معلمانی با 2 دانش‌آموز...

در گوشه و کنار این سرزمین پهناور معلمین فداکاری هستند که نه برای جیب بلکه برای عهدی که با خدا بسته‌اند دوری راه را برای خود هموار می‌کنند تا کودکی بازمانده از تحصیل نباشد.
کد خبر: ۹۸۸۶۳۱

معلمانی که حتی به خاطر یک یا دو دانش‌آموز در مناطق دورافتاده و محروم به عشق آموختن و باسواد کردن آنها دل به جاده می‌زنند وبا همه کمبودها، نارسائی‌ها، سختی‌های راه زمستانی، جاده‌های خاکی و گاهی باتلاقی خسته و دلسرد نمی‌شوند آنهایی که دانش‌آموزان خود را همچون گوهری پرورش می‌دهند و با شادی آنها شاد شده و با ناراحتی آنها غمگین می‌شوند.

روایت اول

روایت اول ما، گفت‌و‌گو با معلمی است با نام رحیم فرامرزی که تنها 2 دانش‌آموز دارد.او ساکن شهر «آق‌کند» از توابع شهرستان میانه است و روزانه 20 کیلومتر مسیر رفت و برگشت را طی می‌کند تا در روستای «ینگه‌کند» به 2 دانش‌آموز الفبای دانایی بیاموزد.

معلم فداکار روایت اول ما، معلمی است 42 ساله که 27 سال سابقه خدمت دارد و 6 سال در مرکز «آق‌کند» به بچه‌های این شهرستان خدمت کرده و بقیه دوران خدمتش را در روستاهای محروم و دور افتاده سپری کرده است.

مدرسه روستای «ینگه‌کند» مانند مدارس ما، مجهز و پیشرفته نیست که سالن‌های ورزشی و آزمایشگاه داشته باشد آنها در یک کانکس مشغول یاد دادن و یاد گرفتن هستند.

فرامرزی هرگز از حرف‌هایی که ازبرخی افراد شنیده بود و می‌شنود خسته و دلسرد نمی‌شود، می‌گوید: در ابتدا برخی افراد می‌گفتند به خاطر یک یا دو دانش‌آموز این همه راه سخت و طاقت‌فرسا را تحمل نکن. اما من به عشق آموختن به فرزندان روستا حرف‌های آنان را نشنیده می‌گرفتم.

وی از دانش‌آموزانی سخن می‌گوید که در این خاک پاک ریشه گرفته‌اند و اکنون در تهران و سایر کلانشهرها در مجامع علمی و دانشگاهی به تدریس، تحقیق و پژوهش می‌پردازند.

آقا معلم می‌گوید: وقتی دانش‌آموزان کوچک من که اکنون جوانانی تحصیل کرده شده‌اند هرچند وقت یک بار به این روستا می‌آیند من به عشق آنها دلگرم شده و هیچ وقت از این که فرزندان این آب و خاک هر چند یک نفر هم باشد دلسرد نمی‌شوم.

می‌پرسم چرا این روستا فقط 2 نفر دانش‌آموز دارد؟ جواب می‌دهد بقیه بچه‌های روستا که چهار نفر هستند در مقطع ابتدایی قبول شده‌اند و در مدارس شبانه‌روزی شهر «آق‌کند» درس می‌خوانند بنابراین در مقطع ابتدایی در روستا دانش‌آموز دیگری ندارم .

در خصوص سختی‌های تدریس به یک دانش‌آموز اضافه می‌کند: برخی افراد فکر می‌کنند کار من خیلی راحت است چون به یک دانش‌آموز درس می‌دهم و هیاهوی کلاس و شلوغی مدرسه را ندارم در حالی که تدریس به یک دانش‌آموز سخت‌تر از تدریس به یک کلاس چند نفری است.

او ادامه می‌دهد: در یک کلاس چند نفری دانش‌آموزان از همدیگر نیز یاد می‌گیرند ولی در یک کلاس یک نفری این گونه نیست و مخصوصا اگر دانش‌آموز دیرآموز یا کند ذهن باشد معلم خیلی اذیت می‌شود. اما در کنار همه این مسائل گفته شده عشق و علاقه من به کارم مهم‌ترین عنصر انرژی دهنده برای ادامه این مسیر است.

روایت دوم

روایت دوم ما، حکایت چشمان منتظر حسین و فاطمه است که هر روز به ورودی روستا دوخته می‌شود تا «میثم شیخی» آقا معلم فداکار و مهربان ساکن میانه پس از طی 90 کیلومتر از راه برسد و آنها در کنار هم آهنگ آموختن و دانایی بسرایند.

روستای ملاحاجی از توابع ترکمنچای شهرستان میانه راه پرپیچ و خم و خطرناکی دارد اما این معلم دلسوز و فداکار وقتی شادی را در چهره دانش‌آموزانش می‌بیند سختی راه و جاده را فراموش می‌کند و برای ادامه این کار مصمم‌تر می‌شود.

وقتی با او حرف می‌زنم به وضوح شادی در صدایش موج می‌زند شادی ناشی از شادی دانش‌آموزانش و ابراز خوشحالی از این که رسانه‌ها یادی از معلمان زحمتکش در مناطق دورافتاده و روستاهای محروم کرده و آنها را فراموش نکرده‌اند.

او هشت سال سابقه خدمت دارد و اولین سالی است که در روستای «ملا حاجی» مشغول تدریس است. حسین مظفری دانش‌آموز کلاس پنجم و فاطمه محمدپور دانش‌آموز کلاس ششم او هستند.

وی می‌گوید: در حالی که مسئولان ذی‌ربط به مدارس نقاط دورافتاده و محروم کم لطفی می‌کنند، اما روستائیان بومی منطقه به مدرسه کمک می‌کنند و حتی به من پیشنهاد می‌کنند در همین روستا منزل بگیرم همین جا سکونت داشته باشم تا هر روز مجبور نشوم مسافت 180 کیلومتری رفت و برگشت را طی کنم.

روایت سوم

روایت سوم ما، حکایت دلدادگی معلمی است که با وجود خطرات فراوان از جمله حمله گرگ‌ها باز هم اراده او برای تعلیم و تعلم به دانش‌آموزان کلاس پنجم سست نشده و نمی‌لرزد.

سعید سعادتی‌فر، معلم از خود گذشته روستای «آلا تیمور» از توابع ترکمنچای شهرستان میانه است. او تدریس را در دانشسرای تربیت معلم آغاز کرده و پس از آن در روستاهای مختلف شهرستان میانه دانش‌آموزان باسواد بسیاری را تحویل این آب و خاک داده است.

دو دانش‌آموز کلاس پنجم او زهرا صف یاری و سمیرا محمدی نام دارند.

او به عشق آموختن علم و دانش به این دو دانش‌آموز روستایی، 60 کیلومتر از میانه تا روستای «آلاتیمور» را می‌پیماید که 15 کیلومتر از جاده خاکی و سربالایی است.

وی از زمستان‌های سخت و طاقت فرسای این روستاها سخن می‌گوید و خطراتی که او را در مسیر رفت و آمد تهدید می‌کند و از حمله گرگ‌ها که او را دنبال کرده بودند. اما خطرات راه و جاده نیز بخشی از زندگی او را تشکیل می‌دهند و او همه این خطرات را به جان خریده است تا دانش‌آموزان او چشم انتظار معلم خوب و فداکارشان نباشند.

معصومه درخشان - روزنامه نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها