خودش میگوید: «از نیروهای واحد اطلاعات و عملیات تیپ 48 فتح بودم که در 16 سالگی در جزایر مجنون از ناحیه پای راست تیر خوردم و به اسارت بعثیها درآمدم.پای راستم را در بیمارستان الرشید بغداد قطع کردند و با زبالههای بیمارستانی خاک شد و در بغداد ماند.به همین خاطر کتابی نوشتم و نام پایی که جا ماند را برای آن انتخاب کردم.»
به مناسبت سالروز آزادی اسرا با حسینیپور همصحبت شدیم.
کتاب او از سوی رهبر معظم انقلاب تقریظ شد و برنامهای تلویزیونی نیز براساس آن تولید و پخش شد.
آیا بعد از گذشت چند سال از جنگ و آزادی اسرا، ما در ترویج و اشاعه فرهنگ ایثار و فداکاری آزادگان و ایثارگران در سطح جامعه موفق عمل کردهایم؟
به نظرم در این قسمت موفق نبودهایم. جنگ ما با دیگر جنگها متفاوت بود. استراتژیستهای نظامی حتی در تحلیلهای خود برای پیشبینی اینکه پیروز میدان یک نبرد کیست، هرکسی را که دارای امکانات و ابزار آلات جنگی مدرنتری است، پیروز میدان میدانند. آنجا انسان یک موجود مکانیکی است، اما در دوران دفاع مقدس امام(ره) این معیارها و سنجشها را تغییر داد. بحث انسان، اخلاق، عشق، توکل، ایمان و شهادتطلبی مناسبات جنگ را دگرگون و ثابت کرد این ویژگیهای ایمانی میتواند عوامل پیروزی بر سلاحهای مدرن باشد.
پیام اصلی جهاد و مقاومت آن سالها برای جامعه امروز چیست؟
نکته مهمی که مغفول مانده این است که دیروز و امروز چطور میتوانند با هم جمع شوند. اینکه دیروز چه درس عملی برای امروز ما دارد، نکته مهمی است. مهمترین درسی که دیروز چه در زندانهای عراق و چه در دفاع مقدس میتواند برای امروز و فردای ما داشته باشد، دو درس است؛ یک درس برای سبک زندگی و یک درس مدیریتی نیز برای مدیران. در سبک زندگی شما میتوانید مصداقهای توکل، ایثار، شکرگزاری، قناعت، دینداری و بخشش را در زندگی فردیتان از رزمنده و آزاده دیروز درس بگیرید و در بحث مدیریتی؛ درس مدیریت جهادی است که انسان با ایمان، مخلص و فداکاری میخواهد.
از محیط و فضای زندان و روحیه اسرای ایرانی برایمان بگویید.
قد و قواره اسرای ایرانی بزرگتر از زندان بود. اسرای ایرانی با آن اخلاص، ایمان و روحیه انقلابی جسمشان در داخل زندانها حبس شد. این زندانها از اینکه بتوانند ایمان، اراده، اعتقاد و باورهای دینی این اسیران را به بند و زنجیر بکشند ناتوان بودند.
در جنگی که اسیران آن با اعتقاد و باور دینی از کشور دفاع کردهاند و در بند شدهاند، این اسیران هستند که از زندانها و حتی از جنگ بزرگترند ؛ زیرا دفاع کردهاند، چون درس عاشورا جلوی روی ماست. چون ماندن در شهادت است. ما در زندان با نوآوری و خلاقیت بر دشواریها و نداشتنها غلبه کردیم.
در زندان روحیه طنز و شوخی و خنده حاکم بود. این یعنی کوچک کردن صدام و زندانهای سر به فلک کشیدهاش.
خنده و طنز محیط خشک و بیروح زندان را نرم و لطیف کرده و روح امیدواری اجتماعی را بر زندان حاکم میکرد. یادتان باشد که جنگ برای رزمندگان عادی تمام شده بود ولی برای اسیران ایرانی تمام نشده بود. ما باید در زندان میماندیم تا در دیپلماسی به خواستههایمان میرسیدیم؛ قبول معاهده 1975 الجزایر از سوی صدام.
چند نمونه و مصداق از رفتار زندانبانهای بعثی را برایمان تعریف کنید.
ما در زندان با زندانبانهایی طرف بودیم که خیلیهایشان بعثی و معتقدند بودند سه موجود است که بهتر بود خدا آنها را نمیآفرید؛ ایرانیها، پشهها و یهودیان.
ولید فرمان که نگهبان شب بود، نصف شب یک عقرب سیاه را از پنجره داخل زندان انداخت، با این هدف که بالاخره این عقرب یکی از اسرای ایرانی را نیش میزند و غنیمت است. عقرب، یزدانبخش بچه قزوین را نیش زد. این یک نمونه از صدها مصداق بیرحمی و شقاوت بعثیها چه در میدان جنگ و چه در زندانها بود.
.... و حرف آخر؟
ما اگر در زمان جنگ توانستیم در دنیا به عزت برسیم و قلههای پیشرفت و رشد را فتح کنیم، با همین تفکر و گفتمان میتوانیم این راه را ادامه دهیم . امروز در خدمت به مردم و باز کردن گرهها، ما راهی نداریم جز اینکه با همان روحیه و تفکر پیش برویم و خدمتگزار مردم باشیم. یعنی به تواناییهای درونی خودمان اعتماد کنیم نه به شرق و غرب. امروز در عرصه داد و ستدهای معمول و رایج بین ما و دیگر کشورهای اروپایی، آنچه ما برای عرضه داریم محصول همین گفتمان مقاومت است و این حرف اول و آخر من مسافر جامانده از قافله شهداست.
طاهره آشیانی - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد