گفت‌وگو با جوجو مویز، نویسنده پرفروش‌ترین رمان‌های خارجی

می‌خواهم با آمبولانس به ماموریت بروم

«جوجو مویز» این روزها در جهان پدیده شده است. این نویسنده که با سه رمان معروفش «من پیش از تو»‌ و «پس از تو» (ادامه من پیش از تو) و «یک بعلاوه یک» با استقبال بی‌نظیر خوانندگان رمان در سراسر جهان روبه‌رو شده، تاکنون دو بار جایزه عاشقانه‌نویس انگلیس را به دست آورده است. این سه رمان ماه‌هاست در لیست پرفروش‌ترین‌های «نیویورک‌تایمز»‌ قرار دارند. در ایران نیز رمان «پس از تو» که پیش از این در نشر آموت منتشر شد طی شش ماه گذشته،‌ عنوان پرفروش‌ترین رمان خارجی کتابفروشی‌های ایران را به دست آورد.
کد خبر: ۹۴۸۳۱۱

فیلم «من پیش از تو»‌ که در حال حاضر جزء 10 فیلم پرفروش جهان بر پرده سینماهای جهان است، براساس رمان خانم مویز و با فیلمنامه‌نویسی او ساخته شده است. جالب این‌که فیلمنامه رمان دیگرش «یک بعلاوه یک»‌را نیز خود خانم جوجو مویز نوشته و این فیلم به زودی ساخته می‌شود. این رمان هفته گذشته در نشر آموت منتشر شد.

به بهانه انتشار ترجمه رمان «من پیش از تو» و انتشار رمان جدید خانم مویز در ایران، گفت‌وگوی جام‌جم با این نویسنده را می‌خوانیم:

می‌دانیم جین استین نویسنده محبوب شماست. آیا قبول دارید که نوشته‌های شما تحت تاثیر نوشته‌های ایشان است؟

بدیهی است که نمی‌شود گفت کتاب‌هایم تحت تاثیر نوشته‌های جین استین است. اگرچه فکر می‌کنم شاید مهم‌ترین نکته درخصوص عشق را از جین استین آموختم. من از او یاد گرفته‌ام که عشق این نیست که تو شخصیت‌های اصلی داستان را کنار هم قرار بدهی، بلکه این است که چگونه آنها را جدا از هم نگه داری.

در مورد شما گفته می‌شود که داستان‌نویس عاشقانه هستید. آیا شما خودتان نیز همین نظر را دارید؟

بدون این که قصد کم‌اهمیت جلوه دادن کار نویسندگان عاشقانه را داشته باشم (از نظر من نویسندگانی با جذبه و پرابهت هستند)، پاسخ من نه است. من همیشه خودم را داستان‌نویسی دانسته‌ام که در طرح داستانم یک قصه عشق در جریان است و داستان در کنار آن به پیش می‌رود. به نظر من اصطلاح «داستان‌نویس عاشقانه» بسیار تنزل‌دهنده است، مگر این که صحبت از داستان‌های عاشقانه مقوله‌ای (برای مثال میلز و بون) باشد. اغلب موجب می‌شود منتقدان شما را جدی نگیرند. شاید اگر داستان‌نویسِ مردِ بیشتری می‌دیدم که داستان‌های عاشقانه می‌نویسند و از آنها به عنوان داستان‌نویس عاشقانه یاد می‌شد، جور دیگری می‌اندیشیدم.

شما یک سبک خاص و غیرمعمول دارید و ظاهر و قیافه شخصیت‌های داستان‌هایتان را خیلی توصیف نمی‌کنید. با این حال خوانندگان می‌توانند آنها را در ذهن خود مجسم کنند. چگونه این کار را انجام می‌دهید؟

از آنجا که می‌دانم خواننده دوست دارد خودش جای خالی را پر کند و از این کار لذت می‌برد، پس باید فضایی ارائه کنم که امکان این کار برایش فراهم شود. اما پیش از این که کارم را شروع کنم، تصویری کاملا روشن از شخصیت‌های داستانم دارم، و امیدوارم چنین چیزی در داستان‌هایم به خوبی نمایان باشد.

چگونه روزتان را برنامه‌ریزی می‌کنید تا وقت لازم را برای نوشتن داشته باشید؟

به‌سختی! من سه فرزند دارم. بسیاری از روزها نیز مشکلی پیش می‌آید و روزم از دست می‌رود، برای همین تنها راه مطمئنی که باقی می‌ماند تا من بتوانم روزی 1000ـ500 کلمه بنویسم، این است که صبح‌ها ساعت 6، پیش از این که بقیه بیدار شوند، از خواب برخیزم و مشغول کار شوم. راحت نیست، ولی جواب می‌دهد.

برای این که بنویسید آیا چیزی را هم از دست داده‌اید؟

سوال جالبی است. قطعا با نویسندگی چیزهای بیشتری به دست آورده‌ام تا این که از دست داده باشم، با این همه باید بگویم ارتباط‌هایم کم شده و معاشرت زیادی ندارم. با سه فرزند و شغل دشوار و پرمسئولیتی که دارم، طبیعی است مجبورم چیزی را این وسط فدا کنم. به این نتیجه رسیده‌ام که باید دیدار از دوستانم را کنار بگذارم و از خیرش بگذرم. ولی خوشبختانه با وسایل ارتباط جمعی همچنان می‌توان با دوستانم در ارتباط باشم. اوه، یک چیز دیگر، داشتن یک خانه مرتب و به‌سامان که ایده‌الم است، قطعا این میان فدا شده است.

اغلب در کتاب‌های شما علاوه بر یک رشته داستان جدی، طنز نیز وجود دارد، چگونه این کار را می‌کنید؟ آیا قرار دادن طنز در کنار مسائل جدی برای شما کار ساده‌ای است؟

بستگی به روحیه‌ام دارم. با داستان «من پیش از تو» بود که عملا طنز را به کتاب‌هایم وارد کردم. زیرا دیدم به کارگیری طنز در کنار مشکلات جدی زندگی می‌تواند مفید واقع شود. بعضی روزها نکته‌های مزاح‌آمیز خودبخود به ذهن می‌آیند و من پشت میز کارم مثل خل‌ها غش‌غش می‌خندم. روزهای دیگر (مثل امروز) حتی تلاش هم نمی‌کنم. فقط باید باور داشته باشی که چیزهای خنده‌دار خودشان می‌آیند.

چگونه می‌نویسید؟ آیا با دست می‌نویسید؟ همین طور که به پیش می‌روید، آیا کارتان را ویرایش هم می‌کنید؟

من از لپ‌تاپ استفاده می‌کنم. دائم نیز در حال ویرایش هستم. هر روز کارم را با خواندن نوشته‌های روز قبل آغاز می‌کنم و قسمت زیادی از آن را پاک می‌کنم. ویرایشی که می‌کنم بیش از آن است که بتوانم با دست بنویسم. اگر بخواهم با مداد بنویسم، مجبورم قسمت‌های زیادی را با پاک‌کن پاک کنم، در نتیجه به کثیف‌کاری زیادی می‌انجامد.

آیا کتاب خاصی وجود دارد که دوست داشتید خودتان آن را نوشته باشید؟ چرا؟

اوه، چه سوال جالبی! در حال حاضر دارم کتاب «سهره طلایی» نوشته دانا تارت را می‌خوانم. به توانایی‌اش در خلق شخصیت بوریس غبطه می‌خورم، به نظرم کم‌نظیر است و نوآوری محسوب می‌شود.

آیا پیش از نوشتن تحقیقاتی انجام می‌دهید؟ یا در حین کار؟ آیا یافته‌هایتان در خلق شخصیت‌ها یا پیشبرد طرح اصلی داستان تأثیری دارند یا خیر؟

بله، هر دو مورد درست است. گاهی با تحقیقاتی که انجام می‌دهم کل داستان تغییر می‌کند. و این یکی از لذت‌های تحقیق است. در حال حاضر، یک بار دیگر دارم درباره کارکنان اورژانس و آمبولانس تحقیق می‌کنم. الان منتظرم تا به درخواستم پاسخ داده شود و اجازه بدهند با کارکنان آمبولانس به ماموریت بروم. مطمئنا این کار باعث می‌شود در داستانم کمی به عقب برگردم، زیرا می‌دانم آنچه اکنون می‌نویسم تحت تأثیر حال و هوا و صحنه‌هایی قرار خواهد گرفت که شاهدش خواهم شد.

فکر می‌کنید هر آنچه سرِ شخصیت‌ها می‌آید، حقشان است؟

غالبا. گرچه وقتی شخصیتی را می‌کشم، بعدش احساس گناه می‌کنم. گاهی وقتی می‌نویسم در موقعیتی قرار می‌گیرم که گویی دارم به روح خودم تیشه می‌زنم ـ سپس یکی دو سال بعد برمی‌گردم و به کارم نگاه می‌کنم می‌گویم «به! چه ظالمانه بود». اما در کل، تلاش می‌کنم اتفاقات خوب برای آدم‌های خوب پیش بیاید. زندگی همین طور هم به اندازه کافی سخت است.

در رمان «یک بعلاوه یک» بچه‌ها از بوفه هتل دزدی مفصلی می‌کنند؛ به نظر می‌رسد این قسمت از روی تجربه شخصی نوشته شده است، دزدی از بوفه هتل چه دستاورد مهمی برای شما داشته است؟

هاهاها! راستش را بخواهید من اهل دزدی از بوفه هتل نیستم؛ من کلا آدم ترسویی هستم! همیشه خیال می‌کنم گارسونی گوشه‌ای ایستاده است و زیرلب می‌گوید: من تو را زیر نظر دارم و می‌بینم داری چی کار می‌کنی...

محمدرضا پارسا

جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها