در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
چشمهایش شبیه پائولو روسی بود وقتی که در جام 78 در اردوی تیم ملی ایتالیا تنها و یالقوز افتاده بود و میانه اش با بقیه ستارههای لاجوردپوش شکرآب شده بود. او گلهای بسیاری در آن موسم برای ایتالیا زد، اما نهایتش عنوان بهترین بازیکن جام را به ماریوکمپس آرژانتینی داد و برگشت ویچنزا که تنهاییهایش را یکجوری چاره کند.
چشمهایش شبیه ممد بوقی بود وقتی که در جام جهانی 1978 از دست سیاهمستهای اسکاتلندی -که طاقت مساوی با ایران را نداشتند - کتک سیری خورده بود و اگر پلیس به دادش نمیرسید تیکه بزرگهاش لاله گوشش بود. اسکاتلندیهای که از توقف تیمشان در مقابل ایران، عصبانی و ناامید شده بودند، زده بودند به سیم آخر و میخواستند مندوزا را با خاک یکسان کنند. آن شب بسیاری از اسکاتلندیهای خسیس شام را در رستورانهای شیکانپیکان کوردوبا، به بدن زده و بیآنکه پولی پرداخت کنند در رفته بودند.
چشمهایش شبیه چشمهای سزار و پائولو و ممد بوقی بود. چشمهایش مدیترانه بیپناهی بود. توی یکی از کوچههای خیابون بهار، بغل سطل آشغال بزرگ شهرداری، جوری یله افتاده بود که انگار جهان مال او و حکیم عمرخیام است و صاحب دیگری ندارد. رادیوی فکستنی قهوهای رنگی را که از تل زبالهها پیدا کرده بود چسبانده بود توی گوشش و تکیه داده بود به دیوار که در سایه جام جهانی، کمی از بیاعتباریهای این دنیا بکاهد و ببیند که دنیا دست کیست. یک پوست هندوانه لزج هم ـ که رّد دندانهای او را در خود داشت ـ افتاده بود کنار دستش و به طرز غریبی، کچلیاش را به رخ میکشید. رادیوی شکستهبسته و داغوناش را با کش آبیرنگی به هم چسبانده بود و داشت گزارش فوتبال گوش میکرد. کارتنخواب پیر رفته بود توی فضا. انگار که تنها شهروند جهان بود. و فوتبال تمام دارایی او بود.
وقتی کنار دستش نشستم و سیگاری برایش روشن کردم، داشت حّظ وافر میبرد. بازی تونس با انگلیس را گوش میداد. هنوز مساوی بودند. اسمش را که پرسیدم فهمیدم عیسی است اما رفقای ندارش که همهشان این روزها توی حبس، خوش میخرامند او را مظنه صدا میکنند: «عیسی مظنه». پردههای تعارف که کنار رفت دیدم برای تونس دارد خودش را هلاک میکند و قول داده که اگر تونس جلوی انگلیس امتیاز بگیرد همین دوتا نخ همای درازش را هم تعارف کند به رهگذران. این آخرِ بخشندگی اوست. انگار که مزّینالدوله تمام دار و ندارش را به رعیت ببخشد.
عیسی مظنه میگوید: «فنیقیها را دوست داشتم و اینها نسب به فنیقیها میبرند. اصلا حالا که این طور شد، حالم از گندهدماغی و فرعونیت انگلیسیها به هم میخورد.» و من با خود میگویم حقا که فوتبال ملکه جهان است که در آن میتوانی رویاهایت را لای دستمال آبی جاساز کنی. تنها در شاهراه فوتبال است که کارتنخوابها و تریلیاردرهای کوچه صدتومنیها، آبشان در یک جوی میرود.
عیسی مظنه میگوید تو از «انقلاب گل یاسمن» تونسیها چیزی شنیدی؟ میگویم انقلاب مگر با گل یاسمن جور درمیآید؟ انگار که با بچه طرف باشد، چشمهای عیسی یک لحظه شبیه چشمهای ممدبوقی میشود و جوری رادیو را توی گوشش میچسباند که یعنی از دار دنیا چیزی جز این نمیفهمد. هنوز پوست هندوانه افتاده بغل دست عیسی و او دنبال آن است که بفهمد کدام بازیکن تونس بربر است و کدامش کارتاژی؟ میگویم حالا چه توفیری دارد برای شما مرد حسابی؟ رویش را برمیگرداند عیسی. میگوید خدایا ما را هرگز با دار و دسته گاوان طرف نکن. دیگر میفهمم که باید مرخص شوم از حضورش.
فوتبال نه تنها کودکان و کفشدوزکها که حتی اهل ملامتیهها را در خود ذوب میکند. این را باید در گوش مدیرانی فوت کرد که هنوز در هزاره سوم نمیتوانند یونجهِ دوتا قاطر یا ارزنِ دوتا یاکریم را تقسیم کنند. مدیرانی که شاهرگهای این فوتبال را به دست گرفتهاند خبر از پیچیدگیهای آن و فضیلتسازیهای آن ندارند. لابد در همین لحظه که عیسی برای پیروزی تونس دلش غنج میرود، در ولایت «بنعروس» تونس نیز مردی کارتنخواب و تهیدست، از دعا برای عصیان کودکان کیروش جلوی اسپانیا، بدنش مورمور میکند. راست گفتهاند فیلسوفان دربهدرِ قدیمی که اگر در منتهیالیه مشرقزمین، کفتری برای یاکریمی شیهه بکشد، شاید باعث شود که آلالهای در منتهیالیه آفریقا غنچه دهد. راست گفتهاند این ملامتیهایها. ملامتشان نکن.
ابراهیم افشار
روزنامهنگار
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین: