معمای پلیسی

مرگ با آمپول هوا

معمای پلیسی

قتل نگهبان انبار

ساعت اندکی از 7 صبح گذشته بود که سروان رضوانی در جریان مرگ مشکوک مرد 42 ساله‌ای به نام بهنام در یک انبار لوازم پزشکی در اطراف شهریار قرار گرفت؛ وقتی سروان به محل وقوع حادثه رسید، تعدادی از افراد محلی، خودرو پلیس و آمبولانس جلوی در انبار دیده می‌شدند.
کد خبر: ۱۱۱۲۱۷۹
قتل نگهبان انبار

ستوان هدایتی افسر تجسس کلانتری با دیدن سروان بعد از احترام نظامی گزارش اولیه را در اختیارش قرار داد. او در قسمتی از گزارش خود گفت: ساعت حدود 6 و 30 دقیقه صبح مردی به نام ناصر سراسیمه با کلانتری تماس گرفت و گفت؛ همکارش به نام بهنام در داخل انبار شرکت یکتا که مربوط به لوازم پزشکی است خودکشی کرده است. بهنام وناصر، نگهبان و در عین حال انبارداران شرکت بوده که به صورت شیفتی هر 24 ساعت در انبار حضور داشتند. ظاهرا وقتی صبح برای تحویل شیفت خود به اینجا می‌آید هر چه در می‌زند بهنام در را باز نمی‌کند و مجبوربه شکستن قفل با کمک همسایه‌ها شده و پس از ورود به انبار با جسد حلق آویز او مواجه شده و بعد هم کلانتری را در جریان قرار می‌دهد.

ستوان هدایتی توضیح می‌دهد که شرکت یکتا مدت‌هاست در‌ اینجا انبار دارد و از شرکت‌های خوشنام است.

سروان رضوانی پس از شنیدن گزارش افسر تجسس از لای در انبار که قفل بزرگ آن شکسته و در کنار یک میله آهنی قرار داشت وارد انبار می‌شود. در بدو ورود اتاقک کوچک نگهبانی نظرش را جلب می‌کند. در داخل اتاقک میز پر از پوشه و دفترهای بزرگ مخصوص ثبت ورود و خروج اموال، تخت چوبی، یک تلویزیون کوچک، بخاری برقی، کتری و قوری و مقداری ظرف و ظروف دیده می‌شد. سروان رضوانی پس از این که به دقت اتاق را از نظر گذراند وارد سالن نسبتا بزرگ انبار شد که جعبه بزرگ چوبی و کارتن‌های مقوایی به صورت منظمی در کنار هم چیده شده بود.

در انتهای غربی سالن و در گوشه دیوار جسد بی‌جان بهنام در حالی که با طناب ضخیمی که دور گردنش از سقف آویزان بود صحنه دلخراشی را رقم می‌زد. در زیر پای جسد صندلی فلزی که واژگون شده بود، دیده می‌شد. سر جسد رو به سمت چپ خم و چشمان نیمه‌بازش به زمین دوخته شده بود. او یک شلوار مخملی قهوه‌ای، بلوز سرمه‌ای و دمپایی پلاستیکی سفید به پا داشت و اثری از ضرب و جرح در صورتش دیده نمی‌شد. سروان رضوانی پس از این که جسد را به دقت مورد بررسی قرارداد، پای صحبت‌های ناصر همکار او و کسی که وقوع حادثه را به کلانتری داده بود، پرداخت.

ناصر وحشت‌زده و در حالی که رنگ به رخ نداشت و صدایش آشکارا می‌لرزید، گفت: صبح نزدیک 7 صبح برای تحویل شیفت به انبار آمدم، هر چه در زدم بهنام در را باز نکرد، موبایلش هم جوابگو نبود و تلفن انبار را هم کسی جواب نمی‌داد از طرفی در انبار هم قفل بود. ما فقط یک کلید داشتیم که زمان تحویل شیفت بین خودمان تعویض می‌کردیم. وقتی دیدم بهنام جواب نمی‌دهد خیلی نگران شدم، به عباس آقا و مشت جعفر خبر دادم و با کمک آنها قفل را شکستیم و بعد که وارد انبار شدیم، با جسد حلق‌آویز او روبه‌رو شدیم. بهنام بیچاره خودکشی کرده بود.

ناصر توضیح داد: از مدتی قبل رئیس شرکت متوجه کسری موجودی و اقلام شرکت شده بود، از این رو قرار بود انبار گردانی انجام دهد و به ما هم مشکوک شده بود. بهنام از همان موقع بشدت ترسیده بود و می‌گفت آبرویم درخطر است. نمی‌دانم ولی رفتار و کردارش منطقی نبود و گمان می‌کنم در جابه‌جایی اقلام انبار دخیل بود که آنقدر ترسیده بود و بعد برای حفظ آبرویش دست به خودکشی زد.

ناصر در پاسخ سوال سروان رضوانی که آخرین‌بار چه زمانی بهنام را دیدی؟ پاسخ داد: دیروز صبح که شیفت را تحویل دادم، بهنام حال خوشی نداشت. غروب دوباره به او سر زدم و گفتم اگر حالت خوب نیست بمانم، اما قبول نکرد خیلی مضطرب و نگران بود و فقط به یک نقطه خیره می‌شد.‌ نیم ساعتی نزدش بودم بعد هم اینجا را ترک کردم و دیگر خبری از او نداشتم تا صبح که... .

سروان رضوانی ساعتی از او بازجویی کرد و آنگاه پای صحبت‌های مهندس پژمان، رئیس شرکت که تازه به محل حادثه رسیده بود، نشست.

مهندس جوان در حالی که نگران به نظر می‌رسید به سروان رضوانی گفت: حدود پنج سال است که بهنام همکار ماست و در این مدت او به خوبی وظایفش را انجام می‌داد. البته از هفته پیش ما متوجه برخی تخلفات در انبار شدیم متاسفانه اقلام انبار با موجودی که ما در شرکت داشتیم تناقض داشت و در حال بررسی این موضوع بودیم که امروز این اتفاق افتاد. باورش سخت است که بهنام خیانت در امانت کرده باشد ولی به هرحال انسان است و گاهی هم وسوسه شیطان فریبش می‌دهد.

وی ادامه داد: ناصر هم شش ماه است که مشغول به کار شده و به صورت شیفتی با بهنام همکاری می‌کرد. البته ما در نظر داشتیم یک نفر دیگر را به آنها اضافه کنیم که هم دقت درکار بیشتر شود و هم فشار زیاد کاری به آنها وارد نشود.

مهندس در پاسخ این سوال سروان رضوانی که از نظر ریالی چه میزان کمبود اقلام وجود دارد، گفت: دقیقا مشخص نیست و ما در حالی بررسی هستیم، اما آنچه مسلم است متاسفانه اجناس بسیار زیادی بدون برگ خروج از انبار خارج شده و این امر هم در زمان طولانی انجام گرفته و زمانی ما متوجه شدیم که دیر شده بود. در کل از نظر مالی مبلغ تقریبا چشمگیری بوده است.

سروان رضوانی چند سوال از مهندس جوان کرد و سپس به تحقیق از همسایه‌های اطراف شرکت پرداخت و یک بار دیگر آنچه را اتفاق افتاده بود مرور کرد و بعد از سکوت طولانی رو به ستوان هدایتی گفت: مرد بیچاره خودکشی نکرده بلکه به قتل رسیده و قاتل کسی جز هم شیفتی‌اش ناصر نیست.

پاسخ معمای دفاع مشروع

سروان با 2 دلیل زیر ادعای دفاع مشروع سهیلا را رد کرد:

1 ـ اگر او درست گفته و مقتول به سمتش حمله کرده بود، ضربه باید از روبه‌رو به بدنش اصابت می‌کرد.

2 ـ حرکت مقتول به سمت در و اصابت دومین ضربه نشان می‌دهد او نه‌تنها در حالت هجومی نبوده بلکه در حال فرار بوده است.

در مسابقه شماره گذشته 2405 نفر شرکت کرده بودند که 617 نفر پاسخ صحیح داده و از میان پاسخ‌های صحیح عباس سبزه دوست از کرج و رحمان میرزاده قلی از نیشابور به قید قرعه برنده شده‌اند.

شما خواننده عزیز برای ما بنویسید سروان رضوانی از کجا فهمید، بهنام خودکشی نکرده و چرا ناصر را به جرم قتل و صحنه‌سازی برای خودکشی دستگیر کرد؟ اگر داستان را با دقت بخوانید؛ حتما متوجه خواهید شد. پاسخ خود را همراه نام و نام خانوادگی به شماره 300011224 پیامک کنید.

وحید شکری

ضمیمه تپش جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها