گفت و گوی جام جم آنلاین با یک عکاس جهادگر

شاتر برای شلیک به قلب محرومیت (+تصاویر)

می توانست یک زندگی معمولی داشته باشد، مثل خیلی های دیگر، اما یک راه متفاوت را انتخاب کرد، مسیری که باعث شد خیلی ها را او را بعنوان یک عکاس جهادی بشناسند.
کد خبر: ۱۰۸۲۳۱۸
شاتر برای شلیک به قلب محرومیت  (+تصاویر)

به گزارش جام جم آنلاین ، مجتبی حیدری قبل از هرچیزی یک عکاس است؛ عکاسی که حالا جهادگر هم شده. ردپای او و گروه عکاسان جهادی وارثینش، حالا در بیشتر مناطق محروم کشورمان دیده می شود. گروهی که با سفر به مناطق محروم و دورافتاده و انعکاس مشکلات ساکنان این مناطق، واسطه ای برای انجام کار خیر می شوند. مجتبی حیدری اما بجز کار جهادی، دغدغه دیگری هم دارد؛ دغدغه ای که او را تا کشور همسایه کشانده؛ تا عراق. دغدغه ای که باعث حضور چندباره او در این کشور در ایام اربعین سالار شهیدان شده و نتیجه این سفرها نمایشگاهی است به نام «چشم ما حیرت» که از دیروز در میدان امام حسین (ع) تهران برپا شده است؛ عکس هایی از مراسم پیاده روی اربعین به همراه روایت زندگی 10 نفر از خادمان عراقی این مراسم؛ 10 نفر که قصه زندگی شان را مقابل دوربین مجتبی حیدری به نمایش گذاشته اند. به بهانه برگزاری این نمایشگاه ، در دفتر جام جم آنلاین میزبان این عکاس جهادی شدیم و با او از مسیری گفتیم که حالِ این روزهایش را ساخته است؛ مسیری که باعث شده در بیوگرافی صفحه اینستاگرامش یک جمله عجیب بنویسد:« ننگ بر جنازه عکاسی که دوربینش خونی نباشد.»

شما از یک عکاس مطبوعاتی تبدیل شدید به یک عکاس مستند ؛ چطور این اتفاق افتاد؟

در دورانی که من در خبرگزاری هم کار می کردم ، به فضای عکاسی مستند مخصوصا در زمینه محرومیت زدایی علاقه داشتم اما کار خبری به من این اجازه را نمی داد که تمرکزم را روی کار مستند بگذارم. یعنی اصلا فرصت نمی شد که من سه روز خبرگزاری را بگذارم و بروم دنبال کار مستند. به خاطر همین یک جایی به این نتیجه رسیدم که باید دنبال علاقه ام بروم.

و قید کار و بیمه و حقوق ثابت را زدید؟

بله همین طور است. شاید خیلی ها این انتخاب را نداشته باشند اما من این راه را انتخاب کردم. از وقتی که جدا شدم، یعنی از سال 92 دیگر این فرصت را پیدا کردم که مثلا 30 روز یا 40 روز به سفر بروم. از همین زمان بود که تمرکزم را روی کار مستند گذاشتم و بصورت حرفه ای در حوزه محرومیت زدایی و اقتصاد مقاومتی فعال شدم.

چطور این کار را شروع کردید؟

اول با بسیج سازندگی شروع به همکاری کردم و با گروه های جهادی همراه شدم و همین جا بود که کار کردن در حوزه اقتصاد مقاومتی هم برایم مهم شد. همان سال مقام معظم رهبری بحث اقتصاد مقاومتی را مطرح کرده بودند و بسیج سازندگی برای پرداختن به این بحث ، در عرصه های مختلفی مانند پرورش قارچ، شترمرغ ، قالی بافی و ...به مردم وام می داد. من با عکاسی از همین موضوعات شروع کردم و هرچه جلوتر رفتم دریچه های بیشتری به رویم باز شد. تا جایی که در جریان این اتفاق من با 20 کارآفرین ویژه آشنا شدم و از فعالیت شان عکاسی کردم که درحال حاضر همه اینها در سطح کشور بعنوان یک کارآفرین خلاق شناخته شده اند.

حجت الاسلام والمسلمین سید هادی علوی در بحث اقتصاد مقاومتی توسط این عکاس معرفی شد. او در شهرستان بندرگز به پرورش شترمرغ اشتغال دارد.

بحث محرومیت زدایی را هم همچنان دنبال می کردید؟

بله ، من معتقدم که کلا این دو حوزه در ارتباط مستقیم با هم قرار دارد. محرومیت چطور برطرف می شود؟ با رونق حوزه اقتصاد. تا وقتی که مشکلات اقتصادی یک منطقه رفع نشود ، محرومیت آن منطقه هم تمامی ندارد.

برای پرداختن به این دغدغه هاییکه داشتید کجا ها رفتید؟

هرجایی که فکرش را بکنید. من تقریبا به همه استان های کشور و بیشتر مناطق محروم سر زده ام.

کجا را محروم تر دیدید؟

مناطق مرزی ما خیلی شرایط سختی دارند؛ چه مناطق مرزی شرق و چه مناطق مرزی غرب کشور. بجز اینکه وضع زندگی در حاشیه کلان شهرهایی مثل مشهد، اصفهان و حتی تهران هم خیلی وحشتناک است.

خدابخش فرامرزی ؛ پیرمردی اهل رودبار جنوب کرمان که براثر دعواهای قبیله ای دست چپش را از دست داده است

در پرداختن به مشکلات این مناطق محروم چه رویکردی داشتید؟

رویکرد من امیدآفرینی بود. هر گزارشی که در این مدت از من در مناطق محروم کار شده پر از امید است. واقعیتش را بگویم من همیشه و همه جا گفته ام که وقتی به این مناطق می روم می بینم محروم منم. محروم یکی مثل من است که از خیلی از چیزهایی که اینها دارند دور است. درست است که اینها آب ندارند، گاز ندارند، اما هنوز پیوندهای خانوادگی بین شان مهم است ، هنوز همگی با هم دور یک سفره می نشینند غذا می خورند؛ حالا شاید از امکانات دور باشند اما دارایی هایی هم دارند که می توان روی همان ها دست گذاشت.

گروه عکاسان جهادی وارثین از کی شکل گرفت؟

از وقتی که همکاری ام با بسیج سازندگی قطع شد. از اینجا به بعد من تنها بودم. اما می دانستم که وقتی مشکلات را می بینم نباید غر بزنم. نبایدگله و شکایت بکنم. می دانستم که از راه غر زدن به جایی نمی رسم. همینجا بود که تصمیم گرفتم هرچقدر که از توانم برمی آید حتی اگر یک نفر باشم و تنها باشم، تلاش کنم. با خودم گفتم شاید از دست تو برای رفع تمام مشکلات مناطق محروم کاری برنیاید اما به اندازه خودت می توانی تلاش کنی. وارثین هم از همینجا شروع شد. جرقه کار هم از حضور ما در یکی از روستاهای محروم بخش زهکلوت رودبار جنوب کرمان خورده شد. در این روستا با پیرمردی آشنا شدم که براثر دعواهای قوم و قبیله ای دست چپ خود را از دست داده بود و زندگی سختی داشت. این پیرمرد به من گفت:جوان از کجا آمدی؟ من حاضرم دوتا بز به تو بدهم اما برایم یخچال بیاوری. من تصویر این مرد را در صفحه اینستاگرام شخصی ام منتشر کردم و ماجرای درخواستش را هم نوشتم. به فاصله چندساعت خیلی ها برای کمک به او اعلام آمادگی کردند. یکی از دوستان خودم که ساکن نروژ بود هم تمام هزینه خرید یخچال را پرداخت کرد؛ به این ترتیب با پول هایی که جمع شد، من هم برای این مرد یخچال خریدم هم اجاق گاز و ظرف یک هفته این وسیله ها را به او رساندم. این درحقیقت جرقه شروع کار گروه عکاسان جهادی وارثین بود. بعد از این ما این کار را جدی تر دنبال کردیم و در طی سال گذشته از همین طریق واسطه رسیدن حدود 80 میلیون تومان کمک های مردمی به مردم مناطق محروم کشورمان شدیم، یعنی جهیزیه دادیم، خانه افراد نیازمند را تعمیر کردیم، پول پیش خانه دادیم، برای بچه های مناطق محروم لباس و کیف و کفش و ...تهیه کردیم.

تصاویری از حضور گروه وارثین در کوره های آجرپزی مدتی پیش در فضای مجازی منتشر شد، درباره این تصاویر توضیح می دهید؟

بله این آخرین برنامه ای بوده که به همت عکاسان جهادی وارثین انجام شده. البته یک نکته ای که باید بگویم این است که در بحث کمک رسانی ما همیشه سعی می کنیم ، هر چیزی که به دست بچه های نیازمند می رسانیم به صورت جایزه باشد. یعنی برایشان مسابقه برگزار می کنیم. مثلا در همین کوره های آجرپزی ما مسابقه فوتبال برگزار کردیم و به بهانه فوتبال به اینها کفش و لباس و کیف و لوازم مدرسه هدیه دادیم. بعد در همین حین که بچه ها همه در زمین بازی جمع شده بودند، پزشکانی که با گروه ما همکاری می کنند والدین این بچه هارا معاینه کردند. ما هزینه داروی این بیماران را هم با داروخانه منطقه حساب کردیم و درنتیجه در این برنامه، هم ویزیت رایگان شدند هم داروی رایگان تحویل گرفتند. خوشبختانه الان همکاری بچه ها با گروه به سطحی رسیده که همه می خواهند در نیکی کردن ازهمدیگر جلو بزنند. اینجا تنها جایی است که سبقت مجاز است.

درباره نمایشگاه چشم ما حیرت هم توضیح می دهید؟ این نمایشگاه روی عکاسی شما از مراسم اربعین تمرکز دارد. چطور به این موضوع پرداختید؟

بحث اربعین همیشه برای من مهم بوده؛ من هم مثل خیلی از هموطنانم عاشق بودم، دلداده سیدالشهدا بودم که این مسیر را جلو رفتم. یعنی از بچگی هرجا اسم امام حسین (ع) می آمد ، جلو می رفتم. در بحث اربعین هم اولین بار سال 81 بود که به کربلا رفتم. آن موقع تازه مرز عراق بی حساب و کتاب شده بود و من پیاده از مرز وارد عراق شدم.. آن موقع حتی یک عکس کوچک هم از این مراسم در اینترنت نبود، ما از بین الحرمین اصلا نمای باز نداشتیم. اما این دلدادگی باعث شد که با همان دوربین کامپکت ساده ای که داشتم از این مراسم عکاسی کنم.این حضور یک جورهایی برایم مثل کشف و شهود بود، چندسال بعد وقتی دوباره به این سفر رفتم، دیگر عکاسی نکردم و شروع کردم به فکر کردن. به این نتیجه رسیدم که بحث اربعین خیلی پیچیده تر از این نمایش حضور این جمعیت چند میلیونی است که ما در ظاهر می بینیم؛ که این عزاداری و سینه زنی و پیاده روی فقط لایه رویی قضیه است. همانجا بود که تصمیم گرفتم عمیق تر به این موضوع نگاه کنم. دیدم هرکسی در هرجای دنیا اگر آزادی خواه است، صلح طلب است، خداپرست است، مسیرش اربعین است. من از بصره شروع کردم به پیاده روی به سمت کربلا. مسیری حدودا 600 کیلومتری. سفرم هم 40 روز طول کشید. در این مسیر هرچه من بیشتر جلو می آمدم بیشتر شوکه می شدم ؛ این حجم از ارادات اصلا برایم باورکردنی نبود. تا اینکه از سال 93 یعنی بار دیگری که به کربلا رفتم قضیه را یک جور دیگری دیدم و سعی کردم عکاسی ام داستان محور باشد.

علی کاظم علی، یکی از شیفتگان سیدالشهداست که مجتبی حیدری داستان زندگی اش را روایت کرده؛ مردی که شمرخوان نمایش تعزیه است و در دنیای واقعی تعمیرکار وسائل نقلیه.

این ده نفری که داستان زندگی شان را روایت می کنید از همین جا مقابل دوربین شما قرار گرفتند؟

بله . در این مدت من ده تا قصه و روایت خاص پیدا کردم. اولین قصه ام ، ماجرای حضور یک فرد مسیحی اهل بصره در موکب عزاداری اربعین بود. برایم جالب بود که ببینم اصلا این مسیحی در مراسم اربعین چه حرفی دارد؟ داستان بعدی مادر یک شهید مدافع حرم بود که در شهر نجف زندگی می کرد و از خادمان اربعین بود.پسر این زن در سامرا شهید بود. ماجرای زندگی او ، داستان زندگی تعداد زیادی از زنان سرزمین عراق بود. یکی دیگر از روایت های خاص ماجرای یکی از نیروهای ویژه پلیس عراق بود که تلاشش حفظ امنیت در این مراسم بود و همین طور که جلو رفتم به آدم های دیگری هم که رسیدم که هرکدام یک قصه خاص داشتند. درحقیقت من در کربلا دنبال سیدالشهدا نگشتم. من سیدالشهدا را در ارادت و عشق ناتمام آدم هایی پیدا کردم که در ایام اربعین با زائران سیدالشهدا خدمت می کردند. در ایام اربعین 30 میلیون زائر به کربلا می روند، پس سی میلیون قصه وجود دارد، ما می توانیم بگردیم ببینیم امام حسین (ع) کجای زندگی اینها بوده که امروز همه اینجا جمع شده اند.

نمایشگاه چشم ما حیرت تصاویر مربوط به همین افراد است؟

یک بخش از تصاویر این نمایشگاه روایت زندگی همین ده نفر است. این نمایشگاه یک بار ماه رمضان در مشهد و در ورودی باب الجواد حرم مطهر رضوی دایر شد؛ از دیروز هم این امکان فراهم شده که در میدان امام حسین (ع) به مدت ده روز این نمایشگاه برپا شود. البته همزمان با برگزاری نمایشگاه عکس، از ساعت 19 ، 40 نفر از هنرمندان گروه تعزیه سماوه عراق هم در میدان امام حسین(ع) حضور دارند و به زبان عربی تعزیه اجرا می کنند. البته ما برای این تعزیه راوی ایرانی انتخاب کردیم تا مردم متوجه روایت ها بشوند.

علی کاظم علی،سیزده سال است که در گروه تعزیه نقش شمر را اجرا می کند

از مسیری که انتخاب کردید ، راهی که شما را از عکاسی مطبوعاتی جدا کرد پشیمان نیستید؟

نه اصلا. از نظر من رسانه یا عکس ، یا باید باعث یک اتفاق بشود یا جلوی یک اتفاق را بگیرد، وگرنه ما باید برویم ثبت احوال کار کنیم. من وقتی این راه را شروع کردم هیچ چیزی نداشتم، اصلا تجهیزاتی برای عکاسی نداشتم. اما همه پس اندازم را دادم و تجهیزات خریدم. همان روزها هم که تازه کار را شروع کرده بودم به مادرم گفتم که من فکر می کنم آدم باید برای عشقش هزینه بکند و این کار، عشق من است.

خانواده شما مخالف این سبک زندگی شما نیست؟

نه خوشبختانه. من با همسرم، خانم عرفانه السادات سیدمحمدی، هم در همین اردوهای جهادی آشنا شدم. ما با هم در یک روستای خیلی محروم آشنا شدیم، آن موقع ایشان از طرف یک گروه جهادی برای عکاسی به آنجا آمده بود ، این آشنایی باعث ازدواج ما شد و الان ایشان یکی از اعضای ثابت عکاسان جهادی وارثین است و همه جا با من همراه است. فکر می کنم اصلا هیچکس بجز ایشان نمی توانسته پایه این سفرهای جهادی باشد. یادم است عید سال 94 هردونفر ما در یک منطقه مشغول عکاسی بودیم اما از هم دوربودیم و 20 روز همدیگر را ندیدم ، هرکدام در یک روستا بودیم.یکبار یک نفر از اهالی این روستاها به ما گفت که انشالله عاقبت بخیر بشوید. برای ما همین دعا یعنی همه چیز. چه چیزی بهتر از این عاقبت بخیری ؟ اصلا یک نفر چقدر می تواند بدهد تا این دعا را درحقش بکنند؟ برای ما همین دعا بس است.

در قسمت بیوگرافی صفحه اینستاگرامتان یک جمله جالب هم دارید؛ «ننگ بر جنازه عکاسی که دوربینش خونی نباشد.» درباره این جمله توضیح می دهید؟

بله این جمله درحقیقت اقتباسی از جمله ای است که در فیلم چ آقای حاتمی کیا شنیدم. در این فیلم بابک حمیدیان که نقش اصغر وصالی را بازی می کند در یک دیالوگ می گوید:« ننگ بر جنازه پاسداری که در خشاب اسلحه اش فشنگ مانده باشد.» همانجا من هم این جمله به ذهنم رسید. البته رویکرد این جمله صرفا به خودم است. به نظرم یک عکاس در این حرفه، در سبک کاری ای که من انتخاب کردم، باید تا آخرین لحظه پای عکاسی اش بایستد. یعنی اگر یکی مثل من قرار باشد بمیرد، قطعا باید پای اعتقادش و با دوربینش بمیرد.

مجتبی حیدری در مراسم پیاده روی اربعین در منطقه ناصریه عراق در کنار نیروهای امنیتی عراقی

برگزاری مسابقه فوتبال بین کودکانی که در کوره های آجرپزی خاورشهر زندگی می کنند

مراسم پیاده روی اربعین

خدیجه پقه بانوی کارآفرین ترکمن که با یک دست قالیبافی می کند و مجتبی حیدری داستان زندگی اش را با دوربین عکاسی اش روایت کرده

مینا مولایی /جام جم آنلاین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها