‌ها آدم را محدود می‌کند. شاید توانایی‌هایی داشته باشیم که به خاطر این برچسب‌ها هیچ‌گاه سراغشان را نگیریم.

وقتی کارهای موسیقایی شما را می‌شنوم این امیدواری دست می‌دهد که...

ای بابا... پس با این کار تازه‌ام حسابی ناامیدت می‌کنم چون اسمش هست «گریه کن دختر».

امیدواری به این لحاظ منظورم نیست؛ از این نظر می‌گویم که شما شاید بتوانید موسیقی آلترناتیو ما را از شر شعرهایی که بیشتر به کار موسیقی پاپ می‌آیند خلاص کنید.

ما مشکل ترانه داریم.

قبول دارید اغلب شعرهای موسیقی‌های غیرپاپمان هم پاپ است؟

بله کاملا. در گروه «ترافیک» سعی کردیم از فضای عاشقانه پاپ به فضای شهری برسیم.

رابطه استندآپ و کف جامعه

وحید رحیمیان، عجیبترین شرکتکننده «خندانندهشو»ی امسال بود؛ در کارش عالی بود اما متنهایش را فراموش میکرد. با اینکه اشکان خطیبی مربیاش نبود اما کمکش کرد که به مسابقه بازگردد.

راستی وحید رحیمیان چرا اینطوری بود؟ برای او خیلی وقت گذاشتید.

خیلیها وحید را جدی نگرفتند. من چیزی در او می‌‌بینم که مطمئنم درخشان است؛ استریلیزه و اتوکشیده نبود آنطور که در ایران و استندآپ ایرانی مطرح است. مثلا کیوین هارت را ببینید که هر کاری دوست دارد روی صحنه میکند. جف راث همینطور. خطکشی ندارند. استندآپ باید مبتنی بر بداهه هم باشد. وحید این را دارد. به او قول دادهام استندآپی
60 دقیقهای آماده کنم که با آن بدرخشد. چرا باید رهایش کنیم.

اما آیا استندآپکمدین نباید آگاهیهای جامعی هم داشته باشد؟

نه واقعا. راسل پیترز یک سال مانده بود درسش تمام شود، پدرش آمد گفت بیا و وارد شرکت هواپیمایی شو. او گفت میخواهد استندآپکمدین شود و رفت شد. واقعیت این است که استندآپکمدینهای کاردرست از کف جامعه بیرون آمدهاند؛ بیتلاش برای کسب معرفتی جامعهشناختی از مسائل. با این حال تجارب آنها باعث شده دایرهالمعارف جامعی باشند از کف جامعهشان. وحید مکانیکی کرده، بازاریابی کرده. به او گفتم تو اگر میآمدی پیش من هیچ وقت ازت چیزی نمیخریدم، چطوری بهترین فروشنده بودی؟ او حالا در 26سالگی کلی تجربه دارد که من ندارم. فقط باید بکوبی و اضافاتش را دور بریزی و خالصش کنی.

اما وقتی ذهن آشفتهای ندارد شاید بیشتر از اینکه به درد اجرای زنده بخورد به درد سینما بخورد.

اتفاقا فکر میکنم در سینما دشواری بیشتری خواهد داشت. نمیدانم چرا اینطور فکر میکنم. ولی فکر میکنم این آدمها باید اجراکننده انفرادی باشند.
هر وقت خواستند فراموش کنند هر وقت خواستند بسازد. هر وقت با او در خندوانه کار کردیم، روی صحنه رفت و سه چهار دقیقه را بداهه درآورد.

وقتی خراب کرد به او گفتم این همه آدم جمع شدهایم از تو مراقبت کنیم بعد تو میگویی نمیتوانم؟ یعنی چه نمیتوانم؟ میدانید چرا به هم ریخت؟ در صحنهای که او به مواد مخدر اشاره میکرد، خانمی از تماشاگران حاضر در سالن برایش به حالت افسوس سر تکان داده. وحید هم این را دیده و به هم ریخته. بعد هم که رفت آب بردارد، کلا قطع شد ارتباطش. گفتم یعنی چی بجنب! کار از کار گذشته بود؛ این ما هستیم که باید از اینها مراقبت کنیم.

اشتباه کردم که پست مدیریتی پذیرفتم

آناهیتا درگاهی، بازیگر و نقاش است و همسر اشکان خطیبی. خطیبی همیشه از او به زبان ستایش حرف می‌زند؛ این بار هم.

تجربه مدیریتی هم دارید. دو سال مدیر پردیس سینمایی چهارسو بودید. تجربه‌گرا هستید؟

البته تجربه نابی بود. یاد گرفتم بحران‌های خودم را بهتر بشناسم. اقتصاد هنر را در معنای کلی کلمه بیشتر شناختم. با این‌که چهارسو را به یکی از سه سینمای مهم تهران تبدیل کردم، حالا می‌گویم اشتباه کردم آن پست مدیریتی را پذیرفتم. در آن دو سال، جز فیلم ناکام «سینمانیمکت» کاری نتوانستم بکنم. بلد نیستم نه بگویم. بخصوص در رابطه با دوستان گرفتار. به خاطر همین چهارسو را رها کردم. از وقتی آمدم بیرون، دوران شکوفایی‌ام انگار آغاز شد. این را مدیون زنم هستم. عین من که سعی کردم وحید را به راهش آورم. او هم من را به مسیرم بازگرداند. آن‌قدر شلوغ بودم که نمی‌دیدم و آناهیتا این را به من نشان داد.

بلایی که در تهران سر چخوف آوردیم

سایمون در نمایشهایش به چخوف نظر دارد. به کمدی سایمون چندان نمیخندیم، همانطور که به «باغ آلبالو» چخوف نمیخندیم. هوشنگ حسامی میگفت وقتی «باغ آلبالو» در مسکو اجرا میشده، مردم از خنده به خود میپیچیدند. چرا ما به این کمدیها نمیخندیم؟

دو دلیل دارد؛ اول اینکه ما وقتی مثلا نمایشنامه «چهارصندوق» بهرام بیضایی را اجرا میکنیم خب کاملا ایرانی است و سریع نیشمان برایش باز میشود؛ کدهای اثر برای فرهنگ ماست. طبیعی است که چخوف در روسیه دست روی نقاطی از زندگی روسها میگذارد که آنها راحتتر به آن میخندند. دلیل دیگر اینکه ما خیلی چخوف را نشناختهایم؛ خیلی جدی و عمیقش کردهایم در حالی که او مسائل را اینقدر عمیق نمیکند. مثلا در اشارههایش به زندگی روزمره، میگوید اگر میخواهید سعادتمند شوید زن عامی بگیرید. او زندگی عادی را دراماتیزه میکرده. همین.

بنابراین تکلیف ما در تهران با این کمدیها چیست؟

من سعی کردهام همیشه نشانگانی از فرهنگمان را در اینگونه نمایشنامهها لحاظ کنم. سال 81 «ارباب و دوشیزه» را طراحی کردم و نشانههایی از وضع سیاسی و اجتماعیمان را در آن گنجاندم. این نمایشنامه همزمان در ژاپن هم اجرا میشد و آنها هم چنین کاری کردند. آمریکاییها هم کد خودشان را در سایمون پررنگ میکنند. فکر میکنم تلاش نافرجامی نیست نزدیکشدن به این نمایشنامهها در ایران.

خواستم متین بعد از خندوانه آسیب نبیند

متین نصیری که یکی از شرکتکنندههای فصل اخیر مسابقه «خندانندهشو»ی برنامه «خندوانه» بود، یکی از بازیگران نمایش «پزشک نازنین» است. او عضو گروه بازیگران نوجوان این نمایش نبوده و بعد از خندوانه به گروه اضافه شده.

متین در دو سال اخیر با گروه شما تمرین نکرده، چرا او را به این نمایش اضافه کردید؟

قرار بود یک بازیگر دو نقش را بازی کند؛ مثل آنچه در متن آمده. البته متین، دو سال پیش شاگردم بود. به این فکر کردم که بعد از خندانندهشو اغلب شرکتکنندهها رها میشوند و همین سرخوردهشان می‌‌کند. برای خودشان پلهای پیدا کردهاند و بعد میبینند غیرواقعی است. ترجیح دادم بعد از کناررفتن متین از خنداونه سریع وارد کارش کنم که این آسیب را نبیند. متین در این مسابقه خیلی حساسیت برانگیخت؛ متنش حذف شد و در 12 ساعت سجاد افشاریان متن دیگری جایگزین کرد.

هر کس جای شما بود عکس و اسم متین را میبرد روی پوستر؟ این نمایش به هر حال همزمان با دیدهشدن او در خندوانه روی صحنه رفته و میتوانست کلی مخاطب بیشتر جذب کند.

نمیخواستم این طور باشد. هر چند خب فروشش را کرد و حالا هم دواجرایی شده است. فکر نمیکردم اینطور شود؛ مشتی نوجوان را آورده بودم پای کار تئاتری حرفهای. شبیه رویا بود که اینقدر استقبال شود. چنین رکوردی سراغ ندارم.

حرفهای بیرون از مصاحبه

چرا اینهمه سال من را ندیدید؟

این میزان از توجهی که بعد از خندوانه به من میشود، برایم شوکآور است. به خودم میگویم من 22 سال است کار هنر میکنم، چرا در این سالها من را ندیدید؟ چرا همیشه به من دافعه داشتید؟ من همان آدمم. لابد حالا دارند من را جای درستم میگذارند. متوجه شدند من هیچگاه نیت بدی نداشتهام. ماها خیلی احساساتی هستیم؛ از همین رو، بخشی از این توجه به من هم ریزش خواهد کرد.

جای هانیه توسلی، نگار جواهریان را انتخاب کردم

در رابطه با حضور چهره‌‌ها در تئاتر گاردی ندارم. من سالها با گروهی کار کردم و از آنها یاد گرفتم که همگی چهره بودند. هر چند خودم سلیقهام این نیست در تئاترم از چهره‌‌ها بهره ببرم. وقتی من با نگار جواهریان کار کردم کسی او را مثل امروز نمیشناخت. میگفتند برو سراغ هانیه توسلی. اما نرفتم چون ایجاب نمیکرد. وقتی «ده سال تنهایی »را کار کردم گفتند یک بازیگر چهره بیاور، تالار وحدت است و پرکردنش سخت. ولی ایجاب نمیکرد و نیاوردم.

چرا باید «پزشک نازنین» را ببینیم؟

این نمایش نشان میدهد که نمایش نه قیافه لازم دارد و نه توانایی! ما همهمان استعداد داریم. مگر نمیگویند هر کداممان یک تکه از خداییم؟ بیایید ببینید که بیست و دو بچه خودشان را کشتهاند تا نمایش بازی کنند. این نمایش در ستایش ممارست است و اینکه هر چیزی بخواهی شدنی است.

صابر محمدی

ادبیات و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها