پس از سوار شدن در خودرو، فرد یا افراد همراه آنان اقدام به تعقیب مینمایند و در موقعیت خلوت و مناسبی با موتورسیکلت یا ماشین خود به جلوی خودروی مورد نظر میپیچند و سپس با پرخاشگری و فحاشی به راننده به خاطر این که خواهر یا مادر آنان را سوار کرده است، با وی درگیر میشوند. آن گاه اگر خوشانصاف باشند صرفا اموال همراه راننده از قبیل وجه نقد، گوشی تلفن همراه، کارت بانکی و مانند آن را برمیدارند و از موقعیت فرار میکنند یا راننده را به بیرون از خودرو کشیده و به گوشهای میاندازند. جیبهای وی را خالی میکنند و خودرو را با مدارکش میبرند. آنچه از یکی از پروندهها نقل میشود، نمونهای از این موارد بوده و امید است موجب آگاهی بخشی به هموطنان عزیز شود.
در پروندهای زنی پس از جدایی از همسر خود، با مرد دیگری ازدواج میکند. این فرد همراه این زن و پسر جوانش نقشهای را طراحی میکنند تا خودروهای لوکس گرانقیمت و شاسی بلند را از چنگ مالکان آنها دربیاورند و آنها را در یکی از استانهای مرزی کشور با قیمتی نازلتر به فروش برسانند. شگرد کار مجرمان به این نحو بوده که پسرجوان این زن شماره تلفن همراه مادرش را مینوشته و آن را جلوی شیشه یا آینه بغل خودرو که قبلا شناسایی و انتخاب شده بود، نصب میکرده است. صاحب خودرو به هنگام سوار شدن یا مدتی پس از آن، متوجه شماره همراهی میشده که به یکی از طرق گفته شده به ماشین وی الصاق شده است. همان روز یا یک روز بعد با شماره تلفن تماس میگرفته و با خانمی که تلفنش روی خودرو الصاق شده قرار ملاقات میگذاشته و متهمان تلاش میکردند محل ملاقات از محل سکونتشان خیلی دور نباشد تا پس از خوراندن آبمیوه مسموم به راننده بتوانند قبل از رفع اثر دارو او را به جایی که میخواهند منتقل کنند. در موعد قرار، شوهر و پسر این خانم، دورادور مراقب بوده و خودرو را تعقیب میکردهاند. در میانه مسیر خانم به راننده پیشنهاد میکرده آبمیوهای بخرند و به پارکی که درآن نزدیکی است یا پارکی که خیلی دور نباشد بروند. در پارک این زن به شماره تلفن یکی از همراهان خود زنگ میزده و گوشی را روشن میگذاشته تا آنها صحبتها را بشنوند. در فرصت مناسب گرد قرصهای خوابآور قوی را که از قبل تهیه کرده بوده، به داخل لیوان آبمیوه میریخته و آن را به راننده تعارف میکرده و سپس گوشیاش را به علامت این که آبمیوه مسموم خورده، خاموش میکرده است. همراهان وی نیز در این فرصت یکی از لاستیکهای عقب خودرو را پنچر میکردهاند. این خانم پس از آن که گرد قرصها اثر خود را میگذاشتند و راننده خوابآلود میشد، پیشنهاد رفتن میداده است. فرد در صورت برخورداری از هوشیاری نسبی، در حین تعویض لاستیک از خود بیخود میشده و خواب بر وی غلبه میکرده است. در این هنگام متهمان به بهانه کمک به راننده سر میرسیدهاند. پس از تعویض لاستیک، راننده را در صندلی عقب قرار میدادهاند و به اتفاق به منزل باز میگشتند. در آنجا شوهر متهم پس از برداشتن مدارک خودرو آن را به یکی از استانهای مرزی منتقل و به فردی که کارش خرید و فروش خودروهای سرقتی بوده میفروخته و با هواپیما به تهران برمیگشته است. در مدتی که در منزل نبوده، دورادور و از طریق تلفن وضعیت فرد مسموم را کنترل میکرده است. در فاصله این مدت راننده با دست و پای بسته و خوراندن غذای اندک در زیرزمین منزل نگهداری میشده و تا به هوش میآمده، دوباره آبمیوه آلوده به قرص خوابآور با دوز تعیین شده به وی خورانده میشده است. چنانچه در موقع خوراندن غذا یا آبمیوه فرد ربوده شده چشم باز میکرده، زن شیاد به وی حالی میکرده که هر دو نفرشان را با هم ربودهاند. پس از اتمام کار، چشم فرد ربوده شده را میبستهاند و او را نیمه شب به گونهای که همسایگان خواب باشند و کسی متوجه موضوع نشود، به همان حالت خوابآلوده در بیابانهای اطراف یکی از شهرستانهای تهران رها میکردهاند. متهمان با استفاده از این شگرد موفق شده بودند خودروی هفت نفر را سرقت کرده و بفروشند. در مرحله آخر چون بازگشت شوهر این خانم قدری طولانی شده بود، ناچار میشوند فرد ربوده شده را با شرایطی که گفته شد یکی دو روز بیشتر نگهداری کنند. در اثر خوراندن مکرر آبمیوه مسموم، به مرور از سطح هوشیاری فرد کاسته شده و بیچاره تمام کرده بود، اما مرگ وی سبب شد پرده از راز جنایات متهمان برداشته شود و چنگال عدالت گریبان آنها را بگیرد.
دکتر محمدباقر قربانزاده - رئیس دادگاه کیفری یک استان تهران
ضمیمه تپش جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد