مأموران عاملان درگیری را بازداشت کردند

معمای جنایت خیابانی با ۳ متهم

ساعت 8 و 15 دقیقه صبح بود. سرگرد میری که تازه ترفیع درجه گرفته بود در حال جمع و جور‌کردن وسایل روی میز بود که چندین ضربه به در زده شد. سرگرد سرش را بلند کرد و آرام گفت: بفرمایید.
کد خبر: ۱۰۷۹۹۰۷
قتل به خاطر‌ 10 هزار‌ دلار

جوانی قدبلند و خوش‌قیافه وارد شد. پس از احترام نظامی گفت:

ـ سروان رضوانی هستم، در خدمتم قربان.

سرگرد میری به استقبال او رفت و به گرمی در آغوشش گرفت و گفت:

خوش آمدی سروان و پس از مکث ادامه داد:

از امروز شما افسر ویژه بخش جنایی هستید.

سرگرد میری که با ترفیع درجه به بخش دیگر منتقل شده بود، دقایقی از کار و پرونده‌ها گفت و در پایان برای افسر جوان آرزوی موفقیت کرد.

در این گفت‌وگوی گرم، سروان رضوانی نیز توضیحاتی در خصوص سوابق خدمتی‌اش و چگونگی انتقالش به این بخش داد. پس از این گپ دوستانه و خداحافظی سرگرد میری، سروان رضوانی کار خود را آغاز کرد. او ابتدا سراغ پرونده قتلی رفت که سرگرد میری در طول یک هفته تحقیق و بررسی آن را به سرانجام رسانده بود.

سروان رضوانی به دقت شروع به مطالعه پرونده کرد تا رازهای پنهان پرونده را که سرگرد میری به آن پی برده بود، تجربه کند.

اما ماجرای این پرونده جنایی چه بود

ساعت 12 ظهر روز جمعه به سرگرد میری اطلاع داده شد که جوان 28 ساله‌ای به نام جواد در آپارتمان کوچک اجاره‌ای‌اش در یکی از محله‌های شرق تهران با ضربات چاقو به قتل رسیده است. کسی که گزارش این جنایت را به پلیس داده بود، مجید دوست و هم‌اتاقی او بود.

سرگرد میری در بازدید از محل جنایت با صحنه فجیعی روبه‌رو شده بود. جسد غرق در خون جواد در گوشه آپارتمان و در کنار دیوار افتاده بود و ظواهر امر نشان می‌داد چند متری روی زمین کشیده شده است. مقتول یک عرق‌گیر سفید و یک شلوار کردی طوسی رنگ به تن داشت. فضای آپارتمان به هم ریخته بود و بررسی‌های اولیه نشان می‌داد مدت زمان زیادی از قتل نمی‌گذرد. قتل درست در جلوی در ورودی آپارتمان به وقوع پیوسته و سپس جسد به گوشه اتاق کشیده شده است. اثری از آلت قتاله دیده نمی‌شد. همچنین شواهد حکایت از آن داشت که مقتول غافلگیر شده و نتوانسته هیچ دفاعی از خود داشته باشد.

سرگرد میری پس از این که تمام زوایای صحنه جنایت را از نظر گذراند، با دستور بازپرس ویژه جنایی تحقیقات خود را آغاز کرد.

تحقیق از همسایگان ساختمان چهار طبقه حکایت از آن داشت که هیچ یک سروصدایی را نشنیده‌اند. فقط همسایه طبقه چهارم که پیرمرد 70 ساله‌ای بود، به سرگرد میری گفت: ساعت حدود 9 صبح دو نفر جوان را دیده است که از ساختمان خارج شده‌اند. وی مشخصات آن دو جوان را در اختیار سرگرد قرار داد و تاکید کرد که هرگز آن دو جوان را تا آن لحظه در ساختمان ندیده بود.

مجید هم‌اتاقی و در واقع همشهری مقتول نفر بعدی بود که تحت بازجویی قرار گرفت. او به سرگرد میری گفت:

من و جواد حدود 13 ماه پیش از شهرستان برای کار به تهران آمدیم. هر دو جوشکار ماهری بودیم. با وساطت یکی از آشنایان در یک مجتمع بزرگ آپارتمانی مشغول کار شدیم. درآمدمان خوب بود. بعد از سه ماه تصمیم گرفتیم جایی را برای ماندن اجاره کنیم که پس از پرس و جو اینجا را پیدا کردیم و ساکن شدیم. صبح زود سرکار می‌رفتیم و غروب بعد از کار برای استراحت برمی‌گشتیم. سه روز پیش کارمان تمام شد و قرار بود از دو هفته دیگر در مجتمعی جدید دوباره کارمان را آغاز کنیم. تصمیم گرفتیم این دو هفته استراحت را به شهرستان برویم. حتی من بلیت هم گرفتم. قرار بود امروز ساعت 10 و 30 دقیقه حرکت کنیم. حدود ساعت 8 و 30 دقیقه صبح بیدار شدم. بعد از این که بساط چایی را آماده کردم، سراغ جواد که هنوز خواب بود رفتم. قرار بود مقداری سوغاتی بخریم، بعد به ترمینال رفته و عازم شهرستان شویم. جواد که به نظر خسته و بی‌حوصله بود و ظاهرا هم با دو نفر از دوستانش قرار داشت، به من گفت: تو برو من هم خودم را به ترمینال می‌رسانم. اصرار من بی‌فایده بود، چون نمی‌خواستم دست خالی نزد خانواده بروم، ساعت 9 خانه را ترک کردم، اما قبلش به جواد تاکید کردم که قبل از ساعت 10 و 30 دقیقه در ترمینال باشد. بعد هم با اتوبوس شرکت واحد به بازار رفتم. در بازار چرخی زدم. یک النگو برای نامزدم خریدم و مقداری هم وسایل برای اعضای خانواده گرفتم. بعد هم راهی ترمینال شدم. ساعت 10 بود که رسیدم و منتظر جواد شدم، اما خبری از او نشد. به تلفنش زنگ زدم، اما جواب نداد. زمان حرکت اتوبوس رسید اما خبری از جواد نشد. حتی چند دقیقه هم اتوبوس را نگه داشتم تا شاید جواد برسد، اما وقتی نیامد، بلیت را کنسل کردم و راهی خانه شدم. در مسیر هم بارها تماس گرفتم، اما نتیجه‌ای نداشت. تا این که وقتی در آپارتمان را باز کردم، با آن صحنه وحشتناک روبه‌رو شدم.

مجید در ادامه بازجویی توضیح داد که جواد این اواخر خیلی مشکوک شده بود. تمام درآمدش را دلار می‌خرید و دائم صحبت از رفتن به خارج می‌کرد. ظاهرا با چند نفر آشنا شده بود که به او وعده داده بودند در قبال گرفتن مبلغی، ترتیب پناهندگی او را به یکی از کشورهای اروپایی خواهند داد. البته جواد هرگز آنها را به من معرفی نکرد و هر بار هم که اصرار می‌کردم، می‌گفت: محرمانه است. قول دادم به کسی چیزی نگویم تا کارم کاملا درست شود. عجیب به آنها اعتماد داشت و با خنده به من می‌گفت به‌زودی دنیای جدید را تجربه خواهم کرد. دیشب هم دیروقت به خانه آمد و وقتی پرسیدم کجا بودی؟ فقط خنده تحویلم داد. یک بسته دلار همراه داشت که پنهان کرد. من هم وقتی دیدم دوست ندارد چیزی بگوید، اصرار نکردم.

مجید در اظهارات خود تاکید کرد هرگز دوستان جواد را ندیده و با آنها تماسی هم نداشته است و جواد به دور از چشم او قرارهایش را تنظیم می‌کرده است.

سرگرد میری دو روز پس از تحقیقات گسترده، آن دو نفر را به نام‌های شاهین و شاهرخ شناسایی و دستگیر می‌کند.

این دو نفر در بازجویی اعتراف کردند با جواد ملاقات‌هایی داشته و به بهانه انتقال او از کشور قصد اخاذی داشته‌اند.

شاهرخ و شاهین که سابقه کیفری داشتند اعتراف کردند هدف آنها صرفا بالا کشیدن پول‌های مقتول بوده و به بهانه خارج کردن او از کشور قرار بوده
10 هزار دلار بگیرند که ابتدا 500 دلار گرفته و پس از نشان دادن گذرنامه جعلی قرار داشتند که روز قتل بقیه دلارهای مورد توافق را دریافت کنند.

این دو نفر از قتل جواد اظهار بی‌اطلاعی کردند و به سرگرد میری گفتند: آنها ساعت 9 صبح روز جنایت قرار داشتند، اما وقتی جلوی آپارتمان رسیدند هر چه در زدند کسی جواب نداد و تلفن جواد هم خاموش بود به‌ناچار برگشتند. آنها تاکید کردند که آن روز اصلا جواد را ندیده و هیچ نقشی در قتل او نداشته‌اند.

سرگرد میری پس از مطالعه دقیق اظهارات مظنونان جنایت و با توجه به شواهد و قراین قاتل را شناسایی و دستور دستگیری قاتل را داده بود.

پاسخ معمای جنایت عشقی

سروان میری با اشاره به دو دلیل زیر راز قتل را فاش کرد.

1ـ مرد چوپان از کجا می‌دانست که مقتول با شلیک گلوله به قتل رسیده بود.

2ـ علاقه قاتل به همسر مقتول و کینه‌ای که از مقتول به دل داشت.

در مسابقه شماره گذشته 2041 نفر شرکت کرده بودند که 492 نفر پاسخ صحیح داده و از میان پاسخ‌های صحیح علی طیوری از شازند و حسن ذوالفقاری از بوشهر به قید قرعه برنده شده‌اند.

حمید موفق

ضمیمه تپش جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها