زندگی مشترک حمیرا و ناصر بعد از مرگ غم‌انگیز تنها پسرشان به خط پایان رسید. آنها که تنها به‌خاطر پسرشان در کنار هم زندگی می‌کردند، وقتی در یک حادثه فرزندشان را از دست دادند دیگر انگیزه‌ای برای ادامه زندگی مشترکشان نداشتند.
کد خبر: ۱۰۱۷۶۰۵

برای همین راهی دادگاه خانواده شدند تا برای همیشه از هم جدا شوند. مرد جوان زمانی که در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، در باره ماجرای زندگی اش چنین گفت: «12 سال پیش به اصرار خانواده ام به خواستگاری حمیرا رفتیم. آن زمان ارتباطم با دختر مورد علاقه‌ام قطع شده بود و خانواده‌ام مرا مجبور کردند ازدواج کنم. من هم تصور می‌کردم بعد از ازدواج می‌توانم به آرامش برسم، اما درست بعد از آغاز زندگی مشترک بود که متوجه شدم اشتباه می‌کنم. من و حمیرا هیچ‌وقت نتوانستیم عاشق هم شویم و در کنار هم احساس آرامش کنیم. هر روز با هم دعوا داشتیم و جر و بحث می‌کردیم. سر هیچ مساله‌ای با هم تفاهم نداشتیم. تا این‌که بعد از گذشت دو سال از زندگی مشترکمان صاحب یک پسر شدیم. بعد از آن به خاطر پسرمان سعی کردیم در کنار هم زندگی کنیم، اما باز هم به آرامش و خوشبختی نرسیدیم. وقتی تنها پسرمان بزرگ‌تر شد دیگر حتی نتوانستیم به جدایی فکر کنیم. به‌خاطر پسرمان تصمیم گرفتیم حرفی از جدایی نزنیم. من و حمیرا همدیگر را تحمل کردیم تا این‌که چند ماه پیش پسرمان در یک تصادف از دنیا رفت. در این مدت شوکه و به خاطر مرگ پسرمان دچار افسردگی شده بودیم. اما حالا که کمی روحیه خود را به‌دست آورده‌ایم تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم. من و حمیرا دیگر انگیزه‌ای برای زندگی در کنار همدیگر نداریم. تا الان تنها به خاطر پسرمان همدیگر را تحمل می‌کردیم. فقط به خاطر این‌که او از جدایی ما آسیب نبیند در کنار هم بودیم. حالا که پسرمان نیست، من و حمیرا هم دلیلی برای ادامه زندگی مشترک نداریم. برای همین درخواست طلاق داریم.

در ادامه، همسر این مرد نیز به قاضی گفت: شوهرم از همان ابتدا مرا دوست نداشت. برای همین مرتب عذابم می‌داد. سر هر موضوعی با من مخالفت می‌کرد و دعوا به راه می‌انداخت. زندگی‌مان به میدان جنگ تبدیل شده بود. چند بار تصمیم به جدایی گرفتیم اما به خاطر وساطت خانواده‌ها دوباره به زندگیمان ادامه دادیم. ولی هرچه سعی کردیم، نتوانستیم به خوشبختی برسیم. ناصر انگار از من متنفر بود. جرات نداشتم حتی یک کلمه با او صحبت کنم. تا این‌که پسرمان به دنیا آمد و فکر جدایی هم از ذهنمان دور شد. تصور می‌کردم با وجود پسرم ناصر به زندگی مشترکمان علاقه‌مند می‌شود و رفتارهایش را درست می‌کند، اما نشد. او هیچ تغییری نکرد. حتی از او خواستم جدا شویم، ولی به‌خاطر پسرمان مخالفت کرد. من هم دیگر اعتراضی نکردم. تا این‌که پسرمان رفت و ما را تنها گذاشت. حالا دیگر دلیلی برای ادامه زندگی مشترک من و ناصر وجود ندارد.

وقتی صحبت‌های این زوج به پایان رسید، قاضی سعی کرد آنها را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید حکم به طلاق داد.

با عشق مشکلات را حل کنید

سعید خراط‌ها، روان‌شناس در این رابطه می‌گوید: معمولا زندگی مشترک بدون عشق و علاقه و احساس ممکن است به جدایی عاطفی بینجامد. زن و مرد اگر در زندگی مشترکشان هیچ احساسی نسبت به همدیگر نداشته باشند، به جای دیدن خوبی‌ها، تنها عیب‌ها و نقص‌ها را می‌بینند. به مشکلات و اختلافات دامن می‌زنند و هر لحظه بیشتر از همدیگر فاصله می‌گیرند. تا جایی که زندگی‌شان به جدایی عاطفی می‌رسد؛ یعنی در کنار هم زندگی می‌کنند و از هم جدا هستند. دیگر در هیچ مساله‌ای با هم شریک نمی‌شوند. مثل تمام زن و شوهرهای واقعی در سختی‌ها و مشکلات از هم حمایت نمی‌کنند. زندگی مشترک بدون احساس و عاطفه می‌تواند عواقب بدی را در پی داشته باشد. زنان و مردان باید در کنار عقل و منطقشان، قلب و احساس خود را هم هنگام تصمیم به ازدواج در نظر بگیرند تا وقتی وارد زندگی مشترک شدند، به جای دامن زدن به اختلافات و عدم تفاهمات، با عشق و علاقه سعی در حل آنها داشته باشند. چراکه زندگی مشترک ممکن است مشکلات و اختلافات زیادی را در پی داشته باشد که تنها با عشق و علاقه و احساس می‌توان از پس از این مشکلات برآمد. گاهی زوج‌ها بعد از به دنیا آمدن فرزند به خاطر او از طلاق منصرف می‌شوند اما همچنان با یکدیگر می‌جنگند. بهتر است زوج‌ها در این وضعیت از فرصتی که به هم داده اند استفاده کرده و سعی در حل مشکل و ساختن زندگی پر از آرامش برای جمع سه نفره‌شان کنند.

درخواست طلاق از شوهر رالی باز

زن جوان که از رالی بازی‌های شوهرش خسته شده بود، با حضور در دادگاه خانواده دادخواست طلاق خود را ارائه داد تا به زندگی سه ساله خود با شوهرش برای همیشه پایان دهد. این زن به قاضی گفت: سه سال است که با مهران زندگی می‌کنم، اما تب دیوانه وار این مرد به رالی مرا دیوانه کرده است. هر شب و هر روز به پیست رالی می‌رود و رالی بازی می‌کند. تمام کار و زندگی‌اش را رها کرده و فقط به رالی فکر می‌کند. حتی سرکار هم نمی‌رود. سه سال است که خرج زندگیمان را پدرشوهرم می‌دهد. هرچه به مهران می‌گویم برای خودش کاری دست و پا کند تا ما هم بتوانیم زندگی مستقل خودمان را داشته باشیم فایده‌ای ندارد. از صبح تا شب با دوستانش قرار می‌گذارد و رالی بازی می‌کند. جالب اینجاست که حتی در این رشته هم به جایی نرسیده و فقط از روی علاقه بازی می‌کند. دیگر از دستش خسته شده‌ام. کافی است بخواهیم جایی برویم، آن‌وقت جنگ و دعوا شروع می‌شود. چون مهران می‌خواهد برود و رالی بازی کند. برای همین نمی‌تواند همراه من به مهمانی بیاید. از جنگ و دعواهای هر روزمان خسته شدم. برای همین دیگر نمی‌خواهم در کنار این مرد بی مسئولیت زندگی کنم و درخواست طلاق دارم. او باید بین من و رالی یکی را انتخاب کند. من مشکلی ندارم برای تفریح به مسابقه برود اما نباید همه زندگی را فدای رالی بازی کند. اگر می‌تواند سر کار برود و زندگی مستقلی برای خودمان بسازد من برمی‌گردم.

در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی، همسرم از همان ابتدا می‌دانست که عاشق رالی هستم. او با همین شروط با من ازدواج کرد و حالا بهانه گیری می‌کند. من نمی‌توانم ازاین کار دست بکشم.من عاشق رالی هستم و او این را بهانه‌ای برای جدایی کرده است. چرا آن زمان که با هم آشنا شدیم با این موضوع مشکلی نداشت. تازه آن وقت من بیشتر برای مسابقات وقت می‌گذاشتم. پدرم همه نیازهای زندگی ما را تامین می‌کند و او هیچ کمبودی در زندگی ندارد.

در پایان نیز قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.

سیما فراهانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها