در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در «تب سرد روی پیشانی داغ» به مهاجران کمک میکنید. حالا خودتان هم مدتی است از تهران مهاجرت کردهاید... درباره ایفای این نقش بگویید.
کیوان یک وکیل است و ما ظاهرا میبینیم بیشترین درآمد او حاصل از وکالت امور افرادی است که میخواهند از کشور مهاجرت کنند و به استرالیا و... بروند. او روحیات بشدت جاهطلبانه دارد و فرصتطلبی از خصوصیاتش است. اساسا کیوان چندان مرزی در زندگی ندارد و قلهاش پیشرفت است و در این راه هر خط قرمزی را رد میکند تا به هدفش برسد و منافع و لذتجویی خود را در نظر دارد.
همینها باعث شد ایفای این نقش را بپذیرید؟
من این نقش را به دلیل تفاوت کلی که با دیگر تجربههایم داشت، پذیرفتم. از همه مهمتر چالشی بسیار بزرگ پیش روی من بود؛ رفتن به سمت نقشی که نشاندهنده انسانهایی است که من از آنها متنفرم. همه ما آدمها ممکن است کیوانی در درونمان داشته باشیم. اگر این کیوان حلول کند، واقعا بسیار مخرب است و اگر حتی حلول هم نکند ما باید حواسمان را جمع کنیم. تلاش کردم تا حدی باورپذیر این نقش را بازی کنم که اگر کسی آمد و این اجرا را دید، اگر کیوان وجودش متبلور شده، احساس کند باید دوباره به دنیا بیاید و خودش را اصلاح کند. اگر کیوان وجودش را هنوز نشناخته است حداقل از خودش مواظبت کند و آگاه باشد که اگر حواسش نباشد ممکن است چنین هیولایی از من سر برآورد. برای من بازی در این نقش، نوعی ادای دین و نذر است و حس میکردم«با خویشتن خویشم مبارزه میکنم».
مدتی است شاهد موجی از خروج هنرمندان از تهران و زندگی در فضاهای روستایی و دور از مرکز هستیم؛ برخی نیز شبکههای اجتماعی را رها کردهاند. شما هم که تهران پر از دود و سر و صدا و ترافیک را رها کرده و به لاهیجان رفتهاید. فکر میکنید این اتفاق چرا بین هنرمندان شایع شده است؟
هنرمند برای متفاوتشدن، سبک زندگی متفاوتی هم میخواهد. ما برای خلق آثار متفاوت نیاز به سلوک و سبک زندگی متفاوت داریم و اگر اینطور نشود، ما هم در سطح استیکرهای مجازی باقی میمانیم. ما نیاز به مشغولیتهای جایگزین داریم. تا زمانی که فرهنگ فقط در زبان مورد بررسی است و سیاستهایمان تا این حد اشتباه است، نباید منتظر بهبود شرایط باشیم.
هنرمند به هر حال ارائهدهنده چشمانداز بوده و هست و ممکن است گاهی جلوتر از زمانهاش درباره برخی موضوعات به نتایجی برسد. مدتها بود که به این مسأله و کندن از تهران فکر میکردم و لازم میدانستم همه جوانب آن را بررسی کنم و تصمیم نهایی را بگیرم. بعد از داوری جشنواره تئاتر کودک این دغدغه برایم پررنگتر شد و من برای سلامت جسمی و روحی و خلاصی از وضع تهران این تصمیم را گرفتم و فکر کردم میتوانم کم کم در نقطهای دیگر پایگاهی برای فعالیتهای فرهنگی داشته باشم. من پیشبینی این وضع را میکردم که تئاتر ما به این روز خواهد افتاد.
چه وضعی؟
ما به صورت کاملا هیجانی به سمت تئاتر خصوصی و بعد هم جشنوارهزدگی و... رفتیم، پس میشد امروز را تصور کرد. در شرایط امروز که تمرینات تئاتر تا این حد کوتاه شده و از طرف دیگر تعداد سالنهای اجرا زیاد شده و در حدود شبی 110 اجرا داریم، آیا کیفیت اجراها قابل مقایسه با سالهای قبل است؟ آیا این شتاب از کیفیت نکاسته؟
بنابراین میخواهید بگویید علاوه بر اینکه از ناملایمات پایتختنشینی فرار کردید، به نوعی این وضع نوظهور تئاتر هم فراریتان داد؟!
مجموعهای از همه این مسائل و اندیشه من که فکر میکردم آنچه هستم با آنچه میخواستم باشم فرق دارد، باعث شد تصمیم به هجرت بگیرم. طبیعتا هجرت تبعاتی هم دارد، اما در این هجرت توانستم دوباره خودم را پیدا کنم، سیگارم را ترک کنم، روحیات بدم را کنار بگذارم و از خدا خواستم زیر و روی من دوتا نباشد و همانی شوم که واقعا هستم و دیده میشوم. یکی از آسیبهایی که زندگی در این جامعه به ما میزند، این است که برای زندگی در چنین جوامعی فرد مجبور است روحهای دیگری داشته باشد و من این را دوست نداشتم.
در لاهیجان چطور وقت میگذرانید؟
در لاهیجان آدمهای واقعی بیشتری میبینم و کمکم آموزش و... را هم در آنجا پی گرفتهایم. شاید تلخ باشد، اما خودمان باید به داد فرهنگ برسیم. ما آن چیزی که از مردان دولتی تا این سالها دیدهایم، این بوده که این دولتمردان نمیتوانند کاری برای ما انجام دهند، نه اینکه نخواهند، واقعا نمیتوانند و شرایطش فراهم نیست.فرهنگ در اولویت مسائل اداری، سیاسی و حتی مردم هم نیست. دولت باید بسترسازی کند که نکرده و حالا که کسی به فکر ما نیست و ادارهها در اداره امور جاری خودشان ناتوان هستند، پس من به عنوان یک عضو از جامعه باید هوای خودم را داشته باشم و سعی کنم کارهایی مثل کتابخوانی را رواج دهم و از تئاتر و هنر حمایت کنم. البته که باید از دولتیها هم توقع داشت، زیرا آنها پول میگیرند که همین کارها را انجام دهند و سیاستگذاری درست داشته باشند. هیچ کس نیست که بپرسد در سالهای اخیر چرا وضع مسائل مختلف به این شکل است و آنقدر گفتهایم که چرادان ما درد آمده!ما باید خودمان انسجام فرهنگی را حفظ کنیم و رشد فقط توسط خودمان صورت میگیرد تا جایی که یک مسئول فرهنگی هم اگر بخواهد راهش را کج برود در مقابل من و شمای مردم که مسئول و آگاه هستیم، نتواند این کار را انجام دهد.
درباره یک رابطه بیمار
پیام دهکردی دلش از روآوردن مفرط انسانهای امروزی به فضای مجازی و تاثیرات این ارتباط شدید انسان با دنیای فناوری خون است. او در این باره به جامجم میگوید: «ما یا افراط میکنیم یا تفریط. ما زیرساخت فرهنگی نداریم و نهادهایی که باید جریانسازی کنند، وجود ندارند. همه این مسائل به دلیل سوءمدیریت فرهنگی است و جامعه بهترین پناهی که برای خود پیدا میکند، فضای مجازی است به این دلیل که در جامعه واقعی اختلاف فرهنگی، طبقاتی و... وجود دارد و افراد دیگر نمیتوانند براحتی با زبان مشترک باهم حرف بزنند.
بشر امروزی بشدت مصرفگرا، فرصتطلب و لذتجو شده است. در کشور ما در هر دخمهای فستفود و پاساژ و... بزنید، سریع رونق میگیرد چرا؟ به این دلیل که جامعه سطحی و مصرفگراست. اگر روزی از همه کسانی که در تلگرام و... حضور دارند از مطالبی که میخوانند امتحان بگیرند، ببینند واقعا چند درصد از چیزهایی که میخوانند در ذهنشان مانده و به دردشان میخورد؟! همه چیز بسیار سطحی و زودگذر و هیجانی شده است. من اصلا منکر فواید این مقوله نیستم و میدانم خدمات بسیار خوبی به انسان میرساند، اما وقتی رابطه انسان با این پدیده بیمار میشود، خروجی آن همین وضعی میشود که میبینیم. باید ابتدا فرهنگ استفاده ایجاد شود».
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد