مسعود، دندانپزشک 73 ساله در مطبش در محدوده میدان توحید با طناب خفه شده بود. سروان رضوانی بلافاصله در محل حاضر و تحقیقات خودرا شروع کرد.
سروان صداقت، معاون پیگیری و تحقیقات کلانتری در توضیح ماجرای قتل دکتر مسعود گفت:حدود ساعت 20 مرد جوانی که خودش را مهیار معرفی میکرد با کلانتری تماس گرفت و وحشتزده خبر قتل عمویش را در مطبش اطلاع داد.
با تایید اظهارات مهیار با دستور رئیس کلانتری در محل حاضر و خودم تحقیقات اولیه را آغاز کردم. مقتول سالهاست در اینجا مطب دارد و هفتهای سه روز بعدازظهرها از ساعت 15 لغایت 19 بیماران خود را ویزیت میکند، البته امروز ظاهرا بعد از سه ماه که سفر بود به مطب آمده و قربانی این جنایت فجیع شده است.
سروان صداقت افزود: براساس بررسیهای اولیه مسعود از ساعت 14 و 45 دقیقه در مطب حاضر و از ساعت 15 تا ساعت 18 و 30 دقیقه چهار نفر را ویزیت کرده که هر چهار بیمار احضار شدند. منشی دکتر هم زن 40 سالهای به نام مهین است و حدود دو سال است که با وی کار میکند و از ساعت 12 ظهر تا ساعت 19 هم در اینجا بوده و ظاهرا پس از رفتن او و خلوت شدن مطب قتل اتفاق افتاده است. تحقیقات در صحنه حکایت از آن دارد که به غیر از سرقت تلفن همراه مقتول و مقداری پول نقد چیز دیگری سرقت نشده و متاسفانه تا این لحظه سرنخی از قاتل به دست نیامده است. این را هم باید اضافه کنم که خانواده مقتول خارج از کشور هستند و وی سالهاست که تنها زندگی میکند.
سروان رضوانی پس از شنیدن گزارش معاون تحقیق کلانتری به اتفاق او سراغ جسد پیرمرد رفت. دکتر بیچاره به وسیله یک طناب ضخیم خفه شده بود، آثار طناب برگردن وی مشخص بود و نشان میداد که قاتل بسیار قدرتمند بوده که توانسته پیرمرد را غافلگیر کرده و با فشار زیاد با طناب او را خفه و به قتل برساند. او یک پیراهن آبی رنگ و شلوار کتان یشمی به تن داشت و بر اثر فشار طناب چهرهاش کاملا کبود شده بود.
سروان رضوانی پس از بررسی دقیق جسد دندانپزشک، پای صحبتهای مهیار، برادرزاده مقتول که خبر مرگ دلخراش او را به کلانتری داده بود، نشست.
مهیارکه همچنان وحشتزده بود به سروان گفت: چه کسی ممکن است پیرمرد بیچاره را که آزارش حتی به یک مورچه هم نمیرسید این گونه و در کمال سنگدلی به قتل برساند.
مهیار توضیح داد که عمویش دو روز پیش از آمریکا برگشته و چون وضعیت خوابش بهم ریخته بود در این دو روز خانه بود و استراحت میکرد. قرار بود امشب پیش ما بیاید. ساعت 14 با او تماس گرفتم، چون خودرو نداشت قرار گذاشتیم بین ساعت 20 تا 20 و 30 دقیقه دنبالش بیایم. ساعت حدود 20 و 30 دقیقه وقتی به مطب رسیدم در نیمه باز بود و وقتی وارد شدم با جسد عمویم در اتاق ویزیت روبهرو شدم. با دیدن جسد او لحظاتی میخکوب شده بودم. قدرت هیچ کاری نداشتم تا این که وقتی به خودم آمدم با کلانتری تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم.
مهیار در ادامه افزود: همسر و دو فرزند عمویم در آمریکا اقامت دارند و او تنها در تهران زندگی میکند. البته سال گذشته با خانمی آشنا شد و با او ازدواج موقت کرد که چون آن خانم عمویم را خیلی اذیت کرد و از او پول میگرفت دکتر او را رها کرد. هرچند آن خانم دستبردار نبود، ولی عمویم حاضر نبود دیگر او را ببیند و برای این که از شر او رها شود، مدتی به آمریکا رفت.
سروان رضوانی دقایقی از او بازجویی کرد و از سروان صداقت خواست آن خانم به نام اکرم را احضارکنند و سپس به تحقیق از چهار بیماری که آن روز ویزیت شده بودند و همچنین مهین، منشی مطب پرداخت.
دو زن 34 ساله و 57 ساله و دو مرد 33 ساله و 69 ساله بیمارانی بودند که از ساعت 15 تا ساعت 18 و 30 دقیقه ویزیت شده بودند. سه نفر از آنها با وقت قبلی و یکی از آنها نیز همان روز وقت گرفته و ویزیت شده بودند.
سروان در بازجویی از آنها نتوانست ردی از قاتل به دست آورد. مهین منشی دکتر که بسیار ترسیده بود، در حالی که با شوهرش در مطب حضور داشت به سروان رضوانی گفت: ساعت 14 و 45 دقیقه دکتر به مطب آمد، خیلی گرفته و بیحوصله بود. فکر کردم چون تازه از سفر برگشته، خسته است. چیزی نگفتم. یک جعبه شکلات برایم سوغاتی آورده بود که به من داد. بعد هم از ساعت 15 تا 18 و 30 دقیقه بیماران را که وقت گرفته بودند ویزیت کرد. ساعت نزدیک 19 همسرم سراغم آمد، از دکتر اجازه گرفتم و مطب را ترک کردم.
مهین توضیح داد: غیر از آن چهار نفر، فرد دیگری به مطب نیامد و تماسهای تلفنی هم محدود بوده و دو نفر هم از آمدن دکتر سوال کردند.
سروان رضوانی چند سوال از او و همسرش کرد و آنگاه به اتفاق سروان صداقت برای بازجویی از اکرم زنی که مدتی صیغه مقتول بود به کلانتری رفت.
اکرم زن جوان و زیبا که به اتفاق برادرش که ظاهرا بدنساز بود، در کلانتری حاضر شد و به سروان رضوانی گفت: سال گذشته که برای پرکردن دندانم به مطب مسعود مراجعه کردم با او آشنا شدم. وقتی ماجرای جدایی از شوهر سابقم را برایش گفتم، او هم گفت که مجرد است و خانوادهاش خارج هستند، بعد هم از من خواستگاری کرد و گفت مدتی ازدواجمان موقت باشد بعد هم عقد دائمی خواهیم کرد. من هم علیرغم مخالفت خانواده قبول کردم، اما هرگز به قولش عمل نکرد و بعد هم که اصرار مرا دید سعی کرد مرا از سر خودش باز کند و حتی جواب تلفنم را هم نمیداد.
چند بار بشدت با هم دعوا کردیم تا این که بدون اطلاع از کشور خارج شد. دیگر هم از او خبری نداشتم تا این که ساعتی پیش مامور کلانتری مرا احضار کرد و گفت مسعود به قتل رسیده است.با این که دل پرخونی از او داشتم، ولی هرگز به مرگش راضی نبودم و هیچ اطلاعی هم از خفه شدن او ندارم.
سروان رضوانی پس از ساعتی سوال و جواب از اکرم به بازجویی از برادرش ارسلان پرداخت. مرد جوان با چهرهای برافروخته گفت: خواهر من هیچ اطلاعی از خفه شدن آن نامرد ندارد، اصلا خبر نداشته که او برگشته. این مرد خواهرم را فریب داد و... .
سروان رضوانی پس از یک بازجویی مفصل از آن دو نفر، رو به سروان صداقت گفت: حتما متوجه شدید قاتل دکتر دندانپزشک کیست؟
پاسخ معمای قتل تلخ سپهر
سروان رضوانی با اشاره به این دو دلیل توانست راز قتل را فاش کند:
1- براساس گزارش پزشکی قانونی، 10 تا 12 ساعت از قتل میگذشت که این زمان قبل از ادعای قاتل برای ناپدید شدن کودکش بود.
2- زن جوان در تحقیقات مدعی شد آدمربا در سمت شاگرد را باز کرده و با چاقو او را مجروح کرده در صورت صحت ادعای او، رد زخم باید روی گونه سمت راست زن جوان میبود در حالی که روی گونه سمت چپ بود.
در مسابقه شماره گذشته 1807 نفر شرکت کرده بودند که 641 نفر پاسخ صحیح داده و از میان پاسخهای صحیح محسن سلمانی از رشت و حیدر رضاپور از زاهدان به قید قرعه برنده شدهاند.
شما خواننده عزیز برای ما بنویسید قاتل دکتر مسعود کیست و سروان رضوانی چگونه او را شناخت. اگر داستان را به دقت بخوانید حتما متوجه خواهید شد. پاسخ خود را همراه نام و نام خانوادگی به شماره 300011224 پیامک کنید.
حمید موفق - ضمیمه تپش جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد