به گزارش جام جم آنلاین، خبرنگارها پرتلاش تر از هر روز سال پی چهره ای شاخص و آشنا برای مردم می گردند که با او مصاحبه کنند و به غرفه خودشان ببرندش و مردم میان این همه رسانه و سلام و احوالپرسی اصحاب رسانه، مثل آبی می مانند که راه خودش را می جوید. گاهی سرکی می کشند به روزنامه های چیده شده روی پیشخوان غرفه یک روزنامه سراسری و گاهی همان وسط سالن جمع می شوند برای استندآپ کمدی هایی که غرفه ای دیگر برپا کرده.
یکی کیف به دست که سرریز شده از روزنامه راهی انتهای سالن است و دیگری، دست در دست کودکش از همان در ورودی به سمت غرفه های مخصوص کودکان می رود.
نزدیکش می شوم؛ هم خودش راه را خوب بلد است هم فرزندش. می پرسم قبلا هم اینجا آمده بودید؟ و هنوز کلام من تمام نشده جواب می دهد: «بله.» و دوباره به همان سرعت در جواب سوال بعدی ام که امسال یا سال های پیش؟ می گوید: «هم امسال هم سال های گذشته. اینجا به ظاهر یک نمایشگاه تخصصی است اما من حتی در نمایشگاه های تخصصی تر از این هم به مصلی آمده ام. اینجا هم به مترو نزدیک است و هم به ایستگاه های اتوبوس. بعد هم که ون ها مردم را تا دم در شبستان می آورند؛ آن هم مجانی.»
خوشحال است که غرفه کودکان هم حالا جزئی شده از نمایشگاه مطبوعات شده و می تواند راحت تر فرزندش را همراه خودش بیاورد. می گوید: «فضای سبز و سرویس های بهداشتی نزدیک به شبستان، نگرانی من را به عنوان یک مادر کاملا حل کرده است.»
پیرمردی موسفید و عصا به دست آرام آرام از پله ها بالا می آید. می گویم: «سخت تان است پدرجان؛ چرا به نمایشگاه آمده اید؟» بر می گردد و با نگاهی پر از سوال، جواب می دهد: «سخت نیست؛ از مترو آمدم بالا و سوار ون ها شدم. پله ها هم آنقدر نزدیک به هم هستند و ارتفاعشان کم است که مشکلی برایم ایجاد نمی کند. به نمایشگاه ایپاس هم آمده بودم.»
حوصله من را ندارد انگار؛ بی توجه به اینکه سوالی دارم یا نه، راهش را کج می کند و داخل سالن می شود، می رود وسط سالن و اول سری به ایستگاه مطبوعات و چای حاضر و آماده اش می زند. توی ایستگاه همه جور آدمی هست. یکی روزنامه می خواند و یکی قند و چای بر می دارد. همین سوال ها را از دختر جوانی که دست برده تا قند بردارد می پرسم. با خنده می گوید: «من خودم خبرنگارم.»
اینکه شما به عنوان یک فعال رسانه ای چه نظری در رابطه با برگزاری نمایشگاه در مصلی دارید می شود سوال دومم. باز هم با همان لبخند می گوید: «اگر نمایشگاه مصلی نبود که اصلا نمی آمدم. اینجا مرکز شهر است و من موقع تعطیلی نمایشگاه یعنی ساعت 9 شب، در عرض نیم ساعت به خانه می رسم. چون اینجا نزدیک مترو است. جای دیگری بود نمی آمدم.»
سوار ون می شوم؛ اهالی رسانه غیر از توجه به اینکه چه کسی به نمایشگاه می آید و چه خبری بگیرند به آمد و شد خودشان هم فکر می کنند. دم در مترو مردم از ون پیاده می شوند و هرکدام راهی مسیری. صدای زنی را می شنوم که به همراهش می گوید: «بیا بریم اون ور خیابون. ایستگاه اتوبوس همون روبروست.»
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد