در ادبیات معاصر جهان، بنا به مقتضیات زمانه ادبیات متعهد جلوهای پراهمیت پیدا کرده است. جنگها و آشوبها، مصیبتهای ملل مختلف یا مسائل کلان اجتماعی، شاعران و نویسندگان را از نوشتن درباره رنج انسانها ناگزیر کرده است. گروهی آگاهانه واکنشهایی صریح به این رویدادها نشان دادهاند و گروهی نیز برآن بوده و هستند که اشارهها و روایتهایی از این قبیل باید در ادبیاتی بالذات با سویههای درونسو شکل بگیرد. نقد ادبی قرن بیستم، سرفصلهای مهمی را به این بحث اختصاص داده که از حوصله این متن خارج است، اما آنچه به جستاری که هماکنون در حال خواندن آن هستید مرتبط است، وضع شاعران عربزبان ادبیات پایداری در این شِمای ترسیمشده است. در انتخاب شاعرانی که در این گزارش از آنها شعر خواهید خواند، به این مسأله توجه شده است.
محمود درویش، آدونیس و فدوی طوقان هر یک به طرز ویژه و منحصر به خودشان با مسأله تعهد در شعرهاشان روبهرو بودهاند.
شعری که از فدوی طوقان خواهیم خواند شعری است با رویکردی صریح و مستقیم، آدونیس با شعری بالذات که معمولا با صفت ناب شناخته میشود به بیان اندیشههای انساندوستانهاش پرداخته و در نهایت شاعر شهیر فلسطینی، محمود درویش با شعرهایی متفاوت سراغ این درونمایه رفته است. شعر درویش در حد حائل شعرهایی است که با عنوان شعر متعهد و شعر ناب میشناسیم. او گویی میان شاعران موسوم به شاعران پایداری سبکی ویژه خلق کرده است که در آن مضامین با فرم شعریاش ارتباطی دو سویه و گره خورده دارد.
از محمود درویش (2008-1949)، شاعر فلسطینی، قریب به 30 دفتر شعر باقیمانده است. او در بسیاری از شعرهایش توجه ویژهای به ملت فلسطین و دغدغههای مردمش داشت و تا پایان عمر اشعار مهمی در این باب نوشت.
شعری که در این گزارش میخوانید، با عنوان «در اورشلیم»، یکی از شناخته شدهترین شعرهای درویش در این حوزه بهحساب میآید. شعری که بنا بر ترجمانی از فدی جودا (Fady Joudah) شاعر آمریکایی ـ فلسطینی به فارسی ترجمه شده است. در این شعر، درویش ارتباطهای بینامتنی قابل توجهی با سنت یهود و همین طور سنت دینی مردمان غرب ایجاد کرده است. دوگانه نور و ظلمت از بنمایههای تکرارشونده کتاب مقدس است. در کتاب اشعیا از عهد مقدس که در شعر محمود درویش هم به آیهای از آن ارجاع شده است، میخوانیم: «قومی که در تاریکی راه میرفتند، نور عظیمی خواهند دید. بر کسانی که در سرزمین ظلمت زندگی میکردند، روشنایی خواهد تابید.» (بخش نهم، آیه دوم) گفته میشود ایدههای نوافلاطونی و همینطور شکستهای مستمر یهودیان در جهت نیل به اورشلیمی قدرتمند بیش از پیش باعث پدیدآمدن دوآلیزم نور ـ ظلمت شده است. در هر چهار انجیل رسمی، متی، لوقا، مرقس و یوحنا آیات بسیاری از دوگانه نور ـ ظلمت سخن گفتهاند و البته همچنان که گفته شد گزارههایی از این نوع موتیفهای پربسامد کتابهای عهد مقدس نیز هست. از سوی دیگر، واژه سنگ بیش از همه در عهد عتیق و عهد جدید استعارههایی است از نان و خوراک و همینطور «خانه» و سکنی گزیدن. نکته حائزاهمیت در شعر محمود درویش بهره بردن از زبانی است که در سنت یهود جاری است. به عبارت دیگر، درویش در این شعر با زبان یهودیان با یهودیان سخن میگوید تا معنایی که در نظر دارد حتیالامکان از نظر قومی لکنت یا خللی نداشته باشد. شاید علت العلل انتخاب چنین رویکردی بهانهجویی، ویژگی تاریخی قوم یهود باشد.
در اورشلیم
در اورشلیم
در میان دیوارهای باستانی
از زمانهای به زمانه دیگر گام برمیدارم
بیآنکه خاطرهای راهنمایم باشد.
پیامبرانی اینجا هستند که تاریخ مقدس را میان ما تقسیم کردند.
بر بهشت فراز میشوم
و بازمیگردم
دلسرد و افسرده
زیرا که عشق و صلح مقدساند
و به سوی ما میآیند.
در سرازیرِ راه قدم میزنم
و با خودم فکر میکنم:
چرا راویان [تاریخ] با آنچه نور درباره سنگ گفت مخالفند؟
آیا این، از سنگِ تاریکی که آتش جنگ را به پا کرد، برآمده است؟
من در رویایم راه میروم
در رویایم خیره میشوم.
کسی پشتم نیست.
کسی در برابرم نمیبینم.
تمام این نورها برای من است.
راه میروم
و روشنتر میشوم.
پرواز میکنم و بعد دیگری میشوم
استحالهای متعالی.
کلمات همچون گلی در دهان اشعیای نبی میرویند:
«اگر ایمان ندارید، هرگز ایمن نخواهید بود»*
راه میروم
گویی که دیگری هستم. و زخم من گلی سپید.
و دستهام همچون دو کبوتر در آسمان چرخ میزنند و بر زمین مویه میکنند.
دیگر راه نمیروم، پرواز میکنم
من دیگری شدم
استحالهای متعالی.
زمانی در کار نیست، و نه مکانی
من چه کسی هستم؟
من نیستم
در پیشگاهِ معراجم
و با خود فکر میکنم
یگانه پیامبرما؛ محمد(ص) به زبان عربی چنین میگوید: «و بعد چه شد؟»
بعد چه شد؟ سرباز زنی فریاد کشید:
تو همان نیستی؟ من نکشتمت؟
و من گفتم: چرا... مرا کشتی... و من فراموش کردم، مثل تو
که کشتن را.
***
شعر دیگری که در این جستار میخوانیم سرودهای است از شاعر بنام سوری، علی احمد سعید معروف به آدونیس (1930). این ترجمه فارسی این شعر برگرفته است از کتاب گزینه اشعار آدونیس که سال 2010 توسط انتشارات دانشگاه ییل منتشر شده است. آدونیس در طول دوران شاعری شعرهای بسیاری در همدلی با مردم مظلوم فلسطین نوشته است و اگر قرار باشد گزینهای از اشعار شاعران عرب با موضوع شعرهایی علیه دژخیمان صهیونیست گرد آورد، از قلم انداختن نام او، کاری است ناصواب. اما آدونیس در نوشتن شعرهایی از این نوع، ویژگی منحصربهفرد دارد. در میان نظریه پردازان ادبی، قول معروفی هست که ادبیاتِ متعهد بیش از آنکه به ادبیات متعهد باشد، نسبت به حوزههایی خارج از آن توجه دارد. توضیح آنکه، این احتمال که شعر یا ادبیات موسوم به ادبیات متعهد از مسیر نثر یا شعر ناب ادبی بلغزد، بسیار است. مع الوصف، آنچه در شعر آدونیس جلوهای متفاوت پیدا میکند تعهدی از جنس ادبیات ناب است. او دلنگرانی شاعری متعهد را در بافتار کلامی مستقل میپروراند، و برآیندِ اثر او شعری است که توأمان به ادبیات و مسائل مرتبط با آن متعهد است. شعری که در اینجا میخوانیم عنوانی شفاف دارد: شعر. آدونیس نه بیانیهای سیاسی نوشته و نه به صورت کلیشهای یا با رویکردی مستقیم از ظلم سخن رانده است. او با کلماتی ساده که بارها در سنت شعری مرسوم تجربه شده است، توانسته به تفاسیر و تاویلهای احتمالی بسیاری پل بزند. شاید صریحترین گزاره در شعری که آدونیس خود آن را مرثیه خوانده است، این باشد: « شاعری هستم که مینویسد و میمیرد.»
اکنون سراغ شعر آدونیس میرویم. «شعر» را خالد متی ترجمه کرده است. سایت بنیاد شعر آمریکا نوشته این شعر برگرفته است از کتاب گزینه اشعار آدونیس (انتشارات دانشگاه ییل، 2010)
از «مرثیهای برای قرن نخست»
ناقوسها در مژگانمان،
و مرگ در گیرودار کلمات،
و من در میان دشتهای کلام.
غباری در پشت شوالیهای سوار بر اسب.
شُشهای من، شعر مناند
چشمانم، کتابِ من،
و من در زیر پوستی از کلمات
بر کفهای پرفروغِ ساحلی
شاعری هستم که مینویسد و میمیرد.
این مرثیه را بگذار و برو
پیش از آن که با شاعر روبهرو شوی،
و پرندگانی در کرانههای آسمان.
***
فدوی طوقان (2003-1917) از دیگر شاعران پراهمیتی است که در کارنامه شعریاش شعرهای برجستهای در باب اشغال سرزمین فلسطین سروده است. او در نابلس، شهری در کرانه باختری رود اردن به دنیا آمده و در همان جا نیز زندگی را بدرود گفته است. از طوقان به عنوان یکی از شناختهشدهترین شاعران ادبیات پایداری فلسطین یاد میشود. شعری که اکنون میخوانیم، شعری است با عنوان «تندآب و درخت» برگرفته از سایت پوئم هانتر (PoemHunter).
تندآب و درخت
هنگام که تندآب میتوفد و میگسترد
سیل تاریکی شر
به سرزمین ِ سبزِ خوبی سرازیر میشود «آنها» به طمع مینگرند.
پژواکی شادیبخش در آسمانهای غربی:
«درختها ریشه کن شدند!
تنه بزرگی خرد میشود
تندآبها از حیات درختان چیزی باقی نگذاشتند.»
براستی درختها ریشه کن شدند؟
هرگز، نه با جویبارهای همیشه سرخِ ما که رواناند
نه آن زمان که شرابِ زخمهای دستان ما
ریشههای تشنه را سیراب میکند
ریشههای عرب زندهاند
و ریشه میدوانند،
ژرف
در ژرفنای سرزمین ما!
هنگامی که درختان بزرگ میشوند
و شاخهها شکوفه میکنند و در آفتاب تازه میشوند
درختها میخندند، و برگهای زیر آفتاب،
و پرندگان بازمیگردند
بله، پرندگان بازمیگردند
پرندگان بازمیگردند.
پینوشت
* عهد عتیق؛ بیست و سومین کتاب: اشعیا؛ بخش هفت، آیه نهم. «اگر سخنان مرا باور نکنید، شما نیز در امان نخواهید بود.»
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد