سدهها اقتدار کشورهای اروپایی در صحنه جهانی و دههها یکهتازی آمریکا در گستره گیتی عینیتی غیرقابل انکار برای تودههای سرزمینهای خارج از اروپا درجهت فهم این مهم باید تلقی شود. رهبران اتحاد جماهیر شوروی برای مدت بیش از 70 سال در مسیر خلاف این منطق تاریخی حرکت کردند و حضور جهانی را منوط به داشتن ماشین نظامی و بالاترین میزان توانایی برای تخریب دانستند. اما این وسیعترین کشور جهان یک نکته کلیدی و حیاتی را مورد توجه قرار نداد و به همین روی دیگر نامی از آن روی نقشه نمانده است.
رهبران چین برای دهههاست که این نکته را دریافتهاند و جایگاهی را در اختیار گرفتهاند که رویای استالین و جانشینان پس از او باید قلمداد شود. اقتصاد مبتنی بر تولید یا دانش به ضرورت اشتغال ایجاد میکند. تولید صادرات را ممکن میسازد. صادرات برای کشور سرمایه بهوجود میآورد. در اختیار داشتن سرمایه حکومت را قادر میسازد تا رفاه عمومی را محقق کند و این به معنای توفیق در کسب حمایت مردم و به تبع آن ثبات سیاسی است. کسب سرمایه از طریق تولید (صادرات به خارج و در کنار آن مصرف در داخل) منابع لازم را در اختیار قدرت سیاسی قرار میدهد که بنیه نظامی و ماشین جنگی مورد نیاز برای ایفای نقش فرامنطقهای و مطرح شدن به عنوان بازیگر مطرح جهانی را بهوجود آورد. برخلاف روسها که توجهی به رفاه تودهها نکردند و منابع را به سوی نظامیگری سوق دادند، رهبران چین رهیافتی بسیار متفاوت را به صحنه آوردند. برای یکصد سال آمریکاییان توجه را معطوف به ایجاد بنیانهای اقتصاد صنعتی و تحقق توسعه کردند و بعد از آن حضور در صحنه جهانی را پی گرفتند. چین از 1972 به بعد بر اساس الگوی آمریکایی عمل کرد که روندی کاملا موفق بود. الگوی آمریکایی رهبری جهان مبتنی بر استقرار ساختار اقتصادی پویا و خلاق و در بطن آن رفاه عمومی بود و بعد از آن ورود به صحنه جهانی و استقرار نظامی که ارزشها و منافع را به بهترین شکل تامین و حفاظت میکند. بعد از یک سده که اقتصاد آمریکا به شکوفایی مطلوب رسید رهبران این کشور نظم حاکم اروپایی بر جهان را ملغی ساختند و نظم آمریکایی را مستقر کردند. برای بیش از چهار دهه است که رهبران چین تمامی منابع انسانی، مادی و روانی را متوجه ارتقای اقتصادی کشور کردهاند و در این مدت نهتنها کمترین چالش جدی را متوجه منافع آمریکا در گستره گیتی کردهاند بلکه در بسیاری از موارد به طور عملی در راستای تحقق خواستهای واشنگتن گام برداشتهاند. این همان سیاستی است که آمریکا در قرن نوزدهم در قبال فرانسه و انگلستان محورهای نظم اروپایی جهانی دنبال کرد. براساس الگوی آمریکایی رهبری جهان، توسعه اقتصادی سنگ بنای ایجاد قدرت نظامی لازم برای یکه تازی در قلمرو گیتی و توان نمایش قدرت در مناطق بحرانی است.
چین برای دهههاست که در چارچوب این الگو در حال حرکت و کمترین رویارویی را در برابر آمریکا مسئول نظم جهانی به صحنه آورده است. کشوری که زمانی یکی از فقیرترین کشورهای جهان سوم بود امروزه در جایگاهی قرار گرفته که هیچ بازیگر غیرغربی موفق به صعود به آن نیست. چین در یک مقطع زمانی کوتاه با خودداری از ماجراجویی جهانی و استفاده بهینه از مزایای نظم جهانی خود را در مقام قدرت دوم اقتصادی جهان قرار داد. تداوم رشد اقتصادی و تلاش برای به کارگیری فناوریهای جدید در روند توسعه سرمایه لازم برای ایجاد زیربناهای مورد نیاز را به وجود آورد. یکهتازی بینالمللی و اعتبار جهانی ریشه در رفاه و اقتدار داخلی دارد و این نکته مهمی است که رهبران چین به گونهای نیک آن را درک و پیاده کردهاند. حال چین در جایگاهی قرار گرفته که ابزار لازم را برای به چالش کشاندن نظم آمریکایی در اختیار دارد.
دکترحسین دهشیار
استاد دانشگاه علامه طباطبایی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد