خاطرات کاغذی
خرگوشی ناقلا و شیطون که به راحتی نگهبان باغ را فریب میداد و کلمهای او را مال خود میکرد. نگهبان که تمام روز خودش را وقف کاشت کلم در باغ میکرد و به کمک سگش سعی داشت از آنها مراقبت کند، هر روز گرفتار نقشهای تازه از جانب خرگوش میشد.
کد خبر: ۱۴۳۴۴۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۵
خاطرات کاغذی
پیتر، پسر کوچولو شیطونی بود که معمولا انواع داستان ها و ماجراها را در زندگی روزمره اش تجربه می کرد. در واقع او اتفاقاتی را تجربه می کرد که هر کودک خردسالی می توانست با آنها روبرو شود، هر چند که ممکن است دغدغه ها و دلمشغولی هایی باشد که فقط در دنیای افسانه ها شرایط ظهورش محیا باشد.
کد خبر: ۱۴۳۴۳۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۴
«بلوط دانا» همیشه آماده کمک به دوستانش بود. هروقت حیوانات جنگل با یک مشکل لاینحل مواجه میشدند سراغ او میآمدند.
کد خبر: ۱۴۳۴۱۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۳
خاطرات کاغذی
اگر چه ماجراهای این مجموعه کارتونی بر اساس شخصیت حیوانات و فضای زندگی آنها در جریان بود، اما یکی از داستانهای جذاب آن مربوط به پسرک مو بوری بود به نام هانس استروکاپ که اصلا اعتماد به نفس نداشت.
کد خبر: ۱۴۳۳۸۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۲
خاطرات کاغذی
شروع کارتون با کنار رفتن پرده نمایش توسط یک نمایش نویس شروع می شد.با کنار رفتن پرده شاهد ساعتی بودیم که از لحظه خلقت داشت کار می کرد.
کد خبر: ۱۴۳۳۷۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۱
خاطرات کاغذی
خانم مالارد و برادرزادهاش ویلارد ویجون در دنیای اردک ها، مرتبا در حال سفر به اقصی نقاط دنیا بودند. هدف آنها پرده برداشتن از معماهای پیچیده بود.
کد خبر: ۱۴۳۳۳۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۸
خاطرات کاغذی
«هانسل وگرتل»، خواهر و برادری که با پدر و نامادریشان در کلبهای نزدیک جنگل زندگی میکردند. روزی نامادری به دروغ به پدر آنها گفت این بچهها خیلی اذیت میکنند و دیگر تحملشان را ندارد و باید به جنگل برده و رهایشان کنی.
کد خبر: ۱۴۳۲۹۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۶
خاطرات کاغذی
پسری نوجوان، سوار برمرکبی هوایی، شبیه به موشک در هوا چرخی میزد وسپسدر کنار گردویی غول پیکر فرود میآمد. چکشی را از جیب شلوارشبیرون میآورد (چکش در حین بیرون آمدن، قدو قواره اش بزرگ و بزرگتر میشد!) و آن را بر سر گردو میکوبید، در حالی که آواز میخواند: «گردوی دانش/ سخت است و محکم/ امانباشد/ما را از آن غم/با نیروی/می/خواهم/بدانم.»
کد خبر: ۱۴۳۲۷۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۵
خاطرات کاغذی
یوناتان و برادر کوچکش اسکورپان که از ساکنین دره آلبالو بودند به رهبری زنی به نام سوفیا، برای کمک به مردم آزادیخواه دره گل سرخ در خفا مبارزه میکردند.
کد خبر: ۱۴۳۲۵۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۴
خاطرات کاغذی
توله سگ کوچولوی خواب آلودی که از سر بی حوصلگی خواب را به هر چیزی ترجیح میداد، آن قدر به خواب گذرانده بود که سیر از آن، با چکیدن قطرهای شبنم روی صورتش بی خواب میشد. حتی صدای بال زدن سنجاقک هم به راحتی میتوانست او را از خواب سبکش جدا کند.
کد خبر: ۱۴۳۲۳۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۳
خاطرات کاغذی
در شب هالووین، باگز بانی در هیبت جادوگر از خانه خارج میشود.
کد خبر: ۱۴۳۲۱۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۱
خاطرات کاغذی
درمیان کارتونهای دوران کودکی، یک دسته از آثار بودند که با محوریت یک پرنده داستان پردازی شده بود.
کد خبر: ۱۴۳۱۹۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۳۰
خاطرات کاغذی
در شهر کوچک ولز، یک خط راهآهن قدیمی وجود دارد که افتخار کارکنانش لوکوموتیو بخار کوچکی به نام «آیور» است.
کد خبر: ۱۴۳۱۷۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۹
خاطرات کاغذی
ویمپول، یک روستا و محله مدنی در بریتانیا، به جا مانده از قرون وسطی که در کمبریجشر جنوبی واقع است.
کد خبر: ۱۴۳۱۵۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۸
خاطرات کاغذی
فرکو، پسربچهای باهوش و بازیگوش و «آمبروزا» پلیکانی کنجکاو و شیطان که دوست و همراه همیشگی پسرک بود.
کد خبر: ۱۴۳۱۳۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۷
خاطرات کاغذی
داستان گره خوردن سرنوشت تام، پسر خانوادهای فقیر در لندن با «ادوارد تئودور»، شاهزاده ولز که در یک شب به دنیا آمده بودند.
کد خبر: ۱۴۳۱۲۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۶
خاطرات کاغذی
یک مارآبی رنگ که او را در قدوقواره یک کرم درشت میدیدیم. مهمترین ویژگی او سرعت بالایش در جابه جا شدن بود، آن قدر سریع السیر که از هر جای دنیا میتوانست سردرآورد حتی از آلاسکا و ایرلند.
کد خبر: ۱۴۳۱۰۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۴
خاطرات کاغذی
M.A.S.K (فرماندهی زرهی متحرک) یک گروه ویژه اجرای قانون که با ناوگانی از وسایل نقلیه مخفی به مبارزه با جنایتکار نقابدارمی پرداختند.
کد خبر: ۱۴۳۰۷۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۳
خاطرات کاغذی
جوجه مرغی به نام «کوکی» که با گروهی از شخصیتهای رنگارنگ همنوع و یا گونههای مختلف پرندگان و حیوانات چهارپای اهلی معاشرت داشت و همبازی بود.
کد خبر: ۱۴۳۰۵۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۲
خاطرات کاغذی
بوجان، خرس خاکستری رنگ (هرچند پوزه و گوشش شبیه خرس بود، اما دم راه راهش بوجان را یک لمور معرفی میکرد) که عاشق کشیدن نقاشی بود و همه جا او را با قلمو و سه تا سطل رنگ قرمز و زرد و آبی میدیدیم.
کد خبر: ۱۴۳۰۴۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۱