یاسمینا رضا نمایشنامه‌ای به نام خدای کشتار دارد که رومن پولانسکی در برگردانی فوق‌العاده از آن فیلمی می‌سازد به نام کشتار که می‌تواند الگویی بی نقص از ساختن فیلم سینمایی از روی نمایشنامه باشد.
کد خبر: ۹۶۱۱۶۴

نمایشنامه‌ای پر از گفت‌وگو که به فیلمی منتهی می‌شود که در تک‌تک پلان‌هایش طراحی درستی دارد و اتفاقا خود یاسمینا رضا آن را انجام داده است. این مثال از آن جهت اهمیت دارد که در خشکسالی و دروغ هم سعی شده همین شیوه انجام شود، اما حاصل به کلی متفاوت است.

این برای اولین بار است که یک تئاتر پر طرفدار و عامه پسند در سینمای ایران بازسازی می‌شود. پیش از این نمایش معروف دندون طلا به سریالی در شبکه نمایش خانگی تبدیل شد که اقبال مخاطب را مانند زمان روی صحنه بودن پیدا نکرد. درست اتفاقی که برای خشکسالی و دروغ در این روزها افتاده و دلایل متعددی دارد و این به‌ آن معنا نیست که ارزشگذاری ویژه‌ای برای نمایش قائل شویم، چون تئاتر محمد یعقوبی که نگاهی به نمایشنامه خرده جنایت‌های زن و شوهری نوشته اریک امانوئل اشمیت داشته است بیشتر از آن که به جریان هنری متعلق باشد اثری است عامیانه و با بازی بازیگرانش و همین‌طور متن پر از شوخی‌های خارج از عرف و خلق میزانسن‌های جدید شناخته می‌شود که این جا قصد پرداختن به آن را نداریم.

خشکسالی و دروغ ساخته پدرام علیزاده از همان انتخاب محمدرضا گلزار برای نقش آرش تکلیفش را با مخاطب روشن می‌کند. این انتخاب نشان می‌دهد ما با اثری مواجه خواهیم بود که نگاه صرف تجاری دارد. البته گلزار تمام تلاشش را برای نشان دادن یک نقش متفاوت انجام می‌دهد، اما اشکال اینجاست که او در تقابل با زوجی قرار می‌گیرد که در تمام این سال‌ها نقش امید و میترا را بازی کرده اند و اتفاقا از بازیگران خوب تئاتر هستند. علی سرابی و آیدا کیخانی، زوج اصلی نمایش و فیلم مقابل دو بازیگر سینما قرار گرفته و این نکته به شکل مشهودی فیلم را دو پاره می‌کند. سکانس‌هایی که این دو بازی دارند با سکانس‌هایی که گلزار و پگاه آهنگرانی حضور دارند به کلی متفاوت است، حال آن که در بازی سرابی و کیخانی نشانی از اغراق و شیوه‌های تئاتری نیست و آنها بخوبی خود را با مدیوم سینما آداپته کرده‌اند.

فیلمنامه خشکسالی و دروغ بر خلاف بسیاری از اقتباس‌ها یا بازسازی‌های مرسوم توسط خود یعقوبی کارگردان و نویسنده نمایشنامه اصلی نوشته شده، بنابراین قیاس‌های مرسومی که در مورد بهتر بودن هر کدام انجام می‌شود اینجا کاربردی ندارد و هر چه هست به اجرای فیلمنامه و تغییراتی باز می‌گردد که فیلمنامه‌نویس در آن به وجود آورده است. تغییراتی که به دلیل نزدیک شدن به مدیوم سینما انجام شده و ناموفق است.

اما سوال جدی اینجاست که خشکسالی و دروغ چه می‌خواهد بگوید؟فیلم بر ارتباط پنهانی علی سرابی (امید) و پگاه آهنگرانی (آلا) به عنوان یک خیانت متمرکز است و امید مدام دروغ می‌گوید و پنهان کاری می‌کند و همین رفتار باعث می‌شود چند نفر درگیر بحرانی جدی شوند. اما اتفاق رخ داده در فیلم با تجربه‌ای که فیلمساز دنبال می‌کند، تناسبی ندارد و امید با بازی علی سرابی بیشتر شخصیت بامزه‌ای است که در میانه شوخی‌هایش دروغ‌هایی هم می‌گوید و اصولا کاراکتر منفی داستان نیست. این اشکال عمده‌ای است که در طول داستان لحظه به لحظه بیشتر به چشم می‌آید و حتی در جاهایی مخاطب به او حق می‌دهد که از دست رفتارهای میترا جانش به ستوه آید و مثلا خانه را ترک کند ضمن این که داستان در چگونگی رابطه امید و آلا مبهم است و تا پایان هم نمی‌توان به شکل قطعی به نتیجه‌ای رسید. برای نشان دادن این نکته می‌توان به دو سکانس کلیدی فیلم اشاره کرد. اول زمانی است که شوهر سابق آلا سراغ میترا می‌رود و چیزهایی به او می‌گوید و پس از آن میترا در مواجهه با امید فقط گله می‌کند که چرا به او نگفته آلا در دفتر او کار می‌کرده است. دوم سکانسی است که میترا مست و پریشان به آلا و امید کنایه می‌زند و آنها را به داشتن رابطه متهم می‌کند. این در حالی است که شخصیت‌پردازی‌های فیلم به‌گونه‌ای نیست که بیننده به این ارتباط پی ببرد البته شاید این تمهیدی بوده تا داستان لو نرود، اما اساسا اینجا پس از کشف داستان هم این رابطه ناقص و مبهم باقی می‌ماند.

خشکسالی و دروغ می‌خواهد از طریق نشان دادن ریزه‌کاری‌های زندگی یک زوج و البته چند دوست به نتیجه‌ای اخلاقی برسد. این که دروغ همه چیز را ویران می‌کند. فیلم، اگرچه در لایه ظاهری خوش ساخت به نظر می‌رسد، اما در لایه‌های زیرین خود اشکالات مهمی در فیلمنامه و ساخت دارد. این سوالات فیلمنامه‌ای در بسیاری از موارد به نظر می‌رسد از ترس ممیزی (نمایش در زمان اجرا دچار ممیزی‌های فراوانی شده بود) به وجود آمده و به همین دلیل روابط آدم‌ها در این قصه ناقص است. اوج این نقص در شخصیت‌های آرش، افشین و آلا اتفاق می‌افتد که در مورد افشین کاملا توی ذوق می‌زند. او کیست ؟ پس از گفتن رابطه آلا و امید به میترا چرا یکباره غیب می‌شود ؟ چرا جدا شده و سوالات زیادی از این دست که می‌توان در مورد خود آلا هم پرسید. این پرسش‌ها با نوع بازی بازیگری همچون پگاه آهنگرانی که اینجا نمی‌شود با بازیش ارتباط برقرار کرد و دیالوگ‌هایی که رگه‌های فمینیستی آشکاری دارد در هم می‌آمیزد و به همین دلیل نمی‌توان با آن همراه شد.

در سکانسی مهم آرش به آلا می‌گوید وقتی شما زن‌ها به هم خیانت می‌کنید چه توقعی می‌توانید از مردها داشته باشید. این نکته‌ای است که در خشکسالی و دروغ مغفول مانده و ایده اصلی را دنبال نکرده است. قرار بوده شخصیت‌های این داستان همه به هم دروغ بگویند و این مختص یک نفر نباشد و این دروغ در تمام روابط انسانی کاراکترها نمود داشته باشد، اما اینجا فیلمساز دلش نیامده مثلا گلزار را دروغگو نشان دهد و حتی آلا که در ابتدا و انتهای فیلم حتی نمی‌تواند تحمل کند امید و میترا یک ملاقات کاری داشته باشند حال آن که در طول داستان همین اوست که زندگی دو نفر را از هم می‌پاشد و وقتی واقعیت عیان می‌شود استدلالش این است: من تازه امید رو به دست آوردم !!!

دوربین خشکسالی و دروغ ایستا و ساکن است و گویی نتوانسته خود را از سنت نمایش رها کند. این سکون در بسیاری از صحنه‌ها فیلم را شبیه نسخه تصویر‌برداری شده از تئاتر می‌کند که با سه دوربین انجام شده و این نکته که می‌توانست یک اتفاق تکنیکی محسوب شود حالا تبدیل به یک نقطه ضعف شده و مخاطب در بسیاری از سکانس‌ها گویی با یک تئاتر تلویزیونی روبه‌روست.

فیلم خشکسالی و دروغ دو مساله مهم را نمایان می‌کند؛ اول این که در اجراهای تئاتری مهدی پاکدل و پیمان معادی هرگز نتوانستند نقش آرش را خوب اجرا کنند و اصولا صرف داشتن یک چهره سینمایی نمی‌توان بازیگر تئاتر موفقی بود (بخصوص در مورد پیمان معادی). با کمال شگفتی انتخاب گلزار و بخصوص پگاه آهنگرانی از ریشه انتخاب‌های غلطی است و اگر دو بازیگر گمنام تئاتری نقش آرش و آلا را بازی می‌کردند قطعا حاصل قابل توجه‌تر می‌شد.

دوم استفاده از روش ها، کلمات و موقعیت‌هایی غیر اخلاقی و البته شوخی‌های جنسی برای تقبیح دروغ است. دو سکانس درددل امید برای آرش که سرشار از این شوخی‌ها و کنایه‌هاست و همین‌طور مواجهه میترا و آرش در آپارتمان آرش نمونه‌های واضحی است و حالا یک سوال مهم به وجود می‌آید که این همه اصرار برای استفاده از این روش برای یک نمایش یک تجربه اخلاقی چیست؟ آیا اگر تماشاگران نمایش به این شوخی‌ها و گفتن کلمه 25 به جای کلمات رکیک خندیده و شگفت‌زده شده‌اند که چگونه امکان اجرای این شوخی‌ها فراهم شده باید همان‌ها را در سینما هم تکرار کرد؟ آیا نباید برای بازسازی یک نمایش، ظرفیت‌ها و امکانات سینما در مقایسه با تئاتر را بازنگری کرد؟

خشکسالی و دروغ با وجود انتظار اولیه مخاطب یک فیلم تجاری صرف است که به هر روشی برای فروش متوسل می‌شود و به غیر از یکی دو سکانس پایانی تمرکزی بر چیزی که می‌خواهد بگوید ندارد. این شتابزدگی یا حتی ذوق‌زدگی در سکانس‌های آرش به اوج می‌رسد و شخصیتی که از او ترسیم می‌شود بیشتر یک دون ژوان مؤدب و خوش‌تیپ است تا جوانی فرهیخته و مثلا مترجم که به مشکلات همه گوش می‌کند.

خشکسالی و دروغ حاصل نگاهی غلط به موضوعی اخلاقی است و به سرانجام نمی‌رسد و ای کاش محمد یعقوبی به همان اجراهای فراوانش در ایران و خارج از کشور بسنده می‌کرد. اجراهایی که با وجود عامه‌پسند بودن حداقل بیننده را در مقابل خود و دروغ‌هایی که می‌گوید به فکر فرو می‌برد و مجبور نمی‌شد به شیرین‌کاری‌های یک مدل تبلیغاتی نگاه کند.

بهرنگ ملک محمدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها