نیروهایی همانند داعش و جبهه النصره که از درون آن فتحالشام ظهور کرده را میتوان به عنوان اصلیترین گروههای تروریستی دانست که زمینههای شکلگیری دولت شکننده در برخی کشورهای منطقه را بهوجود آوردهاند. واقعیت آن است که دولت شکننده به عنوان چالشی بزرگ برای ساختار نظام بینالملل محسوب میشود؛ چالشی که میتواند زمینههای لازم را برای بیثباتیهای فزاینده منطقهای فراهم سازد.
در این شرایط ایالات متحده نیز تلاش میکند تا از الگو و سازوکارهای موازنه منطقهای در برخورد با دولت سوریه و گروههای آشوبساز استفاده کند. ظهور داعش و گسترش قدرت بازیگران سلفی با رویکرد تروریستی را میتوان به عنوان ثمره دوران وزارت خارجه هیلاری کلینتون دانست. کلینتون برای مهار قدرت منطقهای ایران از الگوی جنگ کمشدت نیابتی بهره گرفت. چنین الگویی از کنش نظامی و امنیتی، زمینه لازم را برای بیثباتی منطقه، دولت شکننده و تثبیت مرحلهای بازیگران آشوبساز بهوجود آورد. چنین نیروهایی را میتوان به عنوان عوارض سیاست موازنه منطقهای مورد نظر کلینتون در غرب آسیا دانست.
اکنون بیش از چهار سال از دوران آشوب سیاسی و رویارویی نظامی در چارچوب جنگ کمشدت نیابتی گروههای تکفیری در سوریه میگذرد. جان کری به این نتیجه رسیده که مقابله با داعش به عنوان نیروی آشوبساز منطقهای بدون همکاری با ایران امکانپذیر نخواهد بود. تاکنون ایران نقش سیاسی و امنیتی خود را صرفا در مقابله با گروههای تروریستی به کار گرفته است.
اما نقش واشنگتن همچنان پرتناقض است. بنابراین آمریکا در گام اول لازم است تکلیف خود را با نیروهای شبهتروریستیای که زمینههای گسترش آن را در سوریه بهوجود آورده روشن کند. نیروهایی همانند فتحالشام، گرچه همانند داعش، مجموعههای آخرالزمانی محسوب نمیشوند، اما از قابلیت لازم برای ایدئولوژیسازی ترور، جنگ مسلحانه و آشوب منطقهای برخوردارند. مذاکرات لوزان نتیجه آغازین خود را در ارتباط با آتشبس در حلب بهوجود آورده است. روسیه اعلام آتشبس یکجانبه کرده و امید دارد که نیروهای داعش و فتحالشام در این مدت از سوی آمریکا برای خروج از حلب تحت فشار قرار گیرند، درحالی که روند عملیات آزادسازی موصل زمینههای لازم را برای انتقال بخش قابل توجهی از نیروهای نظامی داعش به استان رقه در سوریه بهوجود آورده است. جابهجایی برخی از نیروها را در دابق میتوان به منزله تداوم تهدید تروریستی برای دولت سوریه و متحدان نظامی آن دانست. به این ترتیب کنش سهجانبه صرفا در شرایطی به نتیجه مطلوب منجر میشود که بازیگران دارای اهداف مشترکی باشند. اگر مقابله با داعش و گروههای تروریستی را به عنوان اولین هدف سیاسی کشورهای ایران و آمریکا و روسیه تلقی کنیم، در آن شرایط امکان مدیریت بحران وجود خواهد داشت. آتشبس در سوریه از سوی روسیه، نشانهای از همکاریهای راهبردی روسیه و آمریکا برای مدیریت بحران خواهد بود؛ در غیر این صورت، زمینه برای جدالهای پراکنده ایجاد خواهد شد.
موفقیت باراک اوباما در سوریه نیازمند ائتلافگرایی منطقهای با روسیه و همکاری تاکتیکی با ایران خواهد بود. اصلیترین مشکل دولت آمریکا، الگوی ارتباطی آن با فتحالشام است. واقعیت آن است که فتحالشام نیز در زمره گروههای آخرالزمانی تلقی شده و الگوی رفتاری خود را براساس منازعه و رویارویی با هر نیروی سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیکی و مذهبی غیرهمگون میداند. در چنین فضایی ادامه حمایتهای آمریکا و جهان غرب از فتحالشام نمیتواند نتایج موثری در روند مدیریت بحران منطقهای بهوجود آورد. هماهنگسازی اهداف در گام اول معطوف به مقابله با نیروهای آشوبساز خواهد بود. در گام دوم میتوان روندهای ایجاد دولت فراگیر در سوریه را براساس اراده نیروهای اجتماعی و گرایش مردم تعیین کرد.
دکتر ابراهیم متقی - استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد