جام جم آنلاین گزارش میدهد
بس که نشئه بود هنوز درد را با همه وجود نمیفهمید. فقط صدایی شبیه خرخر از حلقش بیرون میریخت و گاهی میگفت «سوسک» و در توهم حشرهای که در تنش میخزید و گوشتش را میخورد، با ناخنهای سیاهش، پوست خشکشده صورتش را چنگ میانداخت. حلقه مردم دورش هی بزرگتر میشد و ترافیک اتوبان سنگینتر.
صورتش آغشته بود به خون. جای تزریق روی دستهایش و دندانهای یک در میان افتادهاش، نشان میداد یکی از آن معتادهای همیشگی حاشیه اتوبان است که در تاریکی پرسه میزنند و گاهی که زیادی میکشند یا زیادی میزنند یا زیادی میخورند، منگ و آشفته، میدوند وسط اتوبان و اگر بخت از رانندهای روگردانده باشد، احتمالش زیاد است که با یکی از آنها تصادف کند.
برای آنها اما این حادثه، خوشبختی است اگر زنده بمانند، راننده را سرکیسه میکنند و خرج 20 یا 30 بار نشئگی دوباره نصیبشان میشود و اگر بمیرند... .
راننده پراید تصادفی، مردی بود ریزنقش با موهای خاکستری؛ نشسته بود جلوی پراید قراضهاش و بیخیال مردمی که جمع شده بودند دور مصدوم، زار میزد. میگفت معلم بازنشسته است و بیآنکه زن و دخترهایش بدانند، از سر نداری مسافرکشی میکند. میگفت مرد معتاد ناگهان مثل دون کیشوت با یک شمشیر پلاستیکی توی دستش، از دل سیاهی میان دو گاردریل وسط اتوبان، پریده است توی لاین سرعت. میان هقهق داد میزد «اگر بمیره چی...»
باز برگشتم سراغ تصادفی. دیگر نمیگفت سوسک. با یک دست، خون را از زخم روی پای آش و لاش میگرفت و میمالید به صورتش. هنوز درد را نمیفهمید. نشئگی نپریده بود و آن شمشیر پلاستیکی که انگار پیشتر اسباببازی بچهای بود و آقامعلم وصفش را کرده بود، توی دست دیگرش بود. بوی زباله و تعفن لباسهایش دل را به هم میزد. چند ثانیه نگذشت که افتاد به تقلا کردن تا هر طور شده عرقگیر چرکمرد را از تن بیرون بکشد. دو سه نفری، آخر مجبور شدند دست و پایش را تا آمدن آمبولانس محکم بگیرند که با خودش بدتر نکند. خون که بیشتر رفت، لرز گرفت و سیاهی چشمهایش رفت و خرخرش بیشتر شد و حالی شد مثل حال کسی که جان میکند، جان کندنی که تمامی نداشت و کش میآمد.
آمبولانس و پلیس موتورسوار که آمدند، مرد هنوز میلرزید. آن سوی اتوبان، دو معتاد دیگر، دو تا دیگر از آن اتوبانگردهای آواره، با کیسههای بزرگ زباله روی دوش، ایستاده بودند به تماشا، شاید در این فکر که احتمالا سرنوشت آنها هم روزی همین است یا شاید سر در نمیآوردند که چرا رفیقشان خودش را جلوی ماشینی درست و حسابی نینداخته است؟
سوی دیگر اتوبان اما درست روبهروی آنها ما بودیم، مردمی که از خودروهایشان پیاده شده بودند تا شاهدان ناچار جانکندن مردی ژولیده و سرتاپا خون با شمشیری پلاستیکی باشند و دل آشوب، از اینکه هر کدام ممکن است روزی جای راننده بینوای آن پراید زهواردررفته با سپر فرورفته و شیشه شکسته را بگیرند.
مریم یوشیزاده
دبیر گروه جامعه
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان