پیکر عباس کیارستمی، سازنده فیلم‌هایی چون «مسافر»، «مشق شب» و «زندگی و دیگر هیچ»صبح روز گذشته با حضور تعداد زیادی از سینماگران و دوستدارانش از مقابل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تشییع شد و پس از برگزاری مراسمی باشکوه و شایسته نام و جایگاه این کارگردان صاحب سبک و جهانی سینمای ایران، به لواسان منتقل شد و در آرامستان این منطقه آرام گرفت.
کد خبر: ۹۲۰۶۱۶

در راه رفتن به مراسم تشییع، شخصیت‌های سینمای کیارستمی را در ذهن مرور می‌کنم؛ گویی که همزمان با دغدغه و دلمشغولی زندگی سینمایی‌شان برای خداحافظی و بدرقه قصه‌گو و پدیدآورنده خود هم گردهم آمده بودند. بابک احمدپور «خانه دوست کجاست؟» را می‌بینم که چون دفتر مشق محمدرضا نعمت‌زاده را اشتباهی برداشته، قصد خانه دوست می‌کند، اما دوست احمدپور این بار کیارستمی است که خودش پس از نیم‌قرن فعالیت هنری و سینمایی، سرانجام خودش خانه دوست حقیقی را یافت و عزمِ آنجا کرد. حسین «زیر درختان زیتون» را می‌بینم که عشقش را برای بار هزارم، نثار طاهره می‌کند و صدای دلدادگی‌اش، همه فضای روستای کوکر را پرمی‌کند و طنینش به اموات حادثه زلزله هم می‌رسد؛ حسین را می‌بینم که انگار آمده از کیارستمی تشکر کند که سعی کرد با قلم و دوربینش او را به معشوقه سرکش و پرناز و ادایش برساند.

آقای بدیعی «طعم گیلاس» هم از مقابل چشمانم می‌گذرد؛ پس او به موهبت حیات و نعمت‌های خدادادی پی برده و حرف عبدالحسین باقری را گوش کرده و از آن تصمیم سیاه برای پایان زندگی‌اش، منصرف شده است. او حتما برای قدردانی از کلک سینمایی کیارستمی در پایان فیلم و قصه‌اش به اینجا آمده، اما انگار کمی دیر رسیده و باید وعده دیدار با کارگردانش را به دنیایی دیگر موکول کند. بهزاد «باد ما را خواهد برد» را می‌بینم که با کیوان، علی و جهان (اعضای گروه فیلمسازی) پس از بازگشتشان از کرمانشاه و دیدار با آن پیرزن در حال احتضار، سراغ آقای کارگردان واقعی آمده‌اند که سرانجام واقعی‌ترین فیلم زندگی‌اش را ساخت. کمی آن‌طرف‌تر، جیمز میلر و آن خانم فرانسوی فروشنده عتیقه‌جات «کپی برابر اصل» را هم می‌بینم که این همه راه آمده‌اند تا همه آن حرف‌هایشان را با خود کیارستمی ادامه دهند. آخرسر هم چشمم به آن بچه‌های سیاه مبتلا به ایدز «ای.‌بی.‌سی. آفریقا» می‌افتد که با وجود بیماری مرگبارشان، آمده‌اند تا بار دیگر با کارگردان مهربان ایرانی به حرکت درآیند و شادی کنند.

انگار آنها بهتر می‌دانند که مرگ با همه حقیقتش، توان مقاومت در برابر زندگی را ندارد و حتی با وجود پایان حیات جسمی و فیزیکی، زندگی نگاه و اندیشه ادامه دارد و نامیراست. کاری که کیارستمی با فیلم‌هایش، فارغ از کیفیت و دوست داشتن یا دوست نداشتن ما موفق به انجام آن شد و تاثیرش بر سینمای ایران و جهان از میان نمی‌رود.

مراسم بدرقه

با این‌که ساعت شروع مراسم 8 و 30 دقیقه صبح اعلام شده بود، اما اهالی سینما و دوستداران کیارستمی از ساعاتی قبل از آغاز برنامه تشییع، خودشان را به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رسانده بودند. افراد زیادی با پوستر و پلاکاردهایی با تصاویری از کیارستمی بتدریج راه خود را میان گرما و جمعیت باز کردند و تصاویر زیبا و شاعرانه‌ای را رقم زدند. راس ساعت، مراسم با تلاوت آیاتی از قرآن مجید آغاز شد و پس از آن پرویز پرستویی به عنوان مجری، پشت تریبون قرار گرفت. پرستویی سخنانش را این‌طور شروع کرد: ما امروز اینجا آمده‌ایم تا عزیزی را که سال‌ها تلاش کرد و برای ما خاطرات زیادی را به یادگار گذاشته، بدرقه کنیم؛ هنرمندی که نتیجه نزدیک به نیم قرن تلاش او خلق آثاری است که امروز میراث فرهنگی جهان ایرانی شناخته می‌شود. کیارستمی فقط یک فیلمساز نیست، فقط یک شاعر نیست، فقط یک تصویرگر و عکاس نیست، او همه اینهاست، ولی فقط همه اینها نیست.

ابراهیم حقیقی، گرافیست باسابقه و دوست قدیمی کیارستمی به عنوان نخستین سخنران گفت: می‌گویند همه جهان او را نمی‌شناسند، ولی مگر همه جهان میکلانژ را می‌شناسد؟ این افراد استثنایی، جهان را تکان می‌دهند و کیارستمی برای سینمای جهان، الفبای تازه‌ای را طراحی کرد.

پس از این بخش، یک فایل صوتی از آیدین آغداشلو پخش شد که در آن از عمر پربار کیارستمی یاد کرد و گفت: عباس کیارستمی در قالب سینما نمی‌گنجید و تمام وجوه او قابل بحث و نیز قابل تحسین است. مخاطبان بعدی، آثار او را جمع‌بندی می‌کنند که می‌توان به مجموعه کارهای او در حوزه نقاشی، گرافیک، شعر و تدوین اشعار گذشته به شکل مدرن اشاره کرد.

حجت‌الله ایوبی، رئیس سازمان سینمایی هم این روز را روز وداع با دریچه‌ای به روشنایی و پنجره‌ای به بیرون دانست و گفت: ما امروز سوگوار آیینه‌ایم و این آیینه بی‌زنگار و زلال، شد جان جهان‌نمای روزگار تاریکی‌ها.

ابراهیم فروزش، غم و اندوه فقدان کیارستمی را طاقت‌فرسا خواند و گفت: او یکی از پایه‌گذاران اصلی مرکز سینمای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود که خودجوش، فیلم‌های کوتاه و بلندی به سبک و سیاق خود ساخت و بدعت‌گذار سینمایی شد که آثارش در وجه بیشتری به مردم نزدیک بود.

قدردانی ویژه

اصغر فرهادی هم در سخنرانی‌اش که آن را در قالب یک یادداشت خواند، سپاسگزاری ویژه‌ای از کیارستمی کرد و گفت: سپاسگزارم که راه ناهموار و سنگلاخ جهانی کردن سینمای این مرز و بوم را بردبارانه هموار کردید که اگر امروز کنجکاوی و اشتیاقی‌‌است برای دیدن آثار ایرانی بیرون از این مرزها، وامدار گام‌هایی‌‌است که در آن دوران سخت برداشتید.

مسعود کیمیایی هم که رفاقتی دیرین با کیارستمی داشت، به گفتن جملات کوتاهی بسنده کرد و گفت: حال ناخوشی دارم و خیلی نمی‌توانم صحبت کنم، فقط این را بگویم که کیارستمی چهره‌ای ماندگار و به اندازه تاریخ به‌یادماندنی است.

این محبت به پدرم چسبید

احمد کیارستمی، فرزند بزرگ کیارستمی هم ضمن قدردانی از زحمات اهالی سینما و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای انتقال پیکر پدرش به ایران و برگزاری این مراسم گفت: در این سال‌هایی که از پدرم، کمتر کار در اینجا به نمایش درآمد، کم دیده بودم گله کند، ولی چند سال قبل که مراسم بزرگداشتی برایش در ایران برپا شد، گفت آدم این همه جشنواره در دنیا می‌رود، اما آنچه در خانه خودش باشد، چیز دیگری است. اگر او بود و می‌دید که مردم چه محبتی نشان می‌دهند، حتما به او می‌چسبید.

سیف‌الله صمدیان(عکاس و فیلمساز) و داریوش شایگان(نویسنده) هم از جمله افرادی بودندکه چند جمله‌ای درباره این کارگردان فقید صحبت کردند.

پس از این سخنرانی‌ها، حجت‌الاسلام دعایی، بر پیکر کیارستمی نماز خواند و پس از آن حاضران، کیارستمی را برای انتقال به آرامگاه ابدی‌اش بدرقه کردند. در مراسم تدفین کیارستمی در آرامگاه لواسان، جز خانواده او چهره‌هایی چون فرامرز قریبیان، اصغر فرهادی، مهتاب کرامتی، نیکی کریمی، مجید مظفری، محمود کلاری، امین حیایی و بیژن امکانیان حضور داشتند.

این بود حکایت رفتن کیارستمی به خانه‌دوست.

علی رستگار

فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها